فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷ازجنگ، ۵۹ قاب .......😔
💥۸سال زندگی با همین دردا گذشت
۸سال سخت بود اما گذشت
واسه پرچم سه رنگ🇮🇷
زیر پرچم سفید
من هنوز معتقدم
بازباید جنگيد ......
#شهدا_شرمنده_ایم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شادی_روح_شهدا_صلوات
▫️مقام معظم رهبری:
❇️اگر می خواهید خدا را از خودتان راضی کنیدو وجودتان درراه خدا مفید واقع شودومقاصد واهداف عالی ربوبی والهی درباره عالم آفرینش تحقق پیدا کند،باید خودتان را در مقابل اهداف الهی ندیده بگیرید
(بیانات دردیدار جمعی از خانواده های شهدا ۱۳۷۶/۰۲/۱۷)
#شادی_روح_شهدا_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥شهید حاج قاسم سلیمانی: شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش میشود.
#سردار_دلها
#مرد_میدان
#انتخابات_۱۴۰۳
#حضور_حداکثری
#اصلح #مردمی #جهادی #انقلابی #ولایت_پذیر
#سید_الشهدای_خدمت
#شادی_روح_شهدا_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
شهید «علی کسایی» 14 مرداد سال 1334 مصادف با عید غدیر در شیراز دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته مترجمی زبان عربی گذراند. او به ارتش پیوست. پس از آن در عید غدیر سال 1359 ازدواج کرد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه جنگ شد و سرانجام 21 مرداد سال 1366 مصادف با عید غدیر در منطقه سومار با اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای شیراز به خاک سپرده شد.
شهید «علی کسایی» در گوشه ای از وصیت خود می نویسد: «ای مردم توشه برچینید که بهترین زاد و توشه برای انسان تقواست. مخصوصاً به شما ای سران اسلام و ای سردمداران جمهوری اسلامی، التماس میکنم که بیایید خدمتگزار مردم باشید. مگر نشنیدهاید که امام عزیزمان خمینی مهربان فرمود: عزیزان من! امروز آبروی اسلام وابسته به اعمال ما و شماست. امروز شکست جمهوری اسلامی برابر است با شکست اسلام. امروز همۀ اسلام در برابر کفر قرار گرفته است. مردم به خدا سوگند ظهور امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف نزدیک است.»
شهید علی کسائی
زندگینامه
روز عید غدیر خم سال 1334 علی چشم به جهان گشود. پدر با شوق فراوان فرامین دین مبین اسلام را به او آموخت و او را سرسپرده مکتب عشق حسین(ع) کرد. دوران ابتدایی را با موفقیت در شیراز به پایان رساند سپس به مدرسه راهنمایی رفت تا اینکه در رشته زبان و ادبیات عرب از دانشگاه فردوسی مشهد فارغ التحصیل شد. سال 1356 که برای انجام خدمت سربازی به پادگان ارتش اعزام شد، با اندیشه های والای خمینی کبیر (ره) آشنا گردید، در همین زمان اعلامیه و نوارهای امام (ره) را در میان دوستانش در پادگان پخش می کرد، با پیروزی انقلاب باوجودیکه خدمت سربازی را به پایان رسانده بود، به توصیه آیت الله دستغیب به استخدام ارتش درآمد و در هوابرد شیراز به عنوان مسؤول عقیدتی- سیاسی به خدمت پرداخت. سپس به مرکز پیاده شیراز انتقال یافت و مسؤولیت آموزش عقیدتی سیاسی را برعهده گرفت. سال 1360 توسط منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت، اما به لطف حق سالم ماند. کسایی در طول سال های نبرد با دشمن بعثی پا برخاک خونین رزم نهاد و مشتاقانه در جرگه یاوران و سربازان روح الله (ره) از ایران اسلامی دفاع کرد. وی در سال 1364 یک مرتبه از ناحیه سینه مجروح شد. اما پس از بهبودی دوباره به جبهه بازگشت و در سال 1366 در روز عید غدیر در منطقه سومار در سن 32 سالگی به دیدار حق شتافت. پیکر پاکش را در دارالرحمه شیراز به خاک سپردند. از او چهار فرزند به یادگار ماند.
پیام هاتف
به نماز شب علاقه خاصی داشت. تمام شبها برای مناجات با او بیدار می شد و عاشقانه به نجوا می نشست. یک شب که دیر به خانه بازگشت. من زنگ ساعت را بستم تا بتواند بخوابد. ناگهان سحرگاه سراسیمه برخاست. به ساعت نگاه کرد. وقت انجام نماز شب گذشته بود، با ناراحتی گفت: «تو نه تنها به من ستم کردی و لذت گفتگوی معشوق را از من گرفتی بلکه به اسلام هم خیانت کردی که امروز توفیق، رفیق راهم نیست.» عاشق حق بود. یادم هست یکبار در گلزار شهدا بودیم که اشک از چشمانش جاری شد، پرسیدم:«اتفاقی افتاده؟» در حالیکه اشکهایش را پاک می کرد گفت:«هاتفی لطیقه ای در گوشم خواند که شعله های قلبم را افروخت و آب چشمم را جاری ساخت.» روزهای آخر حیاتش حال و هوایی خاص داشت. به من گفت:«والله تشنه ام و جز از تیغ عشق او سیراب نگردم.»و بالاخره سیراب شد. علی سرسپرده ولایت امیر مؤمنان (ع) بود. روز عیدغدیر چشم بر هستی گشود. عید غدیر ازدواج کرد و عید غدیر چون ستاره ای درخشان به آسمان هجرت کرد.
آخرین دیدار
آخرین بار که عازم سفر بود، محکم پایش را گرفتم تا نگذارم برود. گفتم:«نمی گذارم بروی. من را بغل کرد و بوسید. با خنده گفت: چرا؟» ابروهایم را درهم کشیدم و ادامه دادم:«اگر تو بروی، خیلی تنها می شوم.» اصرار کرد. دلم برایش سوخت. رضایت دادم. اما به یک شرط که مرا با خودش به جبهه ببرد. قبول کرد و گفت:«باشه ولی اول باید اجازه بگیرم. ببینم میشه سربازکوچولوها را برد.» گوشی تلفن را برداشت و کمی حرف زد. گفت:«اجازه ندادند.» آن روز خیلی گریه کردم. اما فایده ای نداشت. مادر پشت سرش آب ریخت. سه روز بعد برگشت. اما نه با پای خودش بر دستان مردم سیاهپوش شهر. روزی که او شهید شد من و دو خواهر چهار و پنج ساله ام جزء سی قرآن را حفظ بودیم. بابا شبها به جای قصه، برای ما قرآن می خواند و برای عبدالله 9 ماهه به جای لالایی. حالا هر وقت دلم برای او تنگ می شود به آفتاب که مثل او زندگی بخش و مهربونه نگاه می کنم.
شهید غدیر (زندگینامۀ کارمند شهید علی کسایی)
شهید غدیر
شهید غدیر
(زندگینامۀ کارمند شهید علی کسایی)
در روز عید غدیر سال 1334 مصادف با یکم شهریور، در شیراز و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت سیدعلاءالدین حسین علیهالسلام، کودکی به دنیا چشم گشود که بعدها از سلالۀ سرخ شقایقها شد. به یُمن میلادش در روز عید امامت و ولایت، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، نام او را علی گذاشتند.
