eitaa logo
مَنظومه یِ حُسن
916 دنبال‌کننده
332 عکس
16 ویدیو
0 فایل
💎منظومه ای از : ✅مطالب اخلاقی،فلسفی و عرفانی برای تهذیب و معرفت نفس ✅سخنان گهربار و راهگشا از عرفای بالله ◀ارسال نظرات و تبادل: 🆔 @Hafeze_ser
مشاهده در ایتا
دانلود
علامه امینی از منابع اهل سنت ولایت امیرالمومنین (ع) را اثبات می کند و این منابع بهترین وحدت نظری است، بنابراین ما در منابع نظری با برادران اهل سنت کاملاً به وحدت می رسیم. 👈غدیر سند وحدت است نه منشأ اختلاف. در منابع اهل سنت صحبت از تمسک به ولایت است و این تمسک به معنی علاقه نیست بلکه تمسک یعنی عملگرایی و اقتدا. ✅✳️مسئله غدیر برای امام علی (ع) مسئله دنیا و حکومت، قدرت و ثروت نبوده، بلکه نگاه ایشان برقراری عدالت و نجات مردم است. استاد رحیم پور ازغدی @manzoomeye_hosn
💠 خدای مسیحیت دشمن عقل و علم است 💠 ⚪️در عهد عتیق ، کتاب مقدس مسيحيان ، به وضوح این عبارت آمده است که آن درخت ممنوعه ای که آدم و حوا به خاطر نزدیک شدن به آن درخت از بهشت رانده شده و از درگاه الهی طرد شدند ،درخت آگاهی بود. ⚪️یعنی خدای مسیحیت دشمن عقل و علم است.آدم و حوا را مجازات کرد برای اینکه خواستند بدانند. ⚪️درخواست کلیسا از مردم غرب هم همیشه این بوده که بین عقل خودت و من یکی را انتخاب کن. ⚪️در عهد عتیق چندین بار عباراتی به این مضمون وجود دارد که معرفت مانع ایمان و باعث دوری از خداست. ⚪️عبارت کتاب مقدس این است: " زنهار ! که از درخت معرفت نخوری ،خدا گفت مبادا که انسان آگاه نیک و بد شود و همچون یکی از ما شود!" ⚪️نکند انسان هم بفهمد و چشم و گوشش باز شود و یکی از ما خدایان شود. ⚪️این را مقایسه کنید با قرآن که می فرماید : " و علم آدم الاسماء کلها " خداوند همه اسماء و حقایق را به آدم آموخت و به فرشتگان دستور داد اینک به آدم سجده کنید که خلیفه منست. ⚪️اسلام برعکس مسیحیت و یهودیت کاملا به عقل و علم احترام گذاشته... " جنبش فکری اسلام و چالش های معاصر" ۱۳۸۳ @manzoomeye_hosn
☘ آیت الله بهجت (ره) : 🌷 هیچ عملی به اندازه ی صلوات نمی تواند به اموات کمک کند و به دادِ آن ها برسد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@manzoomeye_hosn
مَنظومه یِ حُسن
#فنجانی_چای_با_خدا 🌹قسمت هشتاد و پنج دیدنِ حسام آن هم درست در نقطه ی صفر دنیا، یعنی نهایت عاشقانه
شک پس زدم( نمیخوای بگی چه چیزی از امام حسین میخوای..) سرش را پایین انداخت و با انگشتر عقیقی دستش مشغولِ بازی شد ( بانو.. میدونی چقدر دوستت دارم؟؟) ساکت ماندم.. اولین بار بود که این جمله را از دهانش میشنیدم.. ناگاه فراری اش به صورتم انداخت ( اونقدر زیاد که گاهی میترسم.. اونوقدر عمیق که وقت دعا و خواستن از خدا، آمینِ آرزمو با صدایِ لرزون و کم جوون میگم.. اما مُهر خلوصِ امشبِ شما، کارمو راه انداخت..) پر از سوال شدم و ترس در جانم دوید ( مگه چی میخوای از خدا.. آرزوت چیه حسام؟؟) لبخند زد.. مکث کرد.. چشم به چشمانم دوخت (شهید شم..) زبانم خشک شد. نفسم یکی در میان بالا میآمد.. من دعایِ شهادتِ معشوقم را آمین گفته بودم؟؟؟ این بچه سید چه به روزم آورده بود؟؟ من دعا کردم.. با ذره ذره ی وجودم.. آمین گفتم با آه به آهِ قلبِ شکسته ام.. کاش زمان میایستاد.. دوست داشتم تا توان در دست دارم، حسام را زیرِ بادِ سیلی بگیرم و جیغ زنان تا خودِ خدا بِدَوَم.. که غلط کردم.. که نکند برآورده شود دعایِ شهادتش.. که او برود، من هم میروم.. ادامه دارد... @manzoomeye_hosn
