eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇮🇷
4.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
405 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4.1k→4.2k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
ازاردوی‌راهیـٰان‌نـورکہ‌برگشـتم گفت:چـٰادرخاکۍات‌رادرخـٰانہ‌بتڪان مۍخواهم‌خـٰاکی‌کہ‌شـھداروی‌آن پـرپـرشده‌اند،درخـٰانہ‌ام‌بـٰاشد... همسر 🌱|@martyr_314
از غیبت بیزار بود و اگر در مجلسی غیبت می‌شد سعی می کرد مجلس را ترک کند همیشه به من می گفت: دلم می‌خواهد در منزل ما غیبت نباشد تا خدا و ائمه اطهار به خانه و زندگی ما جور دیگری نگاه کنند همسر 🌱|@martyr_314
بعد از نماز با دستش تسبیحات حضرت فاطمه (س) را می‌گفت هنگام ذکر هم انگشت‌هایش را فشار می‌داد و در جواب چراییِ این کار می‌گفت: بندهای انگشت‌هایم را فشار می‌دهم تا یادشان بماند در قیامت گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته‌ام همسر 🌱|@martyr_314
میگن‌چرا‌میخواۍ‌شهید‌شۍ؟! میگہ‌دیدید‌وقتۍ‌یہ‌معلم‌رو‌دوست‌دارۍ خودتو‌میڪشۍ‌تو‌کلاسش‌نمره‌²⁰بگیرۍ ولبخندرضایتش‌دلت‌روآب‌ڪنہ؟! منم‌دلم‌برالبخندخدام‌تنگ‌شدھ :) میخوام‌شاگرد‌اول‌ڪلاسش‌بشم 🌱|@martyr_314
وقٺ رفتن بود دستم را گرفت و با صدایِ لرزان پُر از حزن و دلتنگے در حالے ڪه اشڪ‌‌هایم را پاڪ میڪرد گفت: «فرزانه‌ دلم رو لرزوندۍ ولی ایمانمو نمیتونے بلرزونے» تا این‌جمله را گفت تڪانےخوردم با خودم گفتم: «چیڪاردارۍ میکنے فرزانه؟ تو ڪه نمیخواستے از زن‌هایِ نفرین شده روزگارباشے پس چرا حالا داری دل‌ همسرت رو مےلرزونے؟» همسر 🌱|@martyr_314
حمید آقا همیشه می‌گفت: من آخرش شهید میشم یه روز به من گفتن بیا با هم عکس برای شهادت رو انتخاب کنیم انتخاب کردیم و بعد از اعلام خبر شهادت من رفتم منزل و کامپیوتر ایشون رو روشن کردم و بدون معطلی فایل عکس‌های شهادت رو برداشتم هیچ‌کس باور نمی‌کرد که ما تا این اندازه آماده برای شهادت بودیم! همسر 🌱|@martyr_314
‏نقطه قوت ما ولایت است و نقطه ضعف ما نیز بی‌توجهی به این امر! 🌱|@martyr_314
خوابش‌رادیدوگفت‌چگونہ‌توفیق‌ِشہادت‌پیداڪردۍ؟! گفت‌ازآنچہ‌دݪم‌میخواست‌گذشتم... 🌱|@martyr_314
🙃🍃 رفته بودیم فروشگاه محصولات فرهنگی امام زاده تصمیم گرفتیم برای منزل جدیدمان تابلویی از امام‌ خامنه‌ای بگیریم موقع حساب کردن از فروشنده پرسید: انگشتر دُرّ نجف دارید؟ نداشت...از فروشگاه که بیرون آمدیم انگشتانش را تا جلویِ صورتم بالا آورد و گفت: این انگشتر دُرّ نجف همیشه همراهمه شنیده‌ام هرکسی انگشتر دُرّ نجف همراهش باشد روز قیامت حسرت نمی‌خورد باید بروم این نگین را دو تکه‌اش کنم تا تو هم داشته باشی دوست ندارم روز قیامت حسرت بخوری 🌱|@martyr_314
آنھاکہ‌ازپل‌صراط‌مےگذرند قبلاازخیلی‌چیز‌هاگذشتہ‌اند بایدبگذری‌تابگذرے...🕊 🌱|@martyr_314
ما رَفتیم وَلی سیّدعلے رو دَریابید.. 🌱|@martyr_314
حمید خیلے دیر ڪرد قبلا هم براے بیرون بردن زبالھ چند بارے دیر کرده بود اما این بار تاخیرش خیلے زیاد شدھ بود وقتے برگشت پرسیدم: حمید آشغالارو مےبرے مرڪز بازیافت سرخیابون این همہ دیر میاے؟ گفت: راستش یھ فقیرے معمولا سر کوچھ هست هربار از ڪنارش رد میشم سعے میڪنم بھش ڪمک ڪنم امشب‌ پول همرام نبود خجالت ڪشیدم ببینمشو نتونم ڪمک ڪنم کل کوچھ رو دور زدم تا از یھ سمت دیگھ برگردم خونھ ڪہ شرمندھ نشم همسر 🌱|@martyr_314