علی از اوان کودکی در زلال عنایات پدر و مادری مهربان پرورش یافت. پدرش حاجمحمد کسایی مداح و ذاکر اهل بیت علیهمالسلام بود و نوحهخوانی در محرم و عاشورای حسینی برای اباعبداللهالحسین علیهالسلام با جانش آمیخته شده بود. مادرش اشرفالسادات ناجی از سلالۀ پاک سادات بود. تحت تعلیم صادقانۀ والدین بزرگوارش، شکوفههای ایمان و اخلاص در بوستان وجود علی شکفته شد و روح آسمانیاش در چشمهسار نماز و نیایش تطهیر یافت. قرآن را در طفولیت فراگرفت و به برکت مؤانست با کلام الهی، گلبوتههای عشق و ایمان در وجود نورانیاش شکفتن گرفت. پدر علی در سال 1344 سفر آخرت در پیش گرفت و فرزندانش را در سوگ رحلت خود نشاند.
شهید علی کسایی پس از اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1350 به دانشگاه فردوسی مشهد راه یافت و در رشتۀ زبان و ادبیات عرب و در جوار حضرت ثامنالحجج علیهالسلام مشغول تحصیل شد. در مشهد ضمن آشنایی با شخصیتهایی چون آقامیرزا جواد تهرانی، حجتالاسلام واعظ طبسی، شهید هاشمینژاد، آیتالله خامنهای، آقای فلسفی و آقای انصاریان از محضر آنان کسب فیض کرد. همزمان با تحصیل در دانشگاه مشهد، به حوزۀ علمیۀ مشهد نیز میرفت تا اینکه زبان عربی را بهخوبی آموخت و تحقیق در گنجینۀ اسرار مولیالموحدین علیهالسلام (نهجالبلاغه) را آغاز کرد. هر فرازی از نهجالبلاغه را که مرور میکرد، پردهای از حقایق این اقیانوس بیکران به رویش گشوده میشد. بهاینترتیب، او استاد نهجالبلاغه و مروج علیگونه شدن در جمع دوستان خود شد. بسیاری از نظامیان پادگان محل خدمتش، درس نهجالبلاغه و پند آزادی را نزد او فرا گرفتند.
از زبان برادرش نقل شده که به گفتۀ یکی از علما، علی کسایی با اینکه معمم نبود، ولی دروس حوزوی را تا سطوح بالا طی کرده بود، اما این موضوع را هیچگاه ابراز نمیکرد.
خرداد 1356 از دانشگاه مشهد فارغالتحصیل شد و در آذرماه همین سال به خدمت سربازی رفت و دورۀ مقدماتی نظام وظیفۀ خود را در پادگان عباسآباد تهران آغاز کرد. پس از طی دورۀ آموزشی سربازی به مرکز پیادۀ شیراز منتقل شد. او افسر وظیفه بود ولی در بسیاری از مواقع با همان لباس سربازی اعلامیه و نوارهای امام خمینی «ره» را با زیرکی به پادگان میبرد و سربازان را با نهضت امام آشنا میکرد. اکثر اوقات، در تظاهرات خیابانی دوران انقلاب بههمراه برادر و چندتن از دوستانش شرکت میکرد. در یکی از تظاهرات خیابانی و زمان حکومت نظامی در شیراز، درحالیکه با لباس نظامی بوده و علیه رژیم شاه شعار میداده دستگیر میشود، ولی با وساطت یکی از علمای شیراز به نام ذوالانوار آزاد میشود.
با پیروزی انقلاب اسلامی، با وجود اتمام خدمت سربازی، براساس توصیۀ شهید محراب حضرت آیتالله دستغیب در ارتش ماند و در عقیدتی سیاسی مشغول خدمت شد. او فضائل مولایش علی علیهالسلام را در کلاسهای درس به مشتاقان میآموخت. ابتدا به مرکز پیادۀ شیراز رفت و معلم آموزش عقیدتی سیاسی مرکز پیاده بود. پس از مدتی خدمت در این مرکز، به تیپ 55 هوابرد شیراز منتقل شد و در آنجا علاوه بر داشتن مسئولیت آموزش عقیدتی سیاسی تیپ، بهسبب اینکه هنوز روحانی برای عقیدتی آن مرکز منصوب نکرده بودند، تا مدتی سرپرست عقیدتی سیاسی تیپ نیز به عهدۀ ایشان بود.
