#امام_علی
#شهادت
گم می شود در غربتِ شبهای کوفه
در لابلای نخلها، تنهایِ کوفه
کوه است کوه.... اما دگر از پا نشسته
سر می کند در چاهِ غم... دریای کوفه
خسته شده از سُستیِ این قومِ صد رنگ
خسته شده از شاید و اَمّای کوفه
با نان و خرما می رود کوچه به کوچه
اما چرا نفرین؟ مگر مولای کوفه ...
جز جُود و رحمت... از امام ما چه ديدند؟
ای وای از نامردُمان...اِی وای کوفه
مانند چشمانش، دلِ عالم گرفته
آمادهی رفتن شده ...آقای کوفه
اما نگاهش، بی کرانِ بی کَسی هاست
دلشوره دارد از غمِ فردای کوفه
روزی که می آید به شهر نانجیبان
با دست بسته، جان به لب، زهرای کوفه......(یا زینب...)
روزي که خون مي بارد از چشمان غيرت
از طعنه های تلخ و جانفرسای کوفه
بر روي ني، سوي لبِ غرقِ به خوني
سنگِ بلا مي بارد از هر جاي کوفه
می میرد از اندوه گوش و گوشواره
دارد خبر از بغض بی پروای کوفه
می پرسد از راه نجف طفل یتیمی
ذکر لبش: بابای من! بابای کوفه!
سروده : یوسف رحیمی
@marsieha
#امام_علی علیهالسلام
#شهادت
☘(( زبان حال امام با فرزندان در شب شهادت ))☘
به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید
برای مرگ علی دست بر دعا ببرید
نیاز نیست مداوا کنید زخم مرا
بر آن مریض خرابهنشین دوا ببرید
اگر بناست تسلی دهید بر دل من
برای قاتل سنگین دلم غذا ببرید
دلم برای یتیمان کوفه تنگ شده
کمک کنید مرا در خرابهها ببرید
جنازۀ من مظلوم را چو مادرتان
شبانه، مخفی و آرام و بیصدا ببرید
سلام گرم مرا در خرابهها دل شب
بر آن یتیم که خوابیده بیغذا ببرید
به مُلکِ خویش، ز بیگانگان غریبترم
مرا به دیدنِ یارانِ آشنا ببرید
سلام من به شما ای فرشتگان خدا
به نزد فاطمه با خود مرا شما ببرید
📚نخل میثم
@marsieha
#امام_علی
#شهادت
☘️امام در لحظات آخر، فاطمه اش را می بیند☘️
🔹عن أسماء بنت عُميس: أنَا لَعِندَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام بَعدَما ضَرَبَهُ ابنُ مُلجَمٍ، إذ شَهَقَ شَهقَةً، ثُمَّ اغمِيَ عَلَيهِ، ثُمَّ أفاقَ فَقالَ: مَرحَبا، مَرحَبا، الحَمدُ للّهِ الَّذي صَدَقَنا وَعدَهُ، و أورَثَنَا الجَنَّةَ، فَقيلَ لَهُ: ما تَرى؟ قالَ: هذا رَسولُ اللّهِ، و أخي جَعفَرٌ، وعَمّي حَمزَةُ، و أبوابُ السَّماءِ مُفَتَّحَةٌ، وَالمَلائِكَةُ يَنزِلونَ يُسَلِّمونَ عَلَيَّ ويُبَشِّرونَ، وهذِهِ فاطِمَةُ قَد طافَ بِها وَصائِفُها مِنَ الحورِ، وهذِهِ مَنازِلي فِي الجَنَّةِ، «لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ»
🔸اسماء بنت عُميس: پس از ضربت ابن ملجم بر على بن ابى طالب عليه السلام نزد او بودم كه صيحه اى زد و از هوش رفت. سپس به هوش آمد و فرمود: «خوش آمديد، خوش آمديد! حمد، خدايى را كه به وعده اش وفا كرد و بهشتمان داد».
