میدونید شیش هفت ساعتم به خاطر یِ مشت طنز پرداز مُضحک تلف شد و من الان واقعا عصبیم .
پ.ن : همایشایِ بسیج جدا داره به کجا میره ؟
امروز فهمیدم کفشایِ دخترونه واقعا جهنمن و حتی تصمیم گرفتم برایِ تقدیر از کتونیایِ راحتت ِ عزیزم امشب پیش خودم بخابونمشون .
_الان شدیداً رو اون مود سگ اعصابمم ؛
فلذا به تعداد ِ زیادی پاچه برایِ گرفتن نیازمندم .
*هَل مِن نآصر ینصرُنی ؟
با اینکه قوانین رو یِ مانع برایِ هیجان و امتحانِ کارایِ جدید میبینم و در اکثر مواقع برام خیلی کلیشهای و مُضحک به نظر میان ؛
شدیدا به حقوق ُ این داستانا علاقهمند شدم .
[ این تضاد ِذهنی ، تقریبا تویِ اکثر مسائل به جونم افتاده ]
_دیگه واقعا این مُحتاط بودنم راجب ِآدما داره اذیتم میکنه .
*اینکه یِ برونگرایِ مُحتاط باشی جدا عذابه مسلمههه .