eitaa logo
آپارات طلاب
1.9هزار دنبال‌کننده
193 عکس
532 ویدیو
19 فایل
#درحال_بروزرسانی..... اولین و برترین کانال #پخش_کلیپ_سخنرانی_طلاب در فضای مجازی تبادل و تبلیغ: @m_asemani_tablig ادمین فروش: @admin_jadid مدیر و تبادل @Mgilani
مشاهده در ایتا
دانلود
✅✅✅✅✅✅✅✅ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 موضوع : روضه زخم زبان به 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 دوستان مراقب باشیم فرزندانمان را با زبان نیازاریم و همیشه با زبان بذر مهربانی را بکاریم تا مهربانی برداشت کنیم. اصلا نه فرزندانمان بلکه قلب هیچ کس را با زبانمان نیازاریم: بخصوص اگر این قلب یک زن باشد بخصوص اگر این زن جوان باشد بخصوص اگر این مادر درد دیده باشد بخصوص اگر این مادر حانیه و مهربان و دلسوز باشد بخصوص اگر این مادر، مادر سادات زهرای مرضیه باشد. اما ارباب مقاتل نوشته اند: یک روزی مردم مدینه در خانه علی ع را زدند و بعد از اینکه مادر به جلوی در آمد با بی شرمی تمام در چشمهای مادر نگاه کردند و به او زخم زبان زدند و از گریه های مادر گله کردند: أَمَّا فَاطِمَهُ س بَکَت عَلی رَسُولِ الله حَتَّی تَأَذَّی بِها أَهلَ المَدِینَهِ فَقَالُوا لَها لَقَد آذَیتِنا بِکَثرِه بُکَائِکِ اِمّا أن تَبکِی بِاللَّیلِ وَ اِمّا أَن تَبکی بِالنَّهارِ فَکَانَت تَخرُجُ اِلی مَقابِرِ الشُّهَداءِ فَتَبکِی اما فاطمه س بر شهادت رسول خدا آنقدر گریه کرد که مردم مدینه اذیت شدند (و شکایت کردند)، سپس گفتند: با گریه فراوانت، ما را آزار دادی؛ یا روز گریه کن (که ما شب را راحت باشیم) و یا شب گریه کن (که ما روز راحت باشیم). آنگاه حضرت از مدینه خارج شده، بر سر قبور شهدا(ی احد) رفتند و آنجا به گریه ادامه دادند. این یک گریه مادر بود اما مقتل به یک گریه دیگر مادر نیز اشاره می کند ، آنجا که مادر در لحظه‌های احتضار به شدت می گریست. امام علی ع پرسیدند: چرا گریه می‌کنی؟ پاسخ داد: «أَبکِی بِمَا تَلقَی بَعدِی به خاطر آنچه پس از من به تو خواهد رسید، می‌گریم.» با حال و روز حيدرت اينگونه تا مكن اين خانه را به حالِ خودش تو رها مكن حرفت درون سينه يِ تو گير ميكند اين دنده ات شكسته كسي را صدا مكن اين خانه ام كه بي تو به دردي نميخورد اينگونه در برم كفنت را سوا مكن یا زهرا س
✅✅✅✅✅✅✅✅ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 موضوع : روضه لحظات آخر 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 «اَسماء بنت عُمیس» نقل می کند: (یکی از این روزها) وجود مقدس زهرای مرضیه مرا صدا زدند و فرمودند: اسماء! دقایقی می خواهم استراحت کنم. تو از اتاق بیرون برو! به تعبیر شیخ عباس قمی : حضرت زهرا ع تمهیدی اندیشید که جان دادنش را بچه های کوچکش نگاه نکنند. حسنین ع به مسجد رفتند، زینب ع و امّ کلثوم ع را به خانۀ زنهای هاشمی فرستاد. امیرالمؤمنین ع در مسجد بودند و بی بی تنها با اسماء در خانه بودند. لذا فرمود: اسماء! تو هم بیرون برو، بگذار فاطمه تنها باشد. دقایقی بعد بیا مرا صدا بزن. اگر جوابت را دادم که هیچ؛ وگرنه برو بچه ها و همسرم را خبر کن. اسماء می گوید: از اتاق بیرون آمدم. جلوی درب اتاق قدم می زدم. دل تو دلم نبود؛ نکند فاطمة زهرا ع به من گفت برو بیرون، می خواست ندای حق را لبیک بگوید و با این عالم وداع کند؟ می گوید: دقایقی بعد هرچه صدا زدم، دیدم بی بی جواب نمی دهد. ای دختر پیامبر ! ای دختر بهترین خلق عالم! ای دختر رسول الله! «وَ انکبَّتْ علیها» خودش را انداخت روی بدن زهرای مرضیه، عرضه داشت: فاطمه جان! سلام مرا به پیغمبر برسان. همین طور که داشت اشک می ریخت، طبق این نقل دارد: فاذَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ بالبابِ یک وقت دید حسنین وارد اتاق شده اند. خدایا! اسماء چه کند؟ چگونه به این دو آقازاده خبر بدهد؟ بلند شد تا آنها را سرگرم کند؛ اما نه، آنها متوجۀ مصیبت و حادثه شدند. در این نقل دارد: دویدند داخل اتاق. امام حسن ع خودش را روی سینة مادر انداخت: یَا أُمَّاهُ! کلَّمِینِی قبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی مادر! با من سخن بگو، قبل از اینکه روح از بدنم جدا شود.» اما چه تواضعی کرد سیدالشهدا ع صورت بر کف پای مادر گذاشت: وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ: یَا أُمَّاهْ! أَنا ابنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قلْبِی فأَمُوتَ مادر! من حسینم. با من سخن بگو، پیش از آنکه جان دهم. اسماء آقازاده ها را بلند کرد، عرضه داشت: بروید بابایتان امیرالمؤمنین ع را خبر کنید. دوان دوان به مسجد آمدند. همین که گفتند: یا ابَتَاه مَاتَتْ اُمُّنَا بابا! بی مادر شدیم. کسی تا آن روز زمین خوردن امیرالمؤمنین ع را ندیده بود. قهرمان اُحد است، قهرمان خندق و خیبر است؛ اما تعبیر نقل این است: فَوَقَعَ عَلِیٌ عَلَی وَجهِه ِبا صورت روی زمین افتاد. از حال رفت. قدری آب به سر و صورتش زدند. تا چشمانش را باز کرد، فرمود: بِمَنِ الْعزاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّی فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِکِ به چه چیزی آرامش یابم ای دختر رسول خدا؟ من به وسیلة تو تسکین می یافتم؛ بعد از تو به چه چیزی آرامش یابم؟» ای ز دست و سینه و بازوی تو حیدر، خجل! هم غلاف تیغ، هم مسمار در، هم در، خجل گاه گاهی مَرد خجلت می کشد از همسرش مثل من، هرگز نگردد مردی از همسر، خجل خواست زینب را بغل گیرد ولی ممکن نشد مادر از دختر خجل شد، دختر از مادر، خجل همسرم با چادر خاکی به خانه باز گشت از حسن گردیده ام تا دامن محشر، خجل