به او گفتند: چه مى بينى؟
فرمود: «اين پيامبر خداست، و برادرم جعفر، و عمويم حمزه. درهاى آسمانْ گشوده است و فرشتگان فرود مىآيند و بر من سلام و بشارت مىدهند و اين، فاطمه است كه حوريان زيبا روى بر گِرد اويند و اينها منزلهاى من در بهشت است. «براى چنين پاداشى عمل كنندگانْ عمل كنند»»
📚دانش نامه امير المومنين ، ج۷ ص ۳۷۵
@marsieha
#امام_علی
#شهادت
#مظلومیت_امام ۱
🔹الإمام عليّ عليه السلام: لَقَد ظُلِمتُ عَدَدَ الحَجَرِ وَالمَدَر
🔸 امام على عليه السلام: به شمارِ سنگها و كلوخها، ستم ديده ام.
📚شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید معتزلی ، ج ۱۰ ص ۲۸۶
@marsieha
#امام_علی
#شهادت
#مظلومیت_امام ۳
🔹إنَّ أعرابِيّا أتى أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام وهُوَ فِي المَسجِدِ، فَقالَ: مَظلومٌ! قالَ: ادنُ مِنّي. فَدَنا، فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ مَظلومٌ! قالَ: ادنُ. فَدَنا حَتّى وَضَعَ يَدَيهِ عَلى رُكبَتَيهِ، قالَ: ما ظُلامَتُكَ؟ فَشَكا ظُلامَتَهُ. فَقالَ: يا أعرابِيُّ أنَا أعظَمُ ظُلامَةً مِنكَ؛ ظَلَمَنِي المَدَرُ وَالوَبَرُ، ولَم يَبقَ بَيتٌ مِنَ العَرَبِ إلّا وقَد دَخَلَت مَظلِمَتي عَلَيهِم، وما زِلتُ مَظلوما حَتّى قَعَدتُ مَقعَدي هذا.
🔸اعرابى در مسجد، نزد امير مؤمنان آمد و گفت: مظلومم.
على عليه السلام فرمود: «نزديك من بيا!».
وى نزديك آمد و گفت: اى اميرمؤمنان! ستم ديدهام.
فرمود: «نزديكتر بيا».
وى نزديكتر آمد، تا آن كه على عليه السلام دستهايش را روى زانوى وى گذاشت و فرمود: «مظلوميتت چيست؟».
او مظلوميّت خود را بيان كرد.
على عليه السلام فرمود: «اى اعرابى! من از تو ستمديده ترم. اهل شهر و بيابان، بر من ستم كرده اند و خانهاى در ميان عربها نمانده است، جز آن كه [خبر] ستمديدگى من بِدان راه يافته است و همچنان تا اين زمان كه اينجا نشسته ام، مظلوم بوده ام».
📚الخرائج والجرائح راوندی: ج ۱ ص ۱۸۰
@marsieha
#امام_علی
#شهادت
#مظلومیت_امام ۵
گریه حضرت زهرا هنگام احتضار بر مظلومیت امام
🔹الإمام الصادق عليه السلام: لَمّا حَضَرَت فاطِمَةَ الوَفاةُ بَكَت، فَقالَ لَها أميرُ المُؤمِنينَ: يا سَيِّدتي ما يُبكيكِ؟ قالَت: أبكي لِما تَلقى بَعدي. فَقالَ لَها: لا تَبكي، فَوَاللّهِ إنَّ ذلِكِ لَصَغيرٌ عِندي في ذاتِ اللّه.
🔸امام صادق عليه السلام فرمودند :
هنگامى كه مرگ(شهادت) فاطمه عليها السلام فرا رسيد، گريست. امير مؤمنان به وى گفت: «بانوى من! چرا گريه مىكنى؟»
پاسخ داد: «براى آنچه پس از من خواهى ديد، مى گِريَم».
حضرت گفت: «گريه مكن. به خدا سوگند، در نزد من در راه خدا، اين رنجها اندک است».
