11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
شهید علی فلکی
کد ایثارگری:
6122907
نام پدر:
محمدحسن
محل تولد:
ایران ، استان خراسان جنوبی ، شهرستان بیرجند ،
تاریخ تولد:
1347/01/02
شغل:
دانش آموز
تحصیلات:
دیپلم
تاریخ شهادت:
1361/04/23
محل شهادت:
عراق - پاسگاه زید
شهید علی فلکی
نام پدر: محمدحسن
تاریخ تولد: 1347/01/02 محل تولد: بیرجند
تاریخ شهادت: 1361/04/23 محل شهادت: منطقه عملیات رمضان
محل دفن: گلزار شهدای بیرجند ( قطعه دو)
یگان خدمتی: بسیج
زندگینامه
شهید علی فلکی فرزند محمد حسن در سال 1347 هـ . ش در روستای گسک از توابع شهرستان بیرجند دیده به جهان گشود. پس از طی دوران کودکی، در همان روستا وارد مقطع دبستان شد و جهت ادامه تحصیل به شهر آمده که تا پایان مقطع راهنمایی ادامه تحصیل داد. این ایام که مصادف به آغاز جنگ بود او نوجوانی 14 ساله بود و شور جهاد در سر داشت. از این رو به صورت داوطلب و در کسوت مقدس بسیجی به جبهه اعزام شد و مدت 14 ماه در عرصه جهاد و شهادت همت گماشت و در طول مبارزات خود مجروح گردید. او که آتش سرخ گلولههای دشمن بدنش را سوخته بود دست از جان فشانی بر نداشته، به فعالیت خود در میدان نبرد ادامه و سرانجام در عملیات رمضان، به تاریخ 23/4/1361 هـ . ش در منطقه عملیاتی شلمچه پس از این که مقدار زیادی به سمت دشمن پیشروی نموده بود به شدت مجروح شد و در اثر جراحات وارده شربت ؟؟؟ شهادت نوشید پس از گذشت پنج سال پیکر پاکش رجعت نموده و در مزار شهدای بیرجند دفن گردید.
با آغاز جنگ تحمیلی، نوجوان ۱۴ ساله هم به خیل عاشقان پیوست

شهید علی فلکی نوجوان ۱۴ ساله خراسان جنوبی، در جنگ تحمیلی حاضر شد و پس از ۴ ماه خدمت شربت شهادت نوشید.
جنگ تحمیلی که آغاز شد خیلیها در سنین مختلف برای دفاع از کشور عازم جنگ شدند.
یکی از افرادی که به جنگ رفت و از کشور خود دفاع کرد، نوجوانی ۱۴ ساله است که ۴ ماه به اسلام و انقلاب خدمت کرد.
شهید علی فلکی متولد سال ۱۳۴۷ است که در سال ۱۳۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
حضور در جنگ برای دفاع از کشور
خواهر شهید علی فلکی گفت: برادرم در خاکریز خط مقدم جبهه نوشتهای را آماده کرده و اکنون این دست نوشته او را در اختیار دارم.
او افزود: در بخشی از این دست نوشته آمده است که با یاری نائب امام زمان و تربیت فرزندانتان گامی در راه یاری انقلاب اسلامی بردارید.
خواهر شهید علی فلکی بیان کرد: یکی از توصیههای امام خمینی (ره) به جوانان این بود که بهترین راه این است که بروید و از میهن خود دفاع کنید.
او گفت: برادرم نیز همراه با دوستانش به دلیل شوق و اشتیاق زیاد به امام خمینی (ره) و اطاعت از فرمان ایشان، به جنگ اعزام شدند.
قطعه ای در بهشت که جمع گل ها را در خود دارد
به مزار شهدای بیرجند رفتیم تا در کنار مزار این شهید آرام بگیریم، اما اینجا خانواده سایر شهدا نیز حضور داشتند و با آنها نیز هم کلام شدیم.
خواهر شهید محمدرضا حکمت گفت: مزار شهدا قطعهای از بهشت است و خداوند گلچین است و آنهایی که انتخاب شدند لیاقت شهادت داشتند.
همسر شهید علیرضا زاهدی پور نیز بیان کرد: همسرم در مأموریتی در حوالی نهبندان به دست اشرار دستگیر میشود و جسد او و یکی از همکارانش پیدا میشود.
مزار شهدا جمع خوبان است، باشد که در این قطعه از بهشت نفسی تازه کنیم و تحولی به جان و دل خود ببخشیم
«فهمیده » های خراسان جنوبی
زهرا خسروی-«حسین فهمیده» شاه بیت غزل دفتر شعر دفاع مقدس را برای نوجوانان و جوانان این مرز و بوم ترسیم کرد، 13 سال داشت که با کمربندی از جنس نارنجک، ترس را زمین گیر کرد و آغازگر انشای عشق در دفتر جهاد در راه خدا و دفاع از میهن و ایران اسلامی شد و امروز به نام اوست. اما او تنها شهید نوجوان جنگ نبود، خراسان جنوبی هم در دفتر پرافتخار حماسه خود نام بزرگ مردان کوچکی را به ثبت رسانده که سن و سال کوچک خود را فراموش کرده و جلوتر از اعداد شناسنامه به مرز تکامل رسیدند و نامشان را برای همیشه در قلب تاریخ ماندگار کردند.