متولد عید غدیر، در روز عید غدیر و در محضر مبارک حضرت امام خمینی «ره» پیمان زناشویی را با شریک زندگیاش سرکار خانم رفعت قافلانکوهی بست. همسرش معلم آموزش و پرورش بود که در همۀ زمینهها با علی همراه بود. ثمرۀ ازدواج آنها چهار فرزند بود، دو پسر به نامهای روحالله و عبدالله و دو دختر به نامهای مریم و مرضیه.
حضور حاجعلی کسایی بهعنوان یک ارتشیِ مکتبی، خاری در چشم منافقین بود و آنها کینۀ خود را در شهریور 1360 در فلکۀ هنگ شیراز (چهارراه هوابرد) با گلولههایی سرخ و آتشین بر پیکرش نشاندند. علی در این سوء قصد، از ناحیۀ طحال، روده و شکم بهسختی آسیب دید، ولی به لطف خداوند، ترور کور و شوم منافقین کارگر نیفتاد و معلم و مفسر نهجالبلاغه پس از مدتی دوباره سلامتی خود را بازیافت و به محل کارش در عقیدتی سیاسی تیپ 55 هوابرد شیراز بازگشت.
برادرش محمود نقل میکند، زمانی که علی ترور شد، مرتب آیات «يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي في عِبادي وَ ادْخُلي جَنَّتي»[1] و اللهاکبر میگفته تا اینکه بیهوش میشود.
با شروع دفاع مقدس، عزم دیار مجاهدان و میدان نبرد کرد تا در عمل نیز مروج فضائل امام علی علیهالسلام باشد. وعده داده بود که عید غدیر نیز لباس فاخر شهادت بر تن بپوشد. سال 1364 بود که گلولههای بعثی سینۀ استاد را از هم شکافت و پس از بهبودی، دوباره راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد.
پس از چندین نوبت حضور در جبههها و شرکت در عملیاتهای عمده، جهاد فیسبیلالله را به انجام رسانید و سرانجام پس از سالها مشتاقی و مهجوری، شب نظر به وجهالله فرا رسید و او با بالی زخمی و خسته از تمنایی دائم، طبق وعدهای که کرده بود، در روز عید غدیر به هفتآسمان عروج کرد. 21/5/1366 یادآور روز عروج و پرواز او از منطقۀ عملیاتی سومار و ارتفاعات 402،[2] در بیکران آسمان است و پیکر پاکش در دارالرحمۀ شیراز آرام گرفته است. علی را چون شهید در معرکه بود، برادرش محمود با همان لباس جبهه و بدون غسل و کفن به دل خاک سپرد. کتاب قرآن و نهجالبلاغهای که همواره با علی بود نیز به خون آن شهید آغشته شده بود.
به گفتۀ همکارش سرگرد جانباز رحمان میرزائیان، «حاج علی هم مسئول[سرپرست] عقیدتی سیاسی پادگان (تیپ 55 هوابرد شیراز) و هم استاد آموزشهای سیاسی و مذهبی بود. در کردار و اندیشههای این انسان بافضیلت، دنیایی از عشق و معرفت به خداوند وجود داشت. او انسانی متعبد و متعهد هم برای حضرت حق و هم برای نظام اسلامی بود. وی یکی از شاگردان نمونه و موفق آیتالله دستغیب بود و در تفهیم و بیان مطالب و مقاصدش بسیار کارآمد بود.»
همسر برادرش نقل میکند: «روزی همسر شهید علی کسایی برای من تعریف میکرد که در شرایطی که خطوط سیاسی در جامعه بهعنوان چپ و راست و... بازارش بسیار داغ بود، من بر سر دوراهی شک و تردید قرار گرفته بودم که بالاخره کدام راه و طریق درست است. شب در عالم خواب شوهرم علی را دیدم که آمد کنار پنجره و دست مرا گرفت و به باغی برد که تا کنون مثل آن را ندیده بودم. وقتی به انتهای باغ رسیدیم، عکسی از مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای نصب شده بود. شهید با دست به عکس اشاره کرد و گفت: خط ایشان درستترین خط است. فردای آن روز، من فرزندانم را جمع کردم و به آنها گفتم که پدرتان خط را برای ما مشخص کرده است.»
