eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.5هزار عکس
18هزار ویدیو
361 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره ای از شهید محسن حججی لباس نظامی که با آن رفت سوریه را خودش از مغازه خریده بود. دوست نداشت از بیت المال چیزی همراهش باشد.همان لباس معروف که اتیکت (جون خادم الهمدی) را روی جیبش دوخته بود. می دانست که لباس شهید کفنش حساب میشود، برای همین از لباسی که سهمیه رزمندگان بود استفاده نکرد. میگفت: "با حق مردم خوردن نمیشه شهید شد". امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
▪️یکی میشه علی دایی که خونه ۳۵ میلیاردی تو منطقه ۱ تهران رو حداقل‌ترین چیز برای یه فوتبالیست میدونه! یکی هم میشه پدر شهید ذوالفقاری که بچه‌ش رو برای امنیت مردم داده ولی خونه نداره و ممکنه به چادر پناه ببره! یه طرف فوتبالیستِ بی‌خاصیتِ پرتوقع یه طرف شهید و خانواده شهید فداکار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
#مـــــــــــــــقـــــــــــدمــــــــه
من همان شهیدِ قبر وسطی هستم! زندگی و شهادت هر شهیدی ناگفته‌های زیادی دارد که دل‌های عاشقان را مشتاق شنیدن می‌کند. باید با گوش دل پای حرف‌های شهدا نشست و نکات زندگی‌شان را رمزگشایی کرد. شهید حمیدرضا ملاحسنی یکی از شهدایی است که زندگی او از بدو تولد تا حضور در جبهه‌های دفاع مقدس و حتی پس از شهادت نیز نکات جالبی دربر دارد.
حمیدرضا که در سال‌های جوانی عازم جبهه شده بود، در ۱۸ سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید. وی نخستین بار در سال ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در معیت لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در منطقه عمومی فکه حضور یافت. وجودش پاک و سرشار از بندگی خدا بود. در اوج جوانی تنها به جهاد در راه خدا فکر می‌کرد و آرزویش شهادت در این راه بود.
وقتی یک سال بعد می‌خواست عازم جبهه شود در وصیتنامه‌اش چنین نوشت: «اگر جسمی ناتوان از من باقی ماند که امید آن کم است، آن را در کربلای ایران یعنی بهشت‌زهرا (س) دفن کنید و اگر جسمی برای شما نیامد این را بدانید که فاطمه زهرا (س) و امام زمان (عج) بالای سر ما می‌آیند و ما تنها نیستیم.» خود را آماده شهادت کرده بود و می‌دانست که در این اعزام به آنچه از خدا می‌خواهد، می‌رسد. به اذعان خانواده آن روزها نزدیک غروب آفتاب به مسجد می‌رفت و حدود دو تا سه ساعت به عبادت و راز و نیاز می‌پرداخت؛ برای حمیدرضا مسلم بود که به شهادت می‌رسد. خواهر شهید توضیح می‌دهد دفعه آخر که شهید حمیدرضا می‌خواست به جبهه اعزام شود، گفت: «از شما و مادر راضی نیستم اگر پشت من آیت‌الکرسی بخوانید تا من باز هم از جبهه به منزل برگردم زیرا همرزمانم که جوار من بودند به شهادت می‌رسند ولی من به شهادت نمی‌رسم.» همچنین شهید در نامه‌ای که ۱۰ روز قبل از شهادتش به مادر می‌نویسد در بالای نامه این‌گونه می‌نویسد: «آخرین نامه»؛ وی در این نامه نوشته بود: «مادر من را ببخشید که لباس‌های داخل ساک- که از منطقه برای شما می‌آید- تمیز نیست، من وقت نکردم آن‌ها را بشویم.» شهید ملاحسنی در آبان سال ۶۲ برای انجام «عملیات والفجر ۴» عازم مناطق عملیاتی پنجوین شد. در این عملیات به شهادت رسید و پیکرش مفقود شد. کسی هیچ خبری از او نداشت. پدر حمیدرضا برای گرفتن خبر به منطقه عملیاتی رفت و به شهید همت گفت: از حمید هیچ خبری نیست. شهید همت نیز پاسخ داد که گم شده و در ادامه به پدر شهید گفت: «یقیناً حمیدرضا شهید شده، چون حالات و روحیه خاصی پیدا کرده بود.» خانواده سال‌ها منتظر خبری از حمیدرضا ماندند، اما خبری نیامد. وقتی خانواده تصمیم گرفتند قبری نمادین برای حمیدرضا بگیرند، به خواب برادرش آمد و توصیه کرد که قبر نگیرید! بعدها خواهر شهید سر مزار شهید احمد پلارک (از شهدای گردان عمّار) روی قابی عکس برادرش را می‌بیند و متوجه رفاقت شهید پلارک و برادرش می‌شود. این خواهر شهید اوایل سال ۸۹ سر مزار شهید پلارک حاضر می‌شود و او را به مادرش حضرت زهرا (س) قسم می‌دهد و می‌گوید: «شهید پلارک می‌دانم مقام بالایی داری؛ به حمیدرضا بگو به خواب من بیاید؛ از او هیچ خبری نداریم. سلام من را به حمیدرضا برسانید.»