4_5909118427921912016.mp3
3.36M
🎧 #بشنویدروضه_جانسوز
#حضرت_علی_اکبرعلیه_السلام
🎙 مرحوم حاج شيخ احمد كافے
#فقطعوه_بسیوفهم_اربا_اربا
#آجرک_الله_یاصاحـب_الـزمــان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تصاویری از حضور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در اتاق تربت کربلا در کارگاه ساخت گنبد حرم مطهر امام حسین (ع)
15.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویری ناب و خاطرهانگیز از عزاداری رزمندگان دفاع مقدس
🔹حسین منی و انا من حسین ...
#روایت_فتح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوکوهه
سینه زن ها را صدا کن
میان داری نما و کوچه واکن
چه ساعاتی که عاشورا شد اینجا
شهادت نامهها امضا شد اینجا ...
🏴 عزاداری در جبهه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دوران_اقتدار #فتح_قله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️#تاسوعا است به یاد حاج قاسم علمدار انقلاب باشیم...
▪️بلند شو علمداااااار
▪️علم رو بلند کن😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
مروری بر زندگی شهید حسین جمالی؛
رزمنده مدافع حرمی که روز تاسوعا شهید شد

شهید حسین جمالی آرزوی شهادتی زیبا را داشت و در نهایت روز تاسوعا به آرزویش رسید.
شهید حسین جمالی در یکم مهر ماه ۱۳۶۵ مصادف با ۱۸ محرم الحرام در روستای خورنگان شهرستان فسا دیده به جهان گشود. وی تحصیلات خود را از 7 سالگی در مدرسه عمار آغاز کرد. دوران تحصیلی راهنمایی را در مدرسه شهید مرادزاده و متوسطه را در دبیرستان امام سجاد (ع) در رشته علوم انسانی گذراند و مقطع پیش دانشگاهی را در مدرسه شهید فلاحی شهرستان فسا سپری کرد.
پس از اخذ دیپلم به زمره پاسداران نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران درآمد. وی جهت انجام خدمت سربازی به پادگان آموزشی07 نیروی زمینی ارتش کازرون رفت و بعد از گذراندن دوران آموزشی جهت ادامه خدمت به لشکر 82 زرهی کرمانشاه اعزام و بعد از گذشت دو ماه جهت ادامه خدمت به مرکز پشتیبانی منطقه دوم نزاجا شیراز انتقال یافت. پس از 3 ماه در گزینش سپاه پذیرفته شد و جهت فراگیری آموزش های مورد نیاز وارد دانشگاه امام حسین (ع) سپاه تهران شد.
او در حین تحصیل به تیپ ویژه صابرین (نزسا)ی تهران ملحق شد . بعد از پایان دوران تحصیلی دوره های تخصصی رزمی را فرا گرفت. حسین در شمال غرب در درگیری با گروهک پژاک زخمی شد و خانواده از این موضوع بی اطلاع بودند. وی در عملیات های مختلف در غرب، شمال غرب، جنوب شرق کشور و کشورهای عراق و سوریه حضور داشت.
جانبازی گمنام
مادر شهید جمالی در خاطره ای می گوید:
حسین چند ماهی یک بار به مرخصی می آمد یک روز با پاهای گچ گرفته به خانه آمد. با اضطراب پرسیدم: مادر پاهایت چطور شده ؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نیست مادر موتور روی پایم افتاده...
بعد از شهادتش فهمیدم در کوه های خان طومان در سال 90 زخمی شده ولی برای اینکه من مضطر نشوم حقیقت را به من نگفته بود. در آن ماموریت بهترین دوستش (کمیل صفری تبار ) را از دست داده بود. خانه آن شهید عزیز در بابل بود. حسین پس از شهادتِ دوستش در مرخصی هایش ابتدا به مادر کمیل سر می زد و بعد به خانه می آمد . و همیشه به مادر کمیل می گفته دعا کنید تا من هم شهید شوم .
دعا کن اولین شهید در روز تاسوعا باشم
یکی از همرزمانش در خاطره ای نقل می کند: شب عملیات بود. قرآن در دست گرفته بودم و بچه ها از زیر آن می گذشتند. حسین با موتور چهارچرخ در حال گذشتن از زیر قرآن بود که گفت : دعا کن فردا اولین شهید روز تاسوعا باشم.
