با جستجوی بسیار پیدایشان کرده بود، فرستاد. فرزند مسعودی را که در دهه هفتاد به ایران باز گشته بود، چنان مجذوب کرد که گفت: از این که میبینم مدیریت مؤسسه مطبوعاتی پدرم به دست اهلش رسیده است، احساس خوشحالی و رضایت میکنم. دعایی چندان خاکساری میکرد که دست بسیاری استادان ازجمله شجریان و کاتوزیان و فرشچیان و جمشید مشایخی و حتی (به قول خودش) با رعایت موازین شرعی دست بانوی بزرگوار مدیر مؤسسه موفق محک ( بنیاد معالجه کودکان مبتلا به سرطان) را میبوسید. دکتر کاتوزیان (پدر علم حقوق نوین در ایران) چنان مجذوب شده بود که میگفت: من در همه عمرم معمّمی را ندیده بودم که دست «کت و شلواری» را چنین صادقانه ببوسد و این از عجایب است!
آری، چه بگویم از کسی که انسان متفاوتی بود و با بسیاری از همقطارانش تفاوتهای بسیار داشت؟ بسیاری، او را استثنایی خواندهاند و بسیاری هم طبیعی است که با او مواجهه انتقادی داشته باشند، اما دوست و غیر دوست در ژرفای دل به صفات ارزنده اخلاقی و گفتاری و رفتاریاش معترفند. شوخطبعی و شیرینگوییاش در عین دست و پنجه نرم کردن با مشکلات سخت و سنگین، ویژگی برجسته و فراموش ناشدنیاش بود. گاهی دلش خون بود، اما قول حافظ را رعایت میکرد که با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام. حزنه فی قلبه و بشره فی وجهه. اخبار غمانگیز را در دلش پنهان میکرد و به همکارانش نمیگفت، مگر ضرورتی پیش میآمد و دیگر …
چه بگویم که مرا تاب و توان در تن نیست
از غم خویش مپرسید ز من چون من نیست
#سیدمحمود_دعایی
🌷کانال معرفت
👇👇👇
🆔@marefatkade