📚دانش نامه امير المومنين ج۹ ص ۴۶۰
@marsieha
#امام_علی
#شهادت
#مظلومیت_امام ۲
🔹عن المسيّب بن نجبة: بَينا عَلِيٌّ يَخطُبُ إذ قامَ أعرابِيٌّ فَصاحَ: وَا مَظلِمَتاه! فَاستَدناهُ عَلِيٌّ عليه السلام، فَلَمّا دَنا قالَ لَهُ: إنَّما لَكَ مَظلِمَةٌ واحِدَةٌ، و أنَا قَد ظُلِمتُ عَدَدَ المَدَرِ وَالوَبَرِ.......وفي رِوايَةِ عَبّادِ بنِ يَعقوبَ: إنَّهُ دَعاهُ فَقالَ لَهُ: وَيحَكَ، و أنَا وَاللّهِ مَظلومٌ أيضا، هاتِ فَلنَدعُ عَلى مَن ظَلَمَنا
🔸مُسَيَّب بن نجْبه می گوید : به هنگامى كه على عليه السلام سخنرانى مىكرد، اعرابىاى فرياد كشيد: واى، ستم [ديدهام]! على عليه السلام او را به نزديك خواند. وقتى نزدش رفت، به وى فرمود: «تو يك ستم ديدهاى و من، به شمارِ سنگها و كُركها [ى چارپايانْ] ستم ديدهام».
و در روايت عَبّاد بن يعقوب آمده است كه: وى را فراخواند و فرمود: «واى بر تو! به خدا سوگند، من هم مظلوم هستم. بيا تا با هم بر آن كه بر ما ستم كرده، نفرين فرستيم.
📚شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ،ج ۴ ص ۱۰۶
@marsieha
#صاحب_الامر🌻🌹
هيچ اميدي نباشد بر من و احوال من
مستحق هيــچ پروازي نباشد بال من
كارهاي من وصالت را به تاخير افكند
بوي هجران مي دهد پرونده اعمال من
من دگر آن نوكر خوب و قديمي نيستم
اين لباس نوكري گريد بر اين احوال من
بارها دستم گرفتي و نمـك گيرت شدم
بارها شد ، جاي من تو آمــدي دنبال من
بارها خوردم زمين از جا بلندم كرده اي
شكر يك نعمـت نكرد آخر زبان لال من
ياد آن حال و هواي خلوت با تو بخيــر
با دعاي خويش ده تغيير سوء حـال من
تا دم آخر منم شرمنده احسـان تو
من گنه كردم تو كردي گريه براحوال من
🖋اسماعیل فتحی
@marsieha
#صاحب_الامر🌻🌹
تو این شبا برای حال خستمون دعا کن
تو رو خدا برا دل شکستمون دعا کن
ببین گناه،بال و پر پروازمون رو بسته
آقا بیا،برای بال بستمون دعا کن
تو رو به اضطرار زینب،بیا
به قلب بی قرار زینب،بیا
به غربت مزار زینب،بیا
تو رو به لکنت رقیه بیا
به زخم صورت رقیه بیا
تو رو به غربت رقیه،بیا
دوباره باز،گدا در انتظار لطف شاهِ
حاجت من،از تو فقط یه گوشه ی نگاهِ
امشب فقط،امید من به دستای کریمت
دستی بگیر از منی که پرونده ام سیاهِ
به مشک پاره ی علمدار،بیا
تو رو به اون دو چشم خون بار،بیا
به طفل تشنه تشنه بین گهوار،بیا
تو رو به شاه بین گودال بیا
تو رو به اون پیکر پامال بیا
به مادری که رفته از حال،بیا
من اومدم،صدات زدم تو هم منو صدام کن
یه کاری کن،بیا منو دوباره رو به رام کن
تو رو قسم به خجلت سکینه از ابالفضل
آقا منو،این اربعین زائر کربلا کن
تو رو به قلب زار حیدر،بیا
به چهره ی کبود مادر،بیا
تو رو به خون میخ رو در،بیا
تو رو به پهلوی شکسته بیا
به محسن به خون نشسته بیا
به حرمت دو دست بسته ، بیا
#امام_علی
#شهادت
🔷🔷🔷قَدِمَ عَلِيٌّ كَرَّمَ اللّهُ وَجهَهُ مِن سَفَرِهِ، وَاستَقبَلَهُ النّاسُ يُهَنِّئونَهُ بِظَفَرِهِ بِالخَوارِجِ، ودَخَلَ إلَى المَسجدِ الأَعظَمِ، فَصَلّى فيهِ رَكعَتَينِ ثُمَّ صَعِدَ المِنبَرَ فَخَطَبَ خُطبَةً حَسناءَ ثُمَّ التَفَتَ إلَى ابنِهِ الحُسَينِ فَقالَ: يا أبا عَبدِ اللّهِ! كَم بَقِيَ مِن شَهرِنا هذا يَعني شَهرَ رَمَضانَ الَّذي هُم فيهِ؟
فَقالَ الحُسَينُ: سَبعَ عَشَرَةَ يا أميرَ المُؤمِنينَ.
قالَ: فَضَرَبَ بِيَدِهِ إلى لِحيَتِهِ وهِيَ يَومَئِذٍ بَيضاءُ وقالَ: وَاللّهِ لَيَخضِبَنَّها بِالدَّمِ إذِ انبَعَثَ أشقاها، قالَ ثُمَّ جَعَلَ يَقولُ:
اريدُ حَياتَهُ ويُريدُ قَتلي
خَليلي مَن عَذيري مِن مُراد
🔶🔶🔶 على عليه السلام از سفر خويش باز آمد. مردم به استقبالش شتافتند و او را بر پيروزىاش بر خوارج تبريك مىگفتند. وارد مسجد بزرگ (در كوفه) شد. دو ركعت نماز در آن خواند. سپس بر منبر رفت و خطبه نيكويى ايراد كرد. آنگاه رو به پسرش حسين عليه السلام نمود و فرمود: «اى ابو عبد اللّه! از اين ماه (يعنى ماه رمضانى كه در آن بودند) چهقدر مانده است؟».
حسين عليه السلام گفت: هفده روز، اى امير مؤمنان!
[راوى گويد:] پس دست خويش را بر محاسن خود زد كه آن روز سفيد بود و فرمود: «آن گاه كه شقىترين فردِ امتْ انگيخته شود، اين را به خون رنگين خواهد كرد».
سپس فرمود:
«من بخشش بر او را مىخواهم و او قتل مرا مىخواهد براى دوست خودت، مرادى، عذرخواهى بياور
📚الفتوح، ج ۴ ص ۲۷۶
@marsieha
#امام_علی
#شهادت
🏹امام، قاتل خود را مىشناخت💔
🔷🔷🔷 عن أبي الطفيل عامر بن واثلة: جَمَعَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام النّاسَ لِلبَيعَةِ، فَجاءَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ مُلجَمِ المُرادِيُّ لَعَنَهُ اللّهُ فَرَدَّهُ مَرَّتَينِ أو ثَلاثا ثُمَّ بايَعَهُ، وقالَ عِندَ بَيعَتِهِ لَهُ: ما يَحبِسُ أشقاها؟ فَوَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لَتُخضَبَنَّ هذِهِ مِن هذا. ووَضَعَ يَدَهُ عَلى لِحيَتِهِ ورَأسِهِ عليه السلام، فَلَمّا أدبَرَ ابنُ مُلجَمٍ عَنهُ مُنصَرِفا قالَ عليه السلام مُتَمَثِّلًا:
اشدُد حَيازيمَكَ لِلمَوتِ فَإِنَّ المَوتَ لاقيكَ
ولا تَجزَع مِنَ المَوتِ إذا حَلَّ بِواديكَ
كَما أضحَكَكَ الدَّهرُ كَذاكَ الدَّهرُ يُبكيك.
🔶🔶🔶به نقل از ابو طفيل عامر بن واثله: امير مؤمنان مردم را براى بيعتْ جمع كرد. عبد الرحمن بن ملجم مرادى كه خدا لعنش كند آمد و حضرتْ دو يا سه بار او را رد كرد. سپس بيعت كرد. امام عليه السلام هنگام بيعت او به وى فرمود: «آن شقىترين را چه چيزى باز مىدارد؟ سوگند به آن كه جانم در دست اوست، اين از اين خونين خواهد شد» و دست خود را بر محاسن و سرش نهاد. چون ابنملجم پشت كرد كه برود، حضرت، اين شعر شاعر را خواند:
كمربند خويش را براى مرگ محكم كن
كه مرگْ تو را ديدار خواهد كرد.
از مرگ، آن گاه كه بر تو فرود آيد
بىتابى مكن و مهراس.
آن گونه كه روزگارْ تو را خندانده است
همچنين خواهد گرياند.
📚الإرشاد شیخ مفید ۱ ص ۱۱
@marsieha