مَنظومه یِ حُسن
#فنجانی_چای_با_خدا 🌹قسمت هشتاد و پنج دیدنِ حسام آن هم درست در نقطه ی صفر دنیا، یعنی نهایت عاشقانه
🌹قسمت هشتاد و شش دستم را محکم گرفته بود و به دنبال خود میکشاند. البته حق داشت، هجوم جمعیت انقدر زیاد بود که لحظه ایی غفلت، گم ات میکرد. من در مکانی قرار داشتم که ۲۴ میلیون عاشق را یکجا میمهانی میداد. حسام به طرف گروهی از جوانان رفت و دستم را به نرمی رها کرد. چند مرد جوانان حسام را به آغوش کشیدند و با لهجه ایی خاص سلام و احوالپرسی کردند. حسام، من را که با یک قدم فاصله پشتش ایستاده بودم به آنها معرفی کرد و رو به من گفت ( این برادرا از موکب علی بن موسی الرضان.. از مشهد اومدن.. بچه هایِ گلِ روزگارن..) پس مشهدی بودند. آرام سلام کردم و شال و چادرم را کمی جلو کشیدم. پیراهن حسام خاکی رنگ بود و شلوارش نظامی. از کم وکیف کارها پرسید و یکی از پسرها با ادب و صمیمیتی خاص برایش توضیح میداد ( سید جان.. همه چی ردیفه.. ساعت یازده و نیم حرکت میکنیم.. خانوما رو اونور جمع کردیم تا برادرا دورشون حلقه بزنن.. انشالله شما و خانمتون هم تشریف میارین دیگه..؟؟) چقدر لذت داشت، خانم امیرمهدیِ سید بودن.. حسام سری به نشانه ی تایید تکان داد و ما حرکت کردیم. امیرمهدی جمعیتی از خانومها را نشانم داد. کمی تردید در چشمانش بود (ساراجان.. خانوومم.. مطمئنی که میتونی بری داخل؟؟ یه وقت حالت بد نشه.. فشار جمعیت خیلی زیاده هاا..) و من با روی هم گذاشتن پلکهایم، اطمینان را به قلبش تزریق کردم. خانومها در چند صف چسبیده به هم ایستادند.. طنابی به دورشان کشیده شد و زنجیره ایی ازآقایان اطرافشان را گرفتند. یکی از آن مردها حسام بود که پشت سرم ایستاد. و مجددا زنجیره ایی جدید از مردهای جوان پشت سر حلقه ی امیر مهدی و دوستانش تشکیل شد. شور عجیبی بود. هیچ چشمی، جز حرم یار را نمیدید و دلبری نمیکرد.. تمام نفسها عطر خدا میدادند و بس.. میلیمتر به میلیمتر حرکت میکردیم و به جلو میرفتیم. حسی ملسی داشتم.. حسام نفس به نفس حالم را جویا میشد و من اشک به اشک عشق میدیدم و حضورِ پروردگار را.. سیل مشتاقان و دلدادگان به حدی زیاد بود که مسیر چند دقیقه ایی را چند ساعته طی کردیم.. ساعت یازده و نیم به سمت داخل حرم حرکت کردیم و ساعت سه نیمه شب پا در حریم گذاشتیم. چشمم که به ضریح افتاد، نفسم بند آمد.. بیچاره پدر که تمام هستی اش را کور کرد.. مگر میشد انسان بودو از فرزند علی متنفر؟؟ اشک امانم را بریده بود و صدایِ ناله و زاری زوار؛ موسیقی میشد در گوشم .. اینجا دیگر انتهایِ دنیا بود.. من ملوانی را در عرشه ی کشتی دیدم که طوفان را رام میکرد و دریا را بستر آسایش.. اینجا همه حکم ماهیانِ طالبِ توری را داشتند که سینه میکوبند محضِ صید شدن.. و حسین، رئوف ترین شکارچیِ دنیا بود.. ماندنمان به دقیقه هم نکشید که در مسیر گام برداشتنهایِ آرام ومورچه ایی مان به طرف خروجی دیگر حرم متمایل شد.. چند مرتبه فشار جمعیت، قصد از هم پاشیدنِ دیوارِمردانِ نگهبانِ اطرافمان را داشت و موفق نشد.. دیواری که اجازه ی حتی یک تنه برخورد به خانومهای حفاظت شده اش را نداد.. دیواری از سربازانِ غیرت.. آنهم غیرتی حسینی.. کاروان گوشه ایی ایستاد و بعد از تشکرو دعایی جانانه ، عزم جدا شدن کرد.. حسام با دوستانش خداحافظی کرد و مرا به گوشه ایی از سرایِ حسین برد.. کنارِ یکدیگر رو به گنبد چسبیده به زمین نشستیم. ( حالت خوبه بانو؟؟ اذیت نشدی؟؟ اونجا همه ی حواسم پی تو بود که یه وقت مشکلی پیش نیاد.. ) مگر میشد، کربلا باشد.. حسین باشد.. اربعین باشد و حالِ کسی باشد؟؟ ( حسام بازم میاریم کربلا؟) لبخند زد ( نه اینکه این دفعه من آوردمت.. آقا بطلبه دنیا هم نمیتونه جلودار بشه.. همونطور که بنده تمام زورمو زدم تا دانیال برتگردونه و شما افتخار هم صحبتی ندادی.. حالا بیا یه زیارت عاشورا بخوونیم.. شمام یه دعایی بکنی واسه ما.. بلکه حاجت روا شیم..) حسام زیارت عاشورایی بین هر دویمان گرفت و با صدایی بلند شروع به خواندن کرد. هر چند که نوایش در آن همهمه ی جمعیت به وضوح شنیده نمیشد ، اما صوتش دل میبرد و اسیرترم میکرد. و من سرا پا گوش، جان سپردم به شنیدنش.. موجِ آوازش پر بغض بود و گریه.. حسام چه آرزویی داشت که این گونه پتک میشد بر سرم.. پا به پایِ گریه هایِ قورت داده اش اشک شدم و زار زدم.. چقدر این مرد هوایش ملیح بود. زیارت که تمام شد دستانش را رو به گنبد، بالا برد و با چشمانی بسته چیزی را زیر لب نجوا کرد. پر از حزن صدایم زدم ( سارا خانوم.. شما پیش آقا خیلی عزیزی.. پس حاجتمو ازش بگیر..) با صدایی که از فرط ناله، بم شده بود پرسیدم ( من؟؟ چجوری آخه؟؟ ) اشکِ روان شده از کنار صورتش را دیدم ( سخت نیست.. فقط یه آمین از ته ته دلت بگو..) پلک روی هم گذاشتم، و با تمام وجودم “آمین” گفتمو دعا کردم بهره برآورده شدنِ آرزوی این مرد.. مردی که عشق.. آرامش.. زندگی وآسایش را با دو دستش هدیه ام کرد. چشم که باز کردم با لبخندی مهربان ، خیره ی صورتم شده بود ( شک ندارم که گرفتیش..) ا
💠امام على(ع): 🔸خود را رسوا مسازيد، تا خشمتان را فرو نشانيد. اگر نادانى با شما نادانى كرد، بردبارىِ شما بايد آن را فرا بگيرد. 📚غررالحكم حدیث ۱۰۲۴۰ @manzoomeye_hosn
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 « وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُواْ عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُواْ قَوْلاً سَدِيدًا» کسانی که اگر پس از خویش فرزندانی ناتوان برجای می گذارند؛ از سرنوشت آنان بیمناکند باید که از خدای بترسند و سخن عادلانه و به صواب گویند. (نساء/9) @manzoomeye_hosn
مَنظومه یِ حُسن
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 « وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُ
قرآن براى برانگیختن عواطف مردم در برابر وضع یتیمان، اشاره به حقیقتى مى کند که گاهى مردم از آن غافل مى شوند، و آن این که: شما با یتیمان مردم همانگونه رفتار کنید که دوست مى دارید با یتیمان شما در آینده رفتار نمایند. ♦️منظره کودکان بى پناه، و اطفال بى سرپرست خود را که تحت سرپرستى انسانى سنگدل و خائن قرار گرفته که نه به احساسات آنها پاسخ مثبت مى دهد، و نه در اموال آنها رعایت عدالت مى کند، در نظر بگیرید، این منظره دردناک چه اندازه شما را ناراحت مى کند؟ و چقدر به آینده فرزندان خود علاقه مندید؟ همان اندازه نسبت به فرزندان و یتیمان دیگران علاقه مند باشید، و از ناراحتى آنها ناراحت شوید. 