من ترجیح میدم آدما ازم بدشون بیاد چون دیگه مجبور نیستم برای برآورده کردن انتظاراتشون خودم رو به در و دیوار بزنم.
تو این روزا که داره ته مونده های وجودم هم چزونده میشه تنها تر از هر وقت دیگه ایم، انگار افتادم تو یه حباب شیشه ای نه کسی صدام رو میشنوه و نه من صدای کسی رو میشنوم.
درنهایت هم صدای آهنگ مورد علاقهات رو خفه میکنی و عربی و هرچی صرف و نحو دنبالشه پرت میکنی تو دیوار، پتو رو میکشی روی سرت و چون وقت نداری گریه کنی میخوابی تا شیش صبح کمتر دلت بخواد از پنجره خودتو پرت کنی پایین.
ولی بیچاره عربی، امشب تمام مشکلات زندگیمو انداختم گردنش و هرچی کاسه کوزه هست سرش شکوندم.