نذر روز تاسوعا
مادرش در خاطره ای می نویسد: ما به رسم هر ساله در روز تاسوعا نذر می پزیم و بانی آن حسین بود . آن روز تمام وسایلهای نذر را خرید. سپس لباسهایش را جمع کرد و درون ساک گذاشت. از زیر قرآن ردش کردم و آب که مایع روشنایی بود را پشت سرش ریختم . با یک چشم پر از غم و عمیق نگاهم کرد و رفت. سوم محرم زنگ زد گفت مادر چه خبر از حسینه؟ گفتم: مادر کی میای ؟ گفت: روز تاسوعا خانه هستم .
روز تاسوعا شد و ما طبق روال هر ساله، در آشپز خانه حسینه نذر را بار گذاشتیم. در حین پختن نذری بودیم. هر که می آمد می پرسید حسین کجاست؟ و در جواب می گفتم: زنگ زدم گوشیش خاموشه حتما توی راهه...
بعد از مراسم دیدم حسن برادرش آشفته است و گریه می کند. گفتم: مادر اتفاقی افتاده؟ چرا آشفته ای؟ گفت: یک دوست خوبی داشتم شهید شده. آرام و قرار نداشت.
ماجرای شهادت
وی سرانجام در یکم آبان 1394 صبح تاسوعای حسینی با سر بند یا فاطمه الزهرا(س) در جنوب حومه شهر حلب با اصابت تیر به پهلو به شهادت رسید. پیکر پاکش در نهم آبان ماه در گلزار شهدای روستای خورنگان در کنار دایی شهیدش امیر سرتیپ عبدلرزاق جمالی به خاک سپرده شد .
«حسین جمالی» یکم مهر ۱۳۶۵ مصادف با ۱۸ محرمالحرام در روستای خورنگان شهرستان فسا دیده به جهان گشود. هفت ساله بود که راهی مدرسه شد و با موفقیت تا مدرک دیپلم گذراند.
وی دوران آموزشی خدمت سربازی را در پادگان آموزشی ۰۷ نیروی زمینی ارتش کازرون گذراند و سپس به لشکر ۸۲ زرهی کرمانشاه اعزام و بعد از گذشت دو ماه جهت ادامه خدمت به مرکز پشتیبانی منطقه دوم نزاجا شیراز انتقال یافت.
«حسین جمالی» در سپاه پذیرفته و جهت فراگیری آموزشهای مورد نیاز وارد دانشگاه امام حسین (ع) سپاه تهران شد.
سرانجام در صبح تاسوعای حسینی ۱۴۳۷ هجری قمری (۱۳۹۴ هجری شمسی) با سر بند یا فاطمه الزهرا (س) در جنوب حومه شهر حلب با اصابت تیر به پهلو به شهادت رسید. پیکر پاکش در نهم آبان ۱۳۹۴ در گلزار شهدای روستای خورنگان در کنار دایی شهیدش امیر سرتیپ عبدالرزاق جمالی به خاک سپرده شد.
برادر شهید جمالی در خاطراتی در خصوص وی میگوید: یک شب در کنار حسین خوابیده بودم. نیمههای شب حسین بیدار شد. پایش ناخواسته به من خورد و من هم بیدار شدم. دیدم حسین سریع توی اتاق دیگری رفت و مشغول به نماز شد. من هم سراسیمه از جا برخواستم وضو گرفتم دو رکت نماز صبح را خواندم و خوابیدم. بعد از نیم ساعت در حالت خواب و بیداری بودم که صدای اذان صبح را شنیدم.
یکی از دوستان شهید نیز میگوید: تازه وارد یگان شده بودم که مرا به گردان یکم معرفی کردند. در آن زمان در آسایشگاه شهرستانیها برای اولین بار حسین جمالی را دیدم. شب بود حوالی ساعت ۲:۳۰ از اتاقم بیرون آمدم که بروم آب بخورم در راهرو آسایشگاه بودم که صدای گریهای از نمازخانه شنیدم. تا انتهای آسایشگاه رفتم. وقتی به آنجا رسیدم دیدم حسین سر بر سجده گذاشته و با خداوند متعال راز و نیاز میکند و اشک از چشمانش جاری است. وقتی متوجه حضور من شد گریههایش را قطع کرد و من همان لحظه عقب کشیدم و رفتم آنجا فهمیدم که کجا آمدهام و با چه مردانی هم رزم هستم.
