eitaa logo
معرفت مهدوی
797 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
4 فایل
به امید روزی که همه پیامهای دنیا یکی شود: «مهدی آمد» شروع: 99/9/18 https://eitaa.com/joinchat/973733973Cb5a6fd2b5a
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» 💠 رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟» 💠 زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!» 💠 خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. 💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. 💠 لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم. 💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد. 💠 با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ و بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. 💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. ادامه دارد... ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مولای من تو را آرزو میکنم چونانکه باغ، بهار را یا کبوتری دربند ، آسمان را ... تو را آرزو می کنم چونانکه تشنه، آب را یا زمین عطشناک ، باران را یا آسمان ، رنگین کمان را تو را آرزو می کنم چونانکه بیمار، طبیب را‌ یا غمزده، حبیب را ... ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
006-baghare-ar-menshawi.MP3
1.33M
سوره مبارکه قاری: ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋امام صادق عليه السلام: ✍🏻يكى از محبوب ترين كارها نزد خداوند عزّوجلّ شاد كردن مؤمن، برطرف كردن گرسنگى اش، يا زدودن اندوهش، يا پرداختن قرضش است مِن أحبِّ الأعمالِ إلى اللّهِ عزّ و جلّ إدْخالُ السُّرورِ على المؤمنِ: إشْباعُ جَوْعَتِهِ، أو تَنْفِيسُ كُرْبَتِهِ، أو قَضاءُ دَينِهِ 🪴🌱 📚ميزان الحكمه جلد2 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت: آقا من خیلی دلم براتون تنگ شده بود! ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔰🔰 1⃣3⃣ قسمت سی و یکم ماژیک دوباره روی تابلو به حرکت در اومد، حاج آقا نوشت: «پرهیزکاران دانشمندانی بردبار و نیکوکارانی با تقوی هستند». حاج آقا گفت: اولین گام برای مسلمین، این که بدونند، همواره در حضور خدا هستند و او در همه جا و در همه حال اون ها رو می بینه و دیگه این که کارهای که ما انجام میدهیم هر هفته خدمت امام زمان علیه السلام برده میشه، لذا یک شیعه و دوستدار اهل بیت علیهم السلام همیشه باید مراقب اعمال و رفتار خودش باید باشه تا موجب نارحتی خدا و فرستاده ایشان و خانواده اش رو فراهم نکنه. خوب اگر مسلمانی با چنین فکری دنبال کسب علم و دانش باشه علم و دانشی که بدست می آره، باعث غرور و تکبر او نمیشه، بلکه سعی می کنه که از آموخته ها و اون چیزهایی که یاد گرفته در راه کمک و راهنمایی دیگران استفاده کنه. خداوند در قرآن می فرماید: «ابتدا تزکیه و خودسازی و سپس آموختن علم. یعنی اول درستکار و با تقوا باش بعد دانش رو یاد بگیر. حاج آقا تابلو را پاک کرد و با خط زیبای خود نوشت. پرهیزکاران از غیبت و نام بد بر کسی نهادن به دورند و به همسایه آزار نمی رسانند». دستمال سفیدی رو که حاج آقا از جیبش در آورد، نشون میداد که عرق کرده پیشونیش رو پاک کرد و گفت: کدوم یکی از براد را میتونه در مورد غیبت کردن صحبت کنه؟ ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا