eitaa logo
مَنظومه یِ حُسن
924 دنبال‌کننده
332 عکس
16 ویدیو
0 فایل
💎منظومه ای از : ✅مطالب اخلاقی،فلسفی و عرفانی برای تهذیب و معرفت نفس ✅سخنان گهربار و راهگشا از عرفای بالله ◀ارسال نظرات و تبادل: 🆔 @Hafeze_ser
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ امام على عليه السلام : كسى كه #توبه را به فردا حواله دهد، از هجوم مــرگ در معــرض بـزرگترين خطر است. 📙 غررالحکم حدیث ۹۸۷۶ @manzoomeye_hosn
ﺧـﺪﺍﯾﺎ... ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺳـﺖ ﺧـﺎﻟﯽ ﺯﺷـﺖ ﺍﺳﺖ ﻣﻬﻤﺎﻧـﯽ ﺭﻓﺘﻦ ! ﺩﺳﺖ ﭘﺮ آمـده ام … ﺩﺳﺘﯽ پر ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ، ﭼﺸﻤـﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻣﯿـﺪ ! 🙏 @manzoomeye_hosn
🌹🌹امیرالمومنین على عليه السلام: 🔹لَيْسَتِ الرُّؤْيَةُ مَعَ الاِْبْصارِ، فَقَدْ تَـكْذِبُ الْعُيونُ اَهْلَها، وَ لا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ؛ 💢ديدن، با نگاه كردن به وسيله چشم نيست؛ زيرا چشم ها گاه به صاحبان خود دروغ مى گويند؛ امّا عقل، كسى را كه از او خيرخواهى كند، فريب نمى دهد. 📚شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 19، ص 173 @manzoomeye_hosn
مَنظومه یِ حُسن
#فنجانی_چای_با_خدا 🌹قسمت بیست و شش آنقدر سرعتِ چرخیدنِ سرم به سمت دانیال زیاد بود که صدایِ مهره ه
🌹قسمت بیست و هفت از فرط دردمعده، محکم خودم را جمع کردم که عثمان در جایش ایستاد و به سرعت به سمتم برگشت. و من در چشم بر هم زدنی از سرمای زمین کنده شدم. محکم بازویم را در مشتش گرفته بود و به دنبال خود میکشاند. یارای مقابله نداشتم، فقط تهوع بود و درد.. معده ام بهم خورد. چند بار. و هر بار به تلافی خالی بودنش، قسمتی از زندگیم را بالا آورد؛ تنهایی.. بدبختی.. بی کسی.. و..و..و.. و عثمان هربار صبورانه، فقط سر تکان میداد از جایگاه تاسف. دوباره به کافه رفتیم و عثمان با ظرفی از کیک و فنجانی چای مقابلم نشست ( همه اشونو میخوری.. فقط معده ات مونده که بالا نیاوردیش.) رو برگردانم به سمت شیشه ی باران خورده ایی که کنارش نشسته بودم. من از چای متنفر بودم و او، این را نمیدانست. ظرف کیک را به سمتم هل داد (بخور.. همه اشو برات تعریف میکنم.. قضیه اصلا اونطور که تو فکر میکنی نیست..گفتم صوفی رفته، اما نه از آلمان. فقط رفته محل اقامتش تا استراحت کنه. من گفتم که بره. واسه امروز زیادی زیاد بود.. اگه میخوای به تمام سوالات جواب بدم، اینا رو بخور..) و من باز تسلیم شدم ( من هیچ وقت چایی نخوردم و نمیخوردم). لبخند زد. رفت و با فنجانی قهوه برگشت( اول اینو بخور.. معدت گرم میشه.. ) با مهربانی نگاهم میکرد و من تکه تکه و جرعه جرعه کیک و قهوه به خورده معده ام میدادم و این تهوعم را بدتر و بدتر میکرد. (شروع کن.. بگو..). با دستی زیر چانه اش ابرویی بالا انداخت ( اول تا تهشو میخوری بعد..) انگار درک نمیکرد بدی حالم را (حوصله ی این لوسبازیارو ندارم..) ایستادم، قاطع و محکم. دست به سینه به صندلیش تکیه داد ( باشه، هرطور مایلی.. پس صبر کن تا خونه برسونمت. دیر وقته..). چقدر شرقی بود این مرده پاکستانی..  گرمای داخل کافه، تهوعم را به بازی گرفته بود و این دیوانه ام میکرد. پس بی توجه به حرفهای عثمان به سرمای خیابان پناه بردم. هوا تاریک بود و خیابانها به لطف چراغها، روشن. من عاشق پیاده روی در باران بودم، تنها. و چتری که بالای سرم، صدای پچ پچ قطرات را بلندتر به گوشم برساند. عثمان آمد با چتری در دست (حتی صبر نکردی پالتومو بردارم..). بی حرف و آرام کنار هم قدم میزدم و چتر بالای سرم چقدر خوش صدا بود، همخوانی اش با گریه آسمان. حالا خیالم راحتتر بود، حداقل میدانستم دانیال زنده است و صوفی جایی در همین شهر به خواب رفته. اما دلواپسی و سوال کم نبود. با چیزهایی که صوفی گفت، باید قید برادرم را میزد چون او دیگر شباهتی به خدای مهربان من نداشت و این ممکن نبود. اما امیدوارم بودم همه اینها دروغی هایی احمقانه باشد.  (سارا. وقتی فهمیدم چی تو کله اته، نمیدونستم باید چیکار کنم.. داشتم دیوونه میشدم. چند ماه پیش یه عکس از دانیال بهم داده بود. یادته؟ واسه اینکه وقتی دارم دنبال هانیه میگرد، عکس برادرتم نشون بدم تا شاید کسی بشناسدش. همینطورم شد. به طور اتفاقی یکی از دوستان صوفی، عکس دانیال روشناخت. با کلی اصرار تونستم راضیش کنم تا شماره ی تلفن صوفی رو بهم بده. وقتی با صوفی تماس گرفتم حتی حاضر نبود باهام حرف بزنه. دو هفته طول کشید تا تونستم راضیش کنم بیاد اینجا. اولش منم مطمئن نبودم که راست گفته باشه، اما وقتی عکسا و فیلمهای خودشو دانیال رو نشونم داد، باور کردم. هیچ نقشه ای در کار نیست.. فردا صوفی میاد تا بقیه ی نگفته هاشو بگه..).  مکث کرد( همه مسلمونها هم بد نیستند، سارا.. یه روز اینو میفهمی.. فقط امیدوارم اون روز واسه زندگی، دیر نشده باشه..). چند قدم بیشتر به خانه نمانده بود.. مِن مِن کرد (بابت سیلی، متاسفم..) رو به رویم ایستاد. چشمانش چه رنگی بود؟ هر چه بود در آن تاریکی، تیره تر نشان میداد. صدایش آرام و سرسخت شد ( دیگه هیچ وقت نگو ازت متنفرم..) انگار حرفهای صوفی در مورد عثمان، درست بود.. ادامه دارد... @manzoomeye_hosn
🔴فلسفه نماز و روزه اميرمؤمنان على عليه السلام: ⭐️خداوند زكات را سبب روزى ⭐️وايمان را براى پاك كردن مردم از شرك ⭐️ نماز را براى دور كردن آنها از كبر ⭐️و روزه را براى آزمودن اخلاص مردم واجب كرد. 📙نهج البلاغه، حكمت 252 @manzoomeye_hosn
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣ چه خوبه "عاشق" کسی باشی  که هر لحظه باهاته .....❗️  از رگ گردن نزدیک تر ......❗️ ✅ خدا ...‼️‼️ @manzoomeye_hosn
💠امام خمینی : 🔹تا انسان در حجاب خود است و به خود سرگرم است و خَرق حُجُب حتی حُجُب نوری را نکرده ، فطرتش محجوب است و خروج از این منزل علاوه بر مجاهدت ، محتاج به هدایت حق تعالی است. 📚نامه ی عرفانی @manzoomeye_hosn
🌐حضرت علامه طباطبایی : 🔹سالک راه خدا در عین اشتغال به امور طبیعی «تجارت ، زراعت ، نکاح و ..» یک رشته ارتباطات و اتصالی با خدای خود دارد ، دریائی از شوق در دل او موج میزند ، آتشی از عشق و محبت درون او را می سوزاند ، غم و اندوه و هجران دل او را آب می کند؛ از این انقلاب درونی او جز خدا کسی خبر ندارد . 📕رسالۀ نفیس لبّ اللباب ، ص ۹۸ @manzoomeye_hosn
✅ثبت رایگان بنر در: 🌐 " بانک بنری دنیای لینک " 🌐 برای عضویت لینک زیر را لمس کنید 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1631125514Cb83040d784
💠پیامبر خدا در توصیف ماه رمضان میفرمایند: 🔹ماهى است كه در آن به میهمانى خدا دعوت گشته اید و از اهل كرامت خدا قرار داده شده اید نفس هاى شما در آن، ستایش و خوابیدن شما، عبادت است. عمل شما در آن ماه پذیرفته و دعاى شما برآورده است. 📚روضة الواعظین/ترجمه مهدوى دامغانى؛ ص551 @manzoomeye_hosn
💠امام باقر علیه السّلام: 🔹هنگامى كه ماه رمضان میرسید و نزدیك می شد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم سه روز كه از ماه شعبان باقى بود بلال را میفرمود مردم را خبر كند و همه در مسجد حاضر می شدند پس به منبر میرفت و حمد و ثناى الهى بجا مىآورد و سپس میفرمود: أیّها النّاس همانا این ماه رسید و آن سیّد و سالار ماههاى دیگر است، شبى در آن است كه بهتر از هزار ماه است، در این ماه درهاى دوزخ بسته مىشود، و درهاى بهشت گشوده میگردد، پس هر كس این ماه را درك كند و گناهانش آمرزیده نشود پس خداوند او را از رحمت خود دور نماید و هر كس پدر و مادر خویش را دریابد و آمرزیده نشود پس خدا او را از غفران و آمرزش خویش دور سازد، و هر كس نام من نزد او برده شود و بر من درود نفرستد و آمرزیده نشود پس خداى عزّ و جلّ او را از رحمت خود دور كند. 📚ثواب الأعمال و عقاب الأعمال/ ترجمه غفارى، ص: 151 @manzoomeye_hosn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا