eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.6هزار عکس
17.7هزار ویدیو
349 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 «نجات اهل عالم با حسین(ع) است» به عنوان شعار هیأت‌ها در محرم ۱۴۰۱ اعلام شد 🔸در آستانه ایام عزای سید و سالار شهیدان، پس از اولویت‌سنجی محورهای‌‌ محتوایی و هم‌اندیشی جامعه ‌فعالان ‌هیأت، شعار «نجات اهل عالم با حسین(ع) است» به‌عنوان شعار مشترک جامعه محبان‌ اهل‌بیت(ع) و هیأت‌ها در ایام محرم ۱۴۰۱ انتخاب شد.
🌹امام صادق علیه السلام: 🥀تَوَقَّع أمرَ صاحِبِكَ لَيلَكَ و نَهارَكَ در شب و روزت منتظر امر (فرج) مولايت باش.🥀 ✨بحارالأنوار جلد 98 صفحه 159
غم دنیا میاد و میره تو باهاش نرو... خودت رو مشغول خدا کن، سرت رو گرم رشد کردنت کن، توی غم فرو نرو!! فرو که بری، یهو میبنی اون غم رفته تو هنوز موندی توش...
جوری روی خودتون کار کنید که حتی اگه یک گناه هم کردید گریه تون بگیره... 🕊🌹
فرق است بین کسی که به انتظار شهادت است و کسی که شهادت به انتظار اوست...
انسان گناه می کند و خیال می کند در جای