eitaa logo
|🟥🟥🟥 مرصاد 🟥🟥🟥|
1.2هزار دنبال‌کننده
86.6هزار عکس
58.1هزار ویدیو
369 فایل
بصیرت تشخیص حق از باطل نیست بصیرت تشخیص حق از حق نماست 🔴 هدف کانال مرصاد جهادتبیین براساس رهنمودهای مقام معظم رهبریست. 🔴 مشتاقانه پذیرای انتقادات شمائیم: https://eitaa.com/sa_re_mi.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺 🔴گرسنگی ایرانیها و لت و پار کردن یکدیگر بخاطر چند دانه لوبیای پس مانده از غذای آمریکایی ها وقتی با کامیون هامون وارد شهر شدیم نزدیکای ظهر بود ، برای ناهار من روی کامیون نشستم و کنسرو لوبیا مو باز کردم ، با قاشق روی کنسرو رو که یکم سفت شده بود برداشتم و ریختم کف جاده ی خاکی که قرار بود ازش رد بشیم! اصلا نفهمیدم چی شد . یهو دیدم کلی آدم دارن همدیگه رو میزنن که برسن به دونه های لوبیایی که دور انداخته بودم !!! هر کس می تونست چنگ می نداخت و خاک کف جاده رو مشت و مشت می کرد توی دهنش😔 تا شاید یه دونه از اون لوبیا ها رو بتونه بخوره! همه شون دور ماشین های ما ایستاده بودند و منتظر بودن ظرف های خالی کنسرو مون بندازیم سمت شون واسه این قوطی های خالی همدیگه را لت و پار می کردن ، هرکی که دستش به این قوطی ها می رسید انگشت و زبونش رو می کرد تو اون ، بدون اینکه براش اهمیتی داشته باشه لبه ی این قوطی ها زبان و دهانش رو پاره کنه! این بخشی از خاطرات بود موقع ورود به ایران تو سال ۱۹۱۸ (۱۰۵ سال پیش) وقتی داشتم این مطلب رو مطالعه می کردم بی اختیار اشک از چشمانش جاری شد ، برای شهیدی که کارگری می کرد و توسط کسی که درآمد نجومی داشت کشته شد😔 🍃🌺
🍃🌺 🔴گرسنگی ایرانیها و لت و پار کردن یکدیگر بخاطر چند دانه لوبیای پس مانده از غذای آمریکایی ها وقتی با کامیون هامون وارد شهر شدیم نزدیکای ظهر بود ، برای ناهار من روی کامیون نشستم و کنسرو لوبیا مو باز کردم ، با قاشق روی کنسرو رو که یکم سفت شده بود برداشتم و ریختم کف جاده ی خاکی که قرار بود ازش رد بشیم! اصلا نفهمیدم چی شد . یهو دیدم کلی آدم دارن همدیگه رو میزنن که برسن به دونه های لوبیایی که دور انداخته بودم !!! هر کس می تونست چنگ می نداخت و خاک کف جاده رو مشت و مشت می کرد توی دهنش😔 تا شاید یه دونه از اون لوبیا ها رو بتونه بخوره! همه شون دور ماشین های ما ایستاده بودند و منتظر بودن ظرف های خالی کنسرو مون بندازیم سمت شون واسه این قوطی های خالی همدیگه را لت و پار می کردن ، هرکی که دستش به این قوطی ها می رسید انگشت و زبونش رو می کرد تو اون ، بدون اینکه براش اهمیتی داشته باشه لبه ی این قوطی ها زبان و دهانش رو پاره کنه! این بخشی از خاطرات بود موقع ورود به ایران تو سال ۱۹۱۸ (۱۰۵ سال پیش) وقتی داشتم این مطلب رو مطالعه می کردم بی اختیار اشک از چشمانش جاری شد ، برای شهیدی که کارگری می کرد و توسط کسی که درآمد نجومی داشت کشته شد😔 🍃🌺
🥘 گرسنگی ایرانیها و لت و پار کردن یکدیگر بخاطر چند دانه لوبیای پس مانده از غذای آمریکایی ها وقتی با کامیون هامون وارد شهر قصر شیرین شدیم نزدیکای ظهر بود، برای ناهار من روی کامیون نشستم و کنسرو لوبیا مو باز کردم ، با قاشق روی کنسرو رو که یکم سفت شده بود برداشتم و ریختم کف جاده ی خاکی که قرار بود ازش رد بشیم! اصلا نفهمیدم چی شد. یهو دیدم کلی آدم دارن همدیگه رو میزنن که برسن به دونه های لوبیایی که دور انداخته بودم ث! هر کس می تونست چنگ می نداخت و خاک کف جاده رو مشت و مشت می کرد توی دهنش تا شاید یه دونه از اون لوبیا ها رو بتونه بخوره! همه شون دور ماشین های ما ایستاده بودند و منتظر بودن ظرف های خالی کنسرو مون بندازیم سمت شون واسه این قوطی های خالی همدیگه را لت و پار می کردن، هرکی که دستش به این قوطی ها می رسید انگشت و زبونش رو می کرد تو اون، بدون اینکه براش اهمیتی داشته باشه لبه ی این قوطی ها زبان و دهانش رو پاره کنه! این بخشی از خاطرات بود موقع ورود به ایران تو سال ۱۹۱۸ (۱۰۵ سال پیش) اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم