🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#شهدا تنها به زبان نگفتند
«اِنّی حَربٌ لَِمَن حٰاربَکُم...»
🏴عاشورا را با تمام وجود درك کردند
و مصداق «اَلَذیّنَ بَذَلوُ مُهَجَّهُم دُونَ الحُسین عليه السلام» شدند
🏴قرارگاه شهدایی در نظر دارد تا راه شهدا را بازنده نگهداشتن ماه محرم ادامه دهد
🏴شهدا از جان خود گذشتند تا راه کربلا برای ما هموار شودبعد #شهدا ما چکار کردیم؟؟؟
🏴دنبال کلیپ شهدایی ومحرمی میگردی؟ 🤔
🏴یا دنبال استوری شهدایی ومحرمی؟ 🤔
🏴یا مداحی شهدایی ومحرمی؟ 🤔
🏴کجا بهتر از قرارگاه شهدایی؟؟؟
🏴بیا وقدم روی چشم ما بذار وماروحمایت کن درپیمودن این راه
شعبه1سروش
🏴 splus.ir/martyrs1400🏴قرارگاه شهدا🏴
شعبه 2ایتا👇
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
https://eitaa.com/martyrscomp
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
غلامرضا مزدستان
نام پدر: غلامحسین
تاریخ تولد: ۱۳۴۳/۱۰/۲۰
محل تولد: فردوس
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۵/۲
محل شهادت: شلمچه
محل دفن: فردوس
یگان اعزام کننده: پاسدار
زندگینامه شهید
غلامرضا مزدستان
بيستم دي ماه سال 1343ه ش همزمان با ماه مبارک رمضان ـ در شهرستان فردوس چشم به جهان گشود. از همان کودکي صبور، مظلوم، هوشيار، خيلي مهربان، جذاب و با خدا بود . چهره روشني داشت. خوش سيما و خوش هيکل بود و به خاطر موهاي قشنگ و زردش به او مي گفتند: «کاکل زري».
به مادربزرگ نابينايش بسيار خدمت مي کرد. هر وقت که او آب مي خواست. غلامرضا اولين کسي بود که بلند مي شد و به او آب مي داد . تا وقتي که زنده بود بسيار کمکش مي کرد. هر روز که با او بيرون مي رفت ريگ هاي کوچک را از سر راه او برمي داشت که به پايش نخورد. از همان شش سالگي به مادربزرگش علاقه داشت و سفارش ميکرد که به او مهرباني کنند. ما تعجب مي کرديم که اين بچه چه طور عقلش مي کشد که به بزرگترهايش احترام بگذارد.
بچه اي آرام و ساکت بود. فعاليت هاي سودمند انجام مي داد. به خواهر و برادر بزرگ تر هرگز حرف زشت نمي زد. هر شب با مادرش سوره ي حمد و توحيد را مي خواند تا نماز را ياد بگيرد. پيش از بلوغ مرتب نماز مي خواند. در کودکي به مکتب خانه رفت تا قرآن را ياد بگيرد.
دوره ي ابتدايي را بين سال هاي 1355 ـ 1350 , دوره راهنمايي را در مدرسه ابوريحان بيروني و دوران متوسطه را در دبيرستان طالقاني شهرستان فردوس در رشته ي علوم تجربي به پايان رساند.
به پدر در کارهاي کشاورزي و بنايي کمک مي کرد و براي گوسفندان آذوقه مي برد. پدرش مي گويد: «او در تمام کارها به ما کمک مي کرد. يک روز ديدم صدايي مي آيد، متوجه شدم او چاه مي کند، بدون اين که کسي کمکش کند، مي خواست تا فاضلاب باغ را به آن چاه وصل کند.» از همان اول دبيرستان با کارهاي رژيم مخالف بود. از رژيم طاغوت ناراحت بود ومي گفت: «بچه هاي طبقه ي بالا بي سوادند و به زور پارتي آن ها بالا مي آيند، کسي به بچه هاي رعيت اعتنا ندارد، تحويلشان نمي گيرند.» از ژاندارم ها که مردم را اذيت مي کردند بسيار ناراحت بود.
قبل از انقلاب با برادر بزرگ خود به راهپيمايي مي رفت و در تظاهرات شرکت مي کرد.
نوارهاي امام را که از قم آورده بودند در زير خاک پنهان مي کرد، چون برادر بزرگش ـ که اعلاميه امام را پخش مي کرد ـ قبلاً دستگير شده بود.
اوقات فراغتش را در مسجد مي گذراند و گاهي ورزش مي کرد. به شنا علاقمند بود.
کتاب هاي مذهبي و کتاب شهيد دستغيب را مطالعه نمود. پيش از اخذ ديپلم و با شروع جنگ تحميلي به جبهه رفت. او معتقد بود که صدام بايد از بين برود .مي گفت: «اگر دشمن بر ما مسلط باشد زندگي بر ما حرام است.»
غلام حسين مزدستان ـ پدر شهيد ـ مي گويد: «وقتي به او گفتم: درس بخوان تا به دانشگاه بروي مي گفت: جنگ مقدم است بر دانشگاه.»
