eitaa logo
|🟥🟥🟥 مرصاد 🟥🟥🟥|
1.2هزار دنبال‌کننده
86.7هزار عکس
58.2هزار ویدیو
369 فایل
بصیرت تشخیص حق از باطل نیست بصیرت تشخیص حق از حق نماست 🔴 هدف کانال مرصاد جهادتبیین براساس رهنمودهای مقام معظم رهبریست. 🔴 مشتاقانه پذیرای انتقادات شمائیم: https://eitaa.com/sa_re_mi.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺پاسخ رهبر انقلاب به نامه جمعی از دانش‌آموزان درباره راه‌پیمائی اربعین جمعی از دانش‌آموزان و فارغ‌التحصیلان یکی از مدارس تهران(👇) در روزهای گذشته و پیش از عزیمت به کربلا و زیارت اربعین حسینی علیه‌السلام، در نامه‌ای از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درخواست کردند تا توصیه‌هایی برای پربارتر شدن حضور در راه‌پیمائی اربعین داشته باشند. 🔸متن پاسخ رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است: بسمه‌تعالی زیارتتان قبول باشد عزیزان. در این راه‌پیمائی مقدس، فرصت توجه و توسّل را از دست ندهید، و نیز فرصت تأمل و تفکر در مجاهدت سیدالشهداء علیه‌السلام و هدف آن و برکاتی را که خداوند به این فداکاری بزرگ عطا کرده است. آن هدف، باید هدف هر انسان مؤمن باشد. از خداوند توفیق و هدایت بخواهید و در راه آن هدف ثابت قدم بمانید. سیّدعلی خامنه‌ای ┈‌┈••✾•🌿🌹🌿•✾••┈┈ 🇮🇷 کانال جهاد تبیین مرصاد https://eitaa.com/marsad
🚩 🔹«مشورتی با مولا» نزدیک صلاة ظهر بود. قدم‌هایم را بلند برمی‌داشتم که به نماز جماعت برسم. تاول‌ پاهایم زق زق می‌کردند. دیگر توان راه رفتن نداشتم. لباسم از عرق خیس شده بود‌. عرق از کنار پیشانی‌ام به پایین شره می‌کرد. پانصد متر تا حرم ابالفضل العباس بیشتر نمانده بود. گوشی‌ام زنگ خورد. دست در جیبم فرو بردم. گوشی را در آوردم. از انتشاراتی تماس گرفته بودند. جواب دادم. مسؤل انتشارات بود. بعد از سلام و احوالپرسی، گفت: کجایی مرد مؤمن؟ می‌دونی چند روزه معطل تو هستیم و هنوز برا کتابت اسم انتخاب نکردی؟ گفتم: چشم ، فقط بیست و چهار ساعت بهم فرصت بده. _ سید ، خدا خوشش نمیاد ملتو معطل نگه دارم. جون جدت سریع‌تر اسم کتابو بگو بریم برا چاپ. _ چشم حاجی، بذار کسب اجازه و مشورتی کنم محضر مولا ، بهت اطلاع میدم. خداحافظی کردم. روبرو باب‌القبله ایستادم . نسیم خنکی به صورتم خورد.چین و چروک پیشانی‌ام باز شد. سلامی عرض کردم و به طرف کفشداری رفتم. وارد شدم. کفش‌ها و ساک لباسی‌ام را تحویل دادم . وارد صحن شدم. لحظه‌ای ایستادم. بوی گلاب تمام صحن و سرا را پر کرده بود. چشم‌هایم را بستم. نفس عمیقی کشیدم؛ می‌خواستم هر چه گلاب در فضا پخش بود، وارد ریه‌هایم کنم. چشم‌هایم را باز کرد. دست روی سینه گذاشتم و به مولا عرض ارادت کردم. به طرف ضریح رفتم. انگار هر چه درد در پایم بود پشت در حرم جا گذاشته بودم ، حواسم پرتِ فضا و ذکر اطرافیان بود. هنوز به ضریح نرسیده بودم که صوت قران در فضا پیچید. قدم‌هایم را تندتر برداشتم. خودم را لابلای زائران چپاندم که زودتر به ضریح برسم. وقتی دستم به گوی‌های طلایی رسید یک جمله گفتم: آقا جان اسم کتاب چی باشه که حق مطلب ادا بشه؟ صدای الله اکبر بلند شد. با خود گفتم: فعلا آماده بشم برا اقامه‌ی نماز وقت برا زیارت زیاده. مهر برداشتم و جای دنجی بین نمازگزارن در ردیف پنجم پیدا کردم؛ نشستم. تسبیح را از جیبم در آوردم. جوانی با هیکل چهارشانه و صورتی مهتاب گونه کنارم ایستاد. گفت: اخوی ، یه کم مهربون‌تر میشینی جای منم بشه؟ عجیب مهرش به دلم نشست. گفتم: چرا نمیشه، بیا آقا جان. روی دو زانو نشستم. جا به اندازه‌ی یک نفر باز شد. محو لباس یکدست سفیدش شدم؛ مرتب و اتو کشیده. یکباره روی شانه‌ام زد و گفت: به نظرت حسین زهرا، طبیب دلها چطوره؟ همینطور که سرم زیر بود و به مهره‌های سبز رنگ تسبیح نگاه می‌کردم، سرم را به نشانه‌ی تایید تکان دادم. اسم با مسما و دلنشینی بود، گفتم: خوبه، خوشم اومد. دقایقی به اسم و ربطش با مطالب کتاب و واقعه‌ی کربلا فکر کردم که یکباره بغل دستی‌ام به شانه‌ام زد و گفت: اقرأ صلاة. سرم را بالا آوردم. قامت بسته بودند، اما از جوان خوش قد و قامت خبری نبود. ✏️از خانم سیده مریم گلچمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 🔹هنوز اربعین تمام نشده دلمان برای اربعین تنگ شده است... ▪️خدایا چیست حب حسین(ع) 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶️وقتی اهل سنت فلسطین به امام حسین پناه می آورد ،عزت می یابد و اهل قیام میشود ✔علمای فلسطین گفتند: لبيك يا حسين و خداوند هم آن‌ها را بر دشمنشان پیروز ساخت👌