تشرف به حضور ارزشمند همسر شهید جاویدالاثر #ولی_شاهی
شهیدی که هنوز به آغوش خانوادهاش برنگشته است حتی استخوانهایش
رسیدیم خدمت همسری که بیش از ۴۰ سال است داغ فراق همسر بر دل دارد و دختری که هنوز پدرش را ندیده است...
نامه شهید را که از جبهه برای برادرش نوشته بود برایش خواندم و فضا دگرگون شد و سیده خانم را به دهه ۶۰ بردم...
شاکر بود هرچند در پارکینگ خانهاش ساکن است و همسایه تنها فرزندش که در طبقه بالا مینشیند
گفتم مادرجان خواستهای،چیزی یا حرفی دارید؟
گفت قرار بود برا شهیدمان سنگ مزاری بگذارند بعنوان یادمان که به تاخیر افتاده
گفت بخاطر دخترم میگویم آخه جایی را ندارد که برود حداقل سنگ سردی باشد که با آن درد و دل کند.
سینه را سنگین کردیم با سخنان مادر
و نهایتا با دعای خیرش بدرقهمان کرد.
#شهید_ولی_شاهی
#مسجد_حاج_اسد
#بسیج_شهدای_مسجد_حاج_اسد
@manomasjed_ir
حضور سردار سرتیپ بابازاده فرمانده قرارگاه منطقهای عاشورا در نمازجماعت مغرب و عشاء مسجدحاجاسد کوچهباغ
@manomasjed_ir
⭕️ای شیعیان به داد #شیعیان_لبنان برسیم
⬅️ ما باید شاخ یهود صهیون را بشکنیم
جمع آوری کمکهاي مردمی توسط پایگاه بسیج مسجدحاجاسد برای شیعیان لبنان که مورد ظلم و ستم دشمن اسرائیلی قرار گرفتهاند
شماره کارت
6037997573038313
اقلام و کمکهاي نقدی خود را به اکیپ مستقر در جلوی مسجدحاجاسد تحویل دهید
باسلام
مراسم اکران فیلم سینمایی #قلب_رقه
بزودی در مسجدحاجاسد کوچه باغ
اگر تمایل دارید بیننده این فیلم خوب باشید جهت ثبتنام با شماره ۰۹۹۰۴۳۵۷۸۴۷ تماس بگیرید و یا پیامک بزنید
⭕️هزینه هر نفر ۲۰هزارتومان میباشد
⭕️زمان پخش فیلم بزودی اعلام میگردد
◀️انجمن اسلامی و بسیج پایگاه مقاومت مسجدحاجاسد
مراسم اربعین مرحوم شبخیزان
امروز پنجشنبه از ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۷:۳۰
در مسجد حاج اسد برگزار میگردد
🌷کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»
آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است.»
یکهو دلش ترکید و داد زد «این بابا مهدی منه؟»
از صدای گریههای ریحانه مردم به هق هق افتادند.
▫️دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من میکنی؟»
با همان حال گریه گفت «چه کار؟»
بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.»
پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم.»
گفت «من هم نمیبوسم.»
▫️یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت:مامان از طرف تو هم بوسیدم.
🔻یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان میدهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر میدید طاقت میآورد؟ نه، به خدا که بچهام دق میکرد. همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم.
🌷شهید مدافع حرم #مهدی_نعمایی
🌹#رقیه_های_زمان
خدایا مارامدیون فرزندان شهدا نگردان
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
@mahman11