همسرش خاطرۀ روز ازدواجش با علی را چنین تعریف میکند:
«مراسم عروسیمان را ظهر گرفتیم که به چشم نیاید و حرمت داغداریِ خانوادۀ شهدا حفظ شود. آمدیم توی اتاق که ناهار بخوریم. در را بست و پشت آن ایستاد. رو به من کرد و گفت: میدونی که تو این لحظه دعای ما مستجابه؟
گفتم: آره، ولی الان بیا ناهار بخوریم.
گفت: روزهام.
گفتم: توی روز عروسی روزه گرفتی؟!
گفت: روزۀ نذره.
گفتم: چه نذری؟
گفت: اینکه همونطور که خدا منو تو عید غدیر متولد کرد، تو عید غدیر هم مزدوج کنه، حالا من دعا میکنم تو آمین بگو!
دستم را به دعا بلند کردم.
گفت: خدایا! همونطور که منو در عید غدیر متولد کردی و در عید غدیر مزدوج کردی، در عید غدیر هم به شهادت برسان!
غدیر هرسال که میآمد، منتظر خبرش بودم. غدیر آخر که خبر شهادتش را در سومار برایم آوردند، گفتم: سالهاست منتظر شنیدنش بودم.»[3]
همسرش دربارۀ شخصیت شهید کسایی اضافه میکند: «نماز شب را پاس میداشت و شب را عاشقانه به راز و نیاز مینشست. شبی دیرهنگام به خانه آمد. تا پگاه، ساعتی نمانده بود. خوابید و من بهخاطر خستگی فراوان جسمیاش، ساعت را بستم تا لحظهای را به استراحت بگذراند. سحرگاهان، سراسیمه به پا خاست و گفت: تو نه تنها به من ستم روا داشتی و لذت گفتوگوی با معشوق را از من گرفتی، بلکه به اسلام نیز خیانت کردی که امروز توفیق، رفیق راهم نیست.» [4]
روحالله کسایی فرزند ارشد شهید که متولد سال 1360 است، از آخرین دیدارش با پدر چنین میگوید:
«آخرینبار که عازم سفر بود، محکم پایش را گرفتم تا نگذارم برود. گفتم: نمیگذارم بروی. من را بغل کرد و بوسید. با خنده گفت: چرا؟ ابروهایم را در هم کشیدم و ادامه دادم: اگر تو بروی، خیلی تنها میشوم. اصرار کرد. دلم برایش سوخت. رضایت دادم. اما به یک شرط که مرا با خودش به جبهه ببرد. قبول کرد و گفت: باشه ولی اول باید اجازه بگیرم، ببینم میشه سرباز کوچولوها را برد. گوشی تلفن را برداشت و کمی حرف زد. گفت: اجازه ندادند. آنروز خیلی گریه کردم. اما فایدهای نداشت. مادر پشت سرش آب ریخت. سهروز بعد برگشت. اما نه با پای خودش، بلکه بر دستان مردم سیاهپوش شهر. روزی که او شهید شد، من و دو خواهر چهار و پنجسالهام، جزء سیام قرآن را حفظ بودیم. بابا شبها به جای قصه، برای ما قرآن میخواند و برای عبدالله نُهماهه به جای لالایی. حالا هر وقت دلم برای او تنگ میشود، به آفتاب که مثل او زندگیبخش و مهربونه نگاه میکنم.»[5]
شهید علی کسایی مناجاتنامه و دلنوشتهای دارد که بخشی از آن چنین است:
خدایا! محبتهای فراوانی در حق من روا داشتهای که شمارش همۀ آنها از عهدۀ این قلم و این بیان خارج است. فقط به تعدادی از آنها اشاره میکنم:
خدایا! یتیم و بیسرپرست بودم، سرپرستیام کردی،
مسیر تحصیلاتم را در جهت اسلام سوق دادی (آموزش عربی در دانشگاه مشهد)،
حدود چهارسال در جوار مقدس امام رضا علیهالسلام سکونت به من دادی،
خدایا! زمینۀ خدمت در ارتش اسلام و در میان سربازان امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف را برایم فراهم نمودی،
بعد از جریان ترور، ترکش و تصادف، سلامتیِ کامل را به من بازگرداندی... .