بيشتر وقتش را در بسيج مي گذراند. او با برادرش موسس پايگاه بسيج اسلاميه بود. محمد حسن مزدستان ـ برادر شهيد ـ مي گويد: «بهترين مشغوليت او در خلال تحصيل، جنگ، جبهه و بسيج بود.» دوران جواني شهيد مزدستان، همرزمان با تجاوز رژيم بعث عراق به ميهن اسلامي و شکل گيري شخصيت سياسي و معنوي او در سال هاي دفاع مقدس و بسيج بود.
او خالصانه در راه رضاي خدا، دفاع از دين و مملکت اسلامي پاي در چکمه گذاشت. او از همه بي ادعاتر و مخلص تر بود. تمام وجودش را در راه رضاي دوست «في سبيل الله» وقف کرده بود. دنيا را با تمام مظاهر فريبنده اش به دنيا داران واگذاشت.
غلام رضا مزدستان انساني نمونه بود آن گونه که در بهترين ايام عمر، از تحصيل، راحتي و همه ي امکانات مادي خويش در راه خدا گذشت و به وصال حق رسيد. انساني وارسته بود که در همه ي صحنه هاي سياسي و ديني حضور داشت. سرباز گمنام حضرت امام و مراد و مقتدايش ايشان بودند. مصداق بارز آيه ي «اشداعلي الفکار رحماء بينهم» به حساب مي آمد. در شرايط سخت جنگ، مشکل ترين مسئوليت ها را مي پذيرفت.»
عباس زال ـ يکي از همرزمان شهيد ـ مي گويد: «شهيد مزدستان در عمليات خيبر حضور داشت. عمليات بسيار حساس و خطرناک بود. او محکم و تا آخر کار ـ در عين حال که عراقي ها پاتک مي زدند ـ حضور داشت.»
دوره هاي آموزشي مختلفي از جمله: دوره ي هدايت آتش و دوره ي فرماندهي قبضه 106 ميلي متري را در واحد ادوات(ضد زره) تيپ 21 امام رضا (ع) گذرانده بود. شهيد مدتي در کردستان و همچنين در عمليات والفجر دو و عمليات بدر نيز شرکت داشت. تقريباً از عمليات خيبر به بعد در تمام عملياتي که تيپ 21 امام رضا (ع) فعال بود، حضور داشت. همچنين مسئوليت اطلاعات به عهده ي ايشان بود.
برادر شهيد مي گويد: «وقتي او قسمت اطلاعات ـ عمليات را انتخاب کرد، از او خواستم که به تشکيلات جهاد بيايد که در آن جا هم فن کار با دستگاه هاي مهندسي را ياد بگيرد و هم خدمت به جبهه است. او گفت: من رزمنده اي را به ياد دارم که روي سيم خاردار قرار گرفته بود تا ديگران از روي او بگذرند. او خاطره ي کساني که جان خود را فداي اسلام مي کردند يادآور مي شد واز اينکه در جايي غير از بطن جنگ باشد ,گريزان بود».
در پشت جبهه براي جذب نيرو فعاليت مي کرد و در جبهه مسئوليت هاي مهم به او واگذار مي شد. محمدرضا زال حسيني ـ دوست و همرزم شهيد ـ مي گويد: « از خصوصيات بارز او نماز شب بود. نماز شب او با نماز شب خيلي ها فرق داشت. نماز شبي که يکي ـ دو ساعت مانده به اذان صبح، در نيمه شب مي خواند. ما معمولاً نيم ساعت يا يک ساعت مانده به اذان صبح با صداي قرآن بلند مي شديم، مي ديديم که شهيد مزدستان از گوشه اي مي آيد و جانمازش به دستش است. او تا آن لحظه با خداي خويش خلوت کرده بود.»
محمد حميدي مي گويد: « خدا را شاهد مي گيرم در مدتي که با او آشنا بودم در جبهه و غيره، حتي يک شب نماز شب او ترک نشد. آن هم چه نماز شبي! دو ساعت به اذان صبح بلند مي شد و آن چنان گريه مي کرد و به پهناي صورت اشک مي ريخت که انسان متحير مي ماند. در مدت 25 روز عمليات بدر در درون قايق، در پيشروي، در عقب نشيني، در محاصره ي نيروهاي عراقي و در قلب پاسگاه هاي آبي «ترابه» يک شب نماز شبش ترک نشد، به طوري که بعد از عمليات آثار پيچ و مهره هاي کف قايق، روي ساق هاي پايش نمايان بود. از مهم ترين صفات ممتاز شهيد، همين نماز شب و تهجد اين عارف با الله بود.» علي ادريسي مي گويد: «در سنگرهاي تنگ و تاريک يا جاهايي که مزاحم کسي نشود و در هواي بيرون و سرد، خيلي وقت ها که براي خوردن آب بيدار مي شديم، مي ديديم او بيرون و در هواي سرد مشغول گريه و زاري است و نماز مي خواند.»