انتهای پیام/
مادرانه ای ناب از سیره و منش شهید مدافع حرم حسین جمالی؛ جانباز حرم آل الله شهادتی زیبا می خواست
گفتگو
مادر شهید مدافع حرم حسین جمالی می گوید: پسرم همیشه انفاق می کرد هرگاه در قرآن به آیه های انفاق می رسیدم به او می گفتم. (پسرم تو مصداق آیه های انفاق هستی ...)
نوید شاهد فارس: مادر حسین خواهر شهید بود و راه و رسم شهید پروری را می دانست . آرامش نشأت گرفته از قرآن در کلام و نگاهش موج می زد . مادر ، پسرش را نذر نگاه حضرت عباس کرده بود و بالاخره در روز تاسوعا هم او را هدیه آقا امام حسین (ع ) کرد . مادر می گفت : پسرم اهل نماز شب بود و ذکر و دعا . با خودم می اندیشیدم از مادری مانوس با قرآن پسری جز این توقع نمی رود. شاخص ترین خصلت حسین را اهل انفاق بودنش میدانستند. مادر که تمام نگاهش قرآنی بود میگفت او مصداق آیه های انفاق بود...
فرشته ای از آسمان
زهرا جمالی مادر شهید مدافع حرم و خواهر شهید دفاع مقدس . ما در سال 64 ازدواج کردیم و یک سال بعد در پاییز مهر ماه 1365 خداوند نوزادی را به من عطا کرد.
هر کس نامی را برای نوزادم انتخاب می کرد. تا اینکه شب هنگام برادر شهیدم را در خواب دیدم . قالیچه ای را به من نشان داد که نام حسین روی آن نگاشته شده بود. به من گفت این نام را برای نوزادت انتخاب کن. همیشه در این افکار بودم که چرا برادرم عبدالرزاق نام حسین را برای پسرم انتخاب کرد. و اکنون معنای واقعی آن خواب را دریافته ام...
او دوران کودکی آرامی داشت گاهی به خود می گفتم؛ خدا یک فرشته را به من هدیه داده است. حسین روز به روز بزرگ تر می شد و فضائل اخلاقی او بیشتر . هر سال چند روز مانده به ماه محرم لباس مشکی اربابمان را تنش می کردم و با پدرش راهی حسینه می شد و با دستان کودکانه اش حسینه را با کمک مردم محل مشکی پوش می کرد. حسین در این راه بزرگ شد و قد کشید.
به سن 7 سالگی که رسید او را به مدرسه عمار فرستادیم. در کنار مدرسه به ورزش کشتی مشغول بود. او همیشه از راه مدرسه پیش پدر می رفت و در امور کشاورزی به او کمک می کرد. یاد دارم روزی در هوای سرد زمستان به کمک پدر رفت و تا دیر وقت سرزمین ماند. پدر و برادرش را به خانه فرستاد و خود نیز مشغول بود حسین در آن هوای سرد و تاریک زمستانی با وجود حیوانات درنده تنها به خانه بازگشت بدون هیچ ترس و دلهره ای .
او تا سوم دبیرستان را در روستای خورنگان و پیش دانشگاهی را با نمرات بالا در فسا گذراند. پس از اخذ مدرک دیپلم با توجه به علاقه ای که به خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت، وارد این نهاد مقدس شد و از دانشگاه نیروی زمینی امام حسین (ع) مدرک کارشناسی گرفت و به خیل پاسداران در آمد. مدتی حسین را به سروستان انتقال دادند ولی طاقت دوری دوستانش را نیاورد و به تهران بازگشت و در نیروی یگان ویژه صابرین تهران ادامه خدمت داد.
جانبازی گمنام بود!
حسین چند ماهی یک بار به مرخصی می آمد یک روز با پاهای گچ گرفته به خانه آمد. با اضطراب پرسیدم: مادر پاهایت چطور شده ؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نیست مادر موتور روی پایم افتاده...
بعد از شهادتش فهمیدم در کوه های خان طومان در سال 90 زخمی شده ولی برای اینکه من مضطر نشوم حقیقت را به من نگفته بود. در آن ماموریت بهترین دوستش (کمیل صفری تبار ) را از دست داده بود. خانه آن شهید عزیز در بابل بود. حسین پس از شهادتِ دوستش در مرخصی هایش ابتدا به مادر کمیل سر می زد و بعد به خانه می آمد . و همیشه به مادر کمیل می گفته دعا کنید تا من هم شهید شوم .