وقتی پیامبرِ رحمت در عروجِ به عرش،
به مقامِ کانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی رسید،
به پیامبر استرس و اضطراب دست داد. شوخی که نیست! نزدیک ترین جایگاه به مقامِ خداست!
جایگاهی که هیچکس حتا جبرئیل
به اون راه پیدا نکرده بود!
ناگاه دستی شبیهِ دست علی،
کتفِ پیامبرِ رحمت رو لمس کرد.
پیامبر آرام و قرار گرفت و درباره یِ اون لحظه فرمود:
اون لحظه لذتی داشت
که هیچوقت درکش نکردم
جز وقتی که علی
برای شکستنِ بت ها
پا بر شانه های من گذاشت!
@mardomegarmsarr
بچه ی شیراز بود.
باباشم کشاورز و زارع بود.
وقتی به دنیا اومد نقص داشت
چه نقصی؟
ناشنوا بود
لال هم بود...
@mardomegarmsarr
مردم گرمسار
بچه ی شیراز بود. باباشم کشاورز و زارع بود. وقتی به دنیا اومد نقص داشت چه نقصی؟ ناشنوا بود لال هم بود
بزرگ که شد سمتِ درس نرفت
چون قدیم مثلِ امروز مدارسِ بچه هایِ نازِ استثنایی نبود و رسیدگیِ علمی به اینجور بچه ها سخت بود.
رفت دست به آچار شد
و شد مکانیک.
عبدالمطلبِ اکبریِ باصری
عبدُال مکانیک.
@mardomegarmsarr
مردم گرمسار
بزرگ که شد سمتِ درس نرفت چون قدیم مثلِ امروز مدارسِ بچه هایِ نازِ استثنایی نبود و رسیدگیِ علمی به ای
پسرعموش عبدالرضا در جبهه بود.
خدا خواست و عبدالرضا شهید شد و در گلزار دفن شد. کمی گذشت و عبدُال مکانیک و رفقاش رفتن سرِ مزارِ عبدالرضا...
نشست پایِ مزار و با گذرِ دقایق، با انگشتش رویِ خاک یه قبر کشید و رویِ اون نوشت:
شهید عبدالمطلبِ اکبری.
@mardomegarmsarr
مردم گرمسار
پسرعموش عبدالرضا در جبهه بود. خدا خواست و عبدالرضا شهید شد و در گلزار دفن شد. کمی گذشت و عبدُال مکان
با همون زبانِ اشاره یِ خودش به ما چیزی رو که کشید، نشون مون داد و ما گفتیم چی میگی آقا! شروع کردیم باهاش شوخی کردن و دست انداختنش...
عبدال ناراحت شد و با دست زد تمثالِ قبری که کشید رو خراب کرد و بلند شد رفت و ازش خبر نداشتیم.
@mardomegarmsarr
مردم گرمسار
با همون زبانِ اشاره یِ خودش به ما چیزی رو که کشید، نشون مون داد و ما گفتیم چی میگی آقا! شروع کردیم ب
گفتیم مغازه یِ عبدال مکانیک چرا بسته ست؟ گفتن عبدالمطلب رفته جبهه...
فهمیدیم فردایِ همون ماجرایِ گلزار، او رفت جبهه و دقیقا ده روز بعد در شهر خبر اومد که کربلایِ ۸ توی منطقه یِ شلمچه عبدالمطلب شهید شد.
@mardomegarmsarr
مردم گرمسار
گفتیم مغازه یِ عبدال مکانیک چرا بسته ست؟ گفتن عبدالمطلب رفته جبهه... فهمیدیم فردایِ همون ماجرایِ گلز
جالبه که هیچی از نحوه یِ شهادتش نقل شده ولی یه دست نوشته ای در جیبش پیدا کردن که نوشته بود:
یه عمر هر چی گفتم به من خندیدید...
یه عمر هر چی خواستم محبت کنم، گمان میکردید من آدم نیستم و مسخرم میکردید و یه عمر هیچکس رو نداشتم باهاش حرف بزنم و خیلی تنها بودم اما حالا که رفتم (شهید شدم) بدونید که من هر روز با امام زمان گفتگو میکردم و امام خودش بهم فرمود که تو شهید خواهی شد و جایِ دفنم رو نشونم داد...
