❇️ یک شاهی آن هم حساب است ❇️
▪️یکی از روزها #حاج_شیخ (آیت الله شیخ غلامرضا یزدی) بر منبر برای تشویق مردم به بزرگداشت و تکریم مجالس اباعبدالله الحسین (ع) به نقل خوابی که دیده بودند پرداختند؛ به این مضمون:
▪️من در منزل قصابی به نام مشت حسن منبر میرفتم. ایشان اول هر ماه روضه میخواند در آخرین مجلسی که وی برگزار کرد و من منبر رفتم، شب بعد از این مجلس خواب دیدم که صحرای محشر است و به حساب و کتاب هر کس به صورت دقیق رسیدگی میشود تختی بسیار رفیع گذاشته بودند و شخصی بر فراز این تخت نشسته و بغل دستشان هم جوانی رشید نشسته است پرسیدم اینها کیستند؟
▪️گفتند آن بزرگوار حضرت اباعبدالله الحسین (سلام الله عليه) و بغل دستشان هم حضرت ابوالفضل (سلام الله علیه) هستند.حضرت سیّدالشهداء (ع) به حضرت ابوالفضل (ع) صورت تمام فعالیتها و هزینه هایی که افراد برای برقراری #مجالس ابا عبدالله (ع) در یزد و دیگر جاها انجام شده بود را با اسامی افرادی که عامل انجام خدمتی بودند انشا می فرمودند و حضرت ابوالفضل (ع) هم یادداشت میفرمودند.
▪️از جمله فهرست خریدهای مشت #حسن_قصاب را حضرت بیان میکردند و حضرت ابوالفضل هم یادداشت میکردند تا رسیدند به کله قند. حضرت ابوالفضل (ع) به لحاظ استمرار کار روضه خوانی مشت حسن قصاب و اینکه ماههای قبل که قیمت هر سه شاهی۱ می نوشتند مرقوم فرمودند «سه شاهی»، ولی حضرت سيدالشهدا فرمودند نه برادر بنویس «صنّار»۲. من این منظره را که دیدم از خواب پریدم.
▪️به فکر فرو رفتم یادم آمد قند موجود در بازار دو نوع بود. یک نوع قند آبکوه بود که رنگ آن سفید بود و گرانتر بود و یک نوع دیگر قندی بود که رنگ آن زرد بود و نامرغوبتر از نوع آبکوه بود به یاد آوردم چای که جلو من گذاشتند، قندش سفید و مرغوب بود و از نوع آبکوه بود همین مرا بیشتر به تفکر واداشت.
▪️سرانجام بلند شدم و آمدم درب مغازه قصابی مشت حسن. او با دیدن من به استقبالم آمد و گفت حاج آقا فرمایشی دارید؟ گوشت میخواهید؟ گفتم نه با تو کار دیگری دارم مشتریهایت را راه بیانداز تا با هم صحبت کنیم.
▪️او هم سفارشات مشتریان را انجام داد و وقتی مغازه خلوت شد، گفت: بفرمایید من درخدمتم.
گفتم: مشت حسن، بار آخری که من آمدم ،منزلتان چه نوع قندی برای چای مردم خریده بودی؟ گفت: فرصت نکردم به موقع برای خرید قند بروم وقتی رفتم قند آبکوه که قیمتش سه شاهی بود تمام شده بود و من مجبور شدم قند غیر آبکوه را که قیمتش #صنار بود خریداری نمایم
▪️با شنیدن این توضیحات به گریه افتادم مشت حسن گفت: حاج آقا چرا گریه میکنید؟ گفتم: یک خوابی دیده بودم که الآن برایت تعریف میکنم اما قبل از آن بگو بدانم چای که جلو من گذاشتی قندش سفید بود و از نوع مرغوب چگونه بود که آن قند متفاوت بود؟ گفت: از ماه قبل مقداری قند کنار گذاشته بودم که آن را برای شما آوردم و آن مقدار کمی بود و برای عموم مستمعین کافی نبود. وقتی جریان خواب خود را برای وی گفتم هر دو به گریه افتادیم .
حاج شیخ گفتند: مردم هزینه ای که برای امام حسین (ع) میکنید حتی #یک_شاهی آن هم حساب است.
۱. شاهی واحد پول قدیم که در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی رایج بوده است هر شاهی, معادل دو پول یا ۵۰ دینار آن زمان بود.
۲. صنار (مخفف صد نار یا صد دينار) معادل صد دینار یا دو شاهی
📚تندیس پارسایی،ص۶۹۵_۶۹۴
#زندگینامه_مشاهیر
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و روبیکا و ایتا:
@manzelgaheoshagh
🔸 آپارات :
www.aparat.com/manzelgaheoshagh_ir