عزیز دور از من
نمیدانم برای چه مینویسم، برای که مینویسم، چرا مینویسم، اگر ننویسم چه میشود. وقتی که نامههایم به دستت نمیرسد، وقتی که صدایم را نمیشنوی، نالههایم را، اشکهایم را نمیبینی، دلواپسیهایم را، منفعت این آبروریزی، برای قلم و کاغذ و پاکت و کارمندان اداره پست چیست؟ این راه طولانیست، این جاده ناهموار است، این صخره سخت است، این تیشه کُند، من یارای رسیدن ندارم. عزیز من؛ روزهای بیتو و دور از تو، اوقات خوشی نیستند. اگر از حال من بپرسی، سرگرم کارم. کار تنها درمان فراموشیست. حتی خواب هم چنین قدرتمند نیست وقتی که همهاش تصویر توست، در تمام ثانیههایش. غمهایم را، به کار تبدیل میکنم، شاید کم شود این درد التیام. غمهای بزرگ را، فاصلههای طولانی را، دلتنگی کُشنده را، اضطراب همیشگی را، دریای اشک را، انتظار بیسرانجام را، تقلای بیهوده را، همه را به کار بزرگ تبدیل میکنم، شاید آدمها و جهان، ببینند که چه کشیدهام از این هجران.
#آقای_واله
#نامه
فکر می کردم فقط منم ک نامه مینویسم...