همسرش میگفت، در یکی از وصیتنامههایش مینویسد: «… من نمیدانم که آیا به آن درجه رسیدهام که خداوند مرا قبول کند؟ وقتی خودم را بررسی میکنم و اعمال خودم را محاسبه میکنم، برایم مسلم میشود که شهادت سعادتی است که نصیب همهکس چون من نمیشود. مادر عزیزم! بههرحال از خدا خواستهام که اگر صلاح میداند برای کفارۀ گناهانم شهادت را نصیب من کند، زیرا شنیدهام که انسان با شهادتش تمام گناهانش بخشوده میشود...» شب آخر، میدانست آخرین دیدار است. برای همین تا صبح به راز و نیاز با خدا پرداخت و پس از آن، آخرین وصایایش را کرد. عید غدیر بود که لباس سفید عروسی را به تن پوشیدم و هفتسال بعد، درست عید غدیر بود که لباس سیاه بر تن پوشاندم و چهار فرزند از ۶ ماهه تا ۶ ساله به رسم امانت از علی پذیرفتم. حاجعلی میگفت: «من در عید غدیر به دنیا آمدم، در عید غدیر سنت ازدواج را بجا آوردم و در عید غدیر پای از این دنیا برمینهم.»[6]
از شهید علی کسایی جزوات و کتب متعددی به یادگار مانده که درواقع مجموعه سخنرانیهای ایشان در موضوعات مختلف است. در زمانی که در مرکز پیاده شیراز و تیپ هوابرد سخنرانی میکرده، بلافاصله عقیدتی آنها را به صورت جزوه تدوین و بین کارکنان توزیع میکرده است. آثاری چون صفت متقین از نظر قرآن و نهجالبلاغه، صفات منافقین از نظر قرآن و نهجالبلاغه و ویژگیهای فرماندهان در ارتش و... ازجمله این آثار است.
شهیدی که سرنوشتش با امیرالمومنین و عیدغدیر گره خورد
زندگی شهید علی کسائی نکته جالب توجهی دارد و این مفسر و مدرس نهج البلاغه در روز عید غدیر سال 1334 به دنیا آمد و از همین روی نامش را علی نامیدند، در روز عید غدیر 1354 در محضر مبارک حضرت امام خمینی(ره) ازدواج کرد و شهریور 1360 نیز در روز عید غدیر در حالی که ذکر یا علی بر لب داشت و نهج البلاغه در دست داشت، منافقین کوردل در خیابان هنگ شیراز او را به شهادت رساندند در حالی که در مرکز پیاده شیراز خدمت میکرد.
سخنرانی آسیه دهقانیان مدیر موسسه نشر فرهنگ شهادت فارس، برترين سازمان مردم نهاد كشور در سال 1391 با موضوع فعالیت در موضوع ایثار و شهادت، پخش کلیپی از رهبر معظم انقلاب، پخش نماهنگی با محوریت زندگی شهید کسائی و سخنرانی آیت الله دژکام و امیر رضایی از دیگر بخشهای این برنامه بود و در پایان این برنامه از کتاب «آخرین فرصت» با موضوع گذری بر زندگی شهید غدیری ارتش، حاج «علی کسائی» رونمایی شد.
آخرین فرصت به قلم سمیرا اکبری نویسنده استان فارسی گذری است بر زندگی شهید علی کسایی به روایت همسراین شهید گرانقدر که در انتشارات به نشر به چاپ رسیده است.