🌺🌺🌺 بنابراین، مفهوم آیه چنین است: آنها که از وضع آینده فرزندان خود مى ترسند، باید از خیانت درباره یتیمان و آزار آنها بترسند (وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ). ♦️اصولاً مسائل اجتماعى همواره به شکل یک سنت از امروز به فردا، و از فردا به آینده دور سرایت مى کند، آنها که سنت ظالمانه اى در اجتماع مى گذارند و مثلاً رسم آزار یتیمان را در جامعه رواج مى دهند، در حقیقت خود عاملى هستند که در آینده با فرزندانشان نیز چنین شود. ♦️بنابراین، نه تنها به فرزندان دیگران ستم مى کنند، بلکه راه ستمگرى به فرزندان خود را نیز هموار مى سازند. ♦️در پایان آیه مى فرماید: اکنون که چنین است، باید سرپرستان ایتام، از مخالفت با احکام خدا بپرهیزند و با یتیمان، با زبان ملایم و عباراتى سرشار از عواطف انسانى سخن بگویند (فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداً). تا ناراحتى درونى و زخم هاى قلب آنها به این وسیله التیام یابد. ♦️این دستور عالى اسلامى که در جمله فوق بیان شد، اشاره به یک نکته روانى در مورد پرورش یتیمان مى کند که درخور نهایت دقت است و آن این که: نیازمندى کودک یتیم، منحصر به خوراک و پوشاک نیست، بلکه پاسخ گفتن به عواطف و احساسات قلبى او مهمتر است و در ساختمان وجود آینده او فوق العاده مؤثر مى باشد; زیرا طفل یتیم بسان دیگران، انسان است، و باید از نظر نیازهاى عاطفى نیز تغذیه شود، باید از محبت ها و نوازش هاى یک کودک که در دامان پدر و مادر است، بهره مند گردد. «تفسیر نمونه/ذیل آیه 9 سوره نساء» @manzoomeye_hosn
شيطان از كسي كه مراقب نماز اول وقتش است، ميترسد, ولي اگر کسي نسبت به نماز اول وقتش کم توجه شد، شروع به اغفال او ميکند. پروردگار ميفرمايد: هرچه ميخواهيد، به من بگوييد. اگر کار شما به مشکل خورده است، به خاطر اين است که از نمازت زدهاي، اگر ميخواهي کارت درست شود، نمازت را درست کن. نماز اول وقت با شما صحبت ميكند. 📚کتاب سخن یار ( خلاصه سخنرانی هاي آیت الله حق شناس) @manzoomeye_hosn
☘هراس از مرگ☘ هراسان از مرگ هراسان از عدالت و حکمت خداست، بلکه وی ترسان از وجود و عطای خداوندی است، بنابراین مرگ بد نیست و هراس از مرگ بد است؛ زیرا آن کس که از وی می ترسد به مرگ و به خویشتن نادان است. منبع: پندهای حکیمانه علامه_حسن زاده @manzoomeye_hosn
🌹شاید یکی از تکان‌دهنده‌ترین جمله‌ها و زیباترین دعاهایی که بشر گفته، جمله زیر از امیرالمومنین علی(ع) باشد؛ 🕋«اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی» ♦️«خدایا، کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری» 🔻🔺یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری، ✅ شرافتم، ✅ انسانيتم، ✅ عدالتم، ✅ انصافم، ✅ اخلاقم ✅ و ظرفیتم را بگیری... 📚 نهج البلاغه، خطبه ۲۱۵ ✅واقعه‌ی عاشورا نادیده گرفتن غدیر بود. @manzoomeye_hosn
📚 👈 زورمندی مکن بر اهل زمین در زمان های قديم، حاکم ظالمی بود که هيزم کارگرهای فقير را به بهای اندک می خريد و آن را به قيمت زياد به ثروتمندان می فروخت. صاحبدلی از نزديک او عبور کرد و به او گفت: 🍂ماری تو که هر که بينی بزنی 🍂يا بوم که هر کجا نشينی بکنی 🍂زورت ار پيش می رود با ما 🍂با خداوند غيب دان نرود 🍂زورمندی مکن بر اهل زمين 🍂تا دعايی بر آسمان برود حاکم ظالم از نصيحت آن صاحبدل، رنجيده خاطر شد و چهره در هم کشيد و به او بی اعتنايی کرد، تا اينکه يک شب آتش آشپزخانه به انبار هيزم افتاد و همه دارايی او سوخت و به خاکستر مبدل شد. از قضای روزگار، همان صاحبدل یک روز از نزد آن حاکم عبور می کرد، شنيد حاکم می گويد: نمی دانم اين آتش از کجا به سرای من افتاد؟ به او گفت: اين آتش از دل فقيران به سرای تو افتاد.(يعنی آه دل تهيدستان رنج ديده، خرمن هستی تو را بر باد داد.) 📗 ✍ محمد محمدی اشتهاردی @manzoomeye_hosn