کوچک ترین فرمانده
یکی از کوچک ترین فرماندهان استان بود که اگرچه سن زیادی نداشت اما مسئولیت های بزرگی برعهده داشت، مسئولیت هایی که هنوز بعد از گذشت سال ها به دلیل حساسیت، برای بسیاری پنهان مانده است.
شهید «محمدعلی میرزایی» 17 مرداد سال 46 در بیرجند چشم به جهان گشود، از کودکی و به واسطه نزدیکی با مسجد مرتضوی، در بیشتر مراسم ها حضور داشت و علاوه بر عزاداری از عزاداران اهل بیت(ع) هم پذیرایی می کرد و با همه بچگی اش تلاش زیادی داشت.
این ها را «غلامرضا میرزایی» پدر شهید می گوید و ادامه می دهد: 13 سال بیشتر نداشت که عازم جبهه شد، ابتدا به دلیل سن کم با رفتن او مخالف بودم اما اصرار و علاقه زیادش مرا تسلیم کرد چون تصمیم خود را گرفته بود.
او حدود هشت بار به جبهه اعزام شد و در هشت عملیات شرکت کرد، آن قدر شوق جبهه و شهادت داشت که همیشه در خانه زمزمه می کرد «عشق شهادت در دلم پر می زند». یک بار از ناحیه سر و پا مجروح شد و تا مدتی از وی اطلاعی نداشتیم و بعد از دو ماه خبر مجروح شدن او را دادند، وقتی برگشت دوستانش گفتند حالا که مجروح شدی درس بخوان اما او دوباره عازم جبهه شد.
در جبهه جزو نیروهای اطلاعات عملیات بود و کارهای برجسته ای انجام می داد. آن طور که پدر شهید می گوید: حتی یک بار برای شناسایی به منطقه ای در عراق رفته و سه روز آن جا مانده بود و فردی از او اطلاعی نداشت، وقتی برگشت، گفت در یک آمبولانس سوخته مستقر بودم و از نی برای تغذیه استفاده می کردم.
وی ادامه می دهد: عملیات کربلای چهار تمام شده بود، چند روز بعد تماس گرفتند عملیات مهمی در پیش است و به یک فرمانده گروهان خط شکن نیاز داریم که به سمت جزیره بوارین حرکت کند. با این که چند نفر دیگر هم داوطلب بودند اما محمدعلی این مسئولیت را برعهده گرفت.
در عملیات کربلای پنج و در حالی که فرماندهی گروهان خط شکن تیپ 21 امام رضا(ع) خراسان را برعهده داشت به سمت جزیره بوارین حرکت کرد، ساعت 12 شب ارتباط آن ها قطع شد .عراقی ها آن ها را محاصره کرده بودند و جنگ تن به تن رخ داده بود. سرانجام سوم بهمن 65 در حالی که 19 سال داشت به شهادت رسید.
به گفته وی در جزیره بوارین 18 نفر به شهادت رسیدند که «محمدعلی» هم جزو آن ها بود و پیکرش درون نیزارها باقی ماند، البته بعد از 19 روز ایران پاتک (ضدحمله) زد و جزیره را به دست آورد.
وی اضافه می کند: «محمدعلی» در آخرین سفرش به مادر شهید رحیمی گفته بود اگر این بار اعزام شوم شهید خواهم شد، چرا که خواب دیده ام، خوابی که به تعبیر پیوست و آخرین سفرش را رقم زد. در قسمتی از وصیت نامه این شهید بزرگوار آمده است: مقداری از تربت مقدس امام حسین(ع) را بر بدنم بپاشید گرچه گرد و غبار کربلای ایران هنوز بر بدنم باقی است. «فلک ژاپنی» اول اردیبهشت سال 49 در بمرود قاینات دیده به جهان گشود، تحصیلات ابتدایی را در دبستان گوگچین گذراند، کلاس پنجم را که تمام کرد تصمیم گرفت عازم جبهه شود، می خواست نشان بدهد که هرچند تحصیلات ابتدایی دارد اما باورش ابتدایی نیست.
خواهرش از آن روزها می گوید: وقتی «فلک» تصمیم گرفت عازم جبهه شود، به دلیل سن کم و تک پسر بودن، پدر به سختی رضایت می داد و اصرار داشت خودش به جبهه برود اما برادرم می گفت من جوانم و انرژی بیشتری دارم، شما از خانواده مراقبت کنید، من می روم.
«حمیده ژاپنی» ادامه می دهد: سرانجام پدر رضایت داد و او عازم شد اما نگرانی مادر برای دوری از تک پسر کم سن و سال خانواده، آن ها را راهی پادگان 04 بیرجند محل آموزش او کرد تا بلکه بتوانند «فلک» را از عزیمت به جبهه منصرف کنند و بازگردانند. بعد از این موضوع حدود 40 روز گذشت تا خواهش و التماس و صحبت های «فلک» کارساز شد و توانست خانواده را برای رفتن به جبهه متقاعد کند. او رفت و سرانجام 9 آذرماه 61 در جبهه سومار و بعد از گذشت 45 روز از اولین اعزام و در حالی که تنها 12 سال داشت، از جاده خاکی تن عبور کرد و خود را به مقصود رساند و به شهادت رسید. هرچند خواهر شهید زمان شهادت «فلک» سن و سال زیادی نداشت اما خوب به یاد می آورد چله بزرگ زمستان را که عده ای به خانه پدربزرگ می روند تا خبری مهم به اعضای خانواده او بدهند؛ خبر شهادت «فلک» را.