@mardomegarmsarr
مردم گرمسار
جالبه که هیچی از نحوه یِ شهادتش نقل شده ولی یه دست نوشته ای در جیبش پیدا کردن که نوشته بود: یه عمر ه
و عبدالمطلب در جوارِ پسرعموش
عبدالرضا جانِ اکبری دفن شد
همون جایی که مسخرش کردن :)
@mardomegarmsarr
در جنگ صفین، اوضاع جبههی مومنین طوری بود که اگر ۱۱ صفر سال ۳۷ ه.ق روند جنگ فقط یک الی دو ساعت بیشتر طول میکشید و معاویه فرار نمیکرد، به طور حتم به هلاکت رسیده بود و اساساً نه تحمیل اتشبس بر امام حسن مجتبی «ع» در اثر نبود یاران پیش میومد، نه مصیبت کربلا و نه مصیبتهای بعدی. جبههی حق اون شب پیروز بلاشک بود اما با سستی و ترس و خستگی از جنگ؛ جنگ برده رو مغلوب شدند و داستان حکمیت پیش آمد.
توی خطبه ۲۰۸ نهج البلاغه امیرالمومنین «ع» رزمندههای جبههی حق رو عتاب میکنند و میفرمایند:
« اى مردم، كار من [حکومت] با شما به گونه اى بود كه به دلخواه من بود. تا زمانى كه جنگ [صفین] شما را خسته کرد و ناتوانتان ساخت. به خدا سوگند، چيزهايى را از شما گرفت، ولى چيزهايى را هم برايتان باقى گذاشت و دشمنان شما را بيش از شما ناتوان ساخت. من ديروز فرمانده بودم، امروز فرمانپذيرم. ديروز من نهى مى كردم امروز مرا نهى مى كنند. شما دوست داريد كه زنده بمانيد و من نمى توانم شما را به كارى وادارم كه خود نمىخواهيد.»
داستان همینه که باب جهاد اون شب رو به خیلی از رزمندهها باز بود و همین خوف و خستگی کل دنیا، اخرت و رضایت امام زمانشون نسبت به خودشون رو تغییر داد!
گاوی که تا دم پوست کنده بودند رو رها کردند و گذاشتند با بیلیاقتی و در عین گرفتاری در وضعیت شکست، معاویه و جبههی باطلش بهشون غالب بشه.
خلاصه داستان همون گاو رو تا دم پوست کندنه. یک روزی اگر به ما میگفتن تلآویو رو بمببارون یا موشکبارون میکنید و خوشحال میشید همه ما هم باور نمیکردیم هم خوف میکردیم.
ولی انجام دادیم، شد و درست هم بود!
گاوی که تا دم پوست کنده شده رو نباید رها کرد بعداً همون لگد میزنه. جدای از اون باب جهادی که باز شده؛ سنجهی بزرگی برای خیلیهاست.
@mardomegarmsarr
هدایت شده از ✍ :: محمدحسنمحمودی ::
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و ارادت
انصافاً سختی هاست که ما رو میسازه
قدر سختی هایی که خدا برامون انتخاب کرده رو بدونیم و شاکر باشیم...
این یه بچه است سرطانی در حد خودش فهمیده
ما در حد خودمون و با مفاهیم دینی خودمون چقدر میتونیم غنی تر باشیم...
محمدحسن محمودی
گفت اسراییل ۵۲هزار نفر رو کشته!
گفتم نه، اشتباه نکن!
گفت چرا؟
گفتم اسراییل ۵۲۰۰۰نفر رو «طی یکسالاخیر» کشته!!!
@mardomegarmsarr
امروز یه جمله جالب از زبان نظامیان اسراییل شنیدم که خیلی جالب بود برام ! می گفت ما صهیونیست ها انقدر کشتـیم و غارت کردیـم که حالا اگـر این کار رو متوقف کنـیم،محـکوم به نابـودی هستیـم ….
@mardomegarmsarr