eitaa logo
•••✾مرهم✾•••
305 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
373 ویدیو
18 فایل
ای حسینم! فرموده‌ای که اشکِ شما مرهم من است اشکِ مرا بریز که #مرهم کنی مرا(:❤️‍🩹 {زندگی‌ زَخم بود و امام حسین مَرهَم} ارتباط با ادمین @salehien ♥️ @khamenei_ir ❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
•••✾مرهم✾•••
کَلِمَةُ الله هِیَ العُلیا ... و کلمه ی خداست بر بلنـدای نیـزه ... ❤️
امـشـب ، خیلی هـا دلشـان را میزنند به تاریکی ها و میروند ... 💔
کـربـلا ، مراعات نظیر صفین داشت جنگ ، قرآن ، نیزه ... ❤️
بسم الله الرّحمن الرّحیم مَا کَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ...(توبه/۱۲۰) ظهر بود، ظهر روز دهم، آقا ایستادند برای نماز خیلی‌ها هم آمدند که آخرین نمازشان را به آقا اقتدا کنند او ولی «آن‌جای لازم» را پیدا کرده بود ایستاد جلو ، که سپر بلا بشود. که جان آقا در امان بماند. تیر سیزدهم را که خورد، نماز تمام شده بود، افتاد روی زمین. گوشه چشم‌هاش به آقا بود گفت آقا جان«ارضیت؟» حالا راضی هستید از من؟ امام فرمود:«انت اَمامی فی الجنّه» تو جلوتر از من می روی بهشت اسمش سعید بن عبدالله حنفی بود ... حالا ما مانده ایم و یک جان و جوانی جان‌مان را ، جوانی‌مان را هدر می دهیم یا فدای امام میکنیم؟ ❤️
با دل سنگ رفتیم حرم با دل جا مانده ، وداع کردیم ...
•••✾مرهم✾•••
شب های جمعه دلم شش‌‌پاره می‌شود انگار در هـوای شـش گـوشـه‌ات ... 🖤
اول حرکتش گفته بود هر کس میخواهد "مهجه" اش را در راه ما ببخشد و فدا کند، با ما بیاید. "مهجه" یعنی خون قلب. خون دل. لابد کنایه از عمق همراهی و وفاداری است. بعضی ها قیام کردند و همراه شدند. خون دلشان را ریختند به پای او. بعد توی زیارت عاشورا به آن صحابه ی رویایی با "الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ" اشاره می کنیم. دعا می کنیم که خدا قدم های ما را هم مثل آنها ثابت و صادق قرار دهد. از خود سیدالشهدا هم توی زیارت اربعین با همین لفظ یاد می کنیم؛ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ ... یعنی همان حسینی که خون قلبش را در راه تو فدا کرد همراهیِ‌ شان آسان نیست. باید خون دلت را بگذاری وسط و همه ی سختی کربلا شاید به همین باشد ... 🖤
قال: ما اسمُ هذِهِ الأرضُ؟ قیل: کَربَلأءُ قال: اَللهُمَّ اَعُوذُبِكَ مِنَ الْكَرْبِ و َالْبَلاء؛   وقتی این جمله‌هایت را می‌خوانم، یکی انگار به دلم چنگ می‌زند. ساعت‌هاست دارم به همین سوالِ ساده‌ی کوتاهت فکر می‌کنم. بیشتر از آن‌که سوال باشد و منتظر جواب باشد، پُر است از یک حسِ عمیقِ صبرآلود ... مثل وقت‌هایی که یک مردِ تنهای مهربان می‌رسد به یک قدمی اندوه‌هایش. می‌رسد به روبه‌رویی با حقیقتِ اندوه‌هایش. می‌خواهم برای آن لحظه‌ات بمیرم. اصلا نباشم، نخوانم که از اندوه‌هایی که ما برایت ساخته‌ایم، پناه می‌بری به آسمان!  🖤
باید دوباره بیایم در زاویهٔ تنگ دلدادگی ام و بی قراری هایم را به آغوشت بسپارم ... 🖤
بِكُمْ‏ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ به خاطر شما باران فرو می ریزد........ 🖤