وقتے یڪ روز خستہ از سرڪار
بہ خانہ برگشت، بہ او نگاه ڪردم.
از دستش ناراحت بودم.
مرا بہ آغوش ڪشید،
گفتم:" بابا، انقلاب ڪہ پیروز شده،
حالا دیگہ چرا ڪم بہ خانہ مے آیے؟ ما دوست داریم بیشتر شما را ببینیم."
با لبخند شیرین همیشگے گفت:" پسرم، تاحالا ڪہ مقدمه ڪار بود، از این
بہ بعد تازه ڪارمان شروع مے شود."
#شهید_یوسف_کلاهدوز
🌱|@martyr_314
به رُفقایش گفته بود:
من اهمیت نمیدهم درباره ما
چه میگویند..
من میخواهم دلِ ولایت رو
راضی کنم..
+این بصیرت چگونه حاصل میشود؟!
بر اثر گذشتن از خود..
#شهید_حسین_خرازی
🌱|@martyr_314
#شهیدانہ
زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم: «حاجے قبول باشه.»
گفت: «خدا قبول کنه انشاءاللّه.»
نگاهم کرد. گفت: «ابراهـــیم!»
نگاهش کردم.
ــ نمازے خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم.
ــ حاجآقا شما همه نمازهاتون قبوله.😊
قصهاش فرق میکرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیس جمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجے هم بلند شد. اذان و اقامهاش را گفت. صدایش پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز.😇
همه نگاهش میکردند. مےگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده.
پایان نماز پیشانیاش را گذاشت روی مهر.
به خداے خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزے توی کاخ کرملین برای نابودے اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاســـم سلیمانے اومدم اینجا نماز خوندم.»
راوے : ابراهیم شهریاری
منبع: سلیمانے عزیز، انتشارات حماسه
یاران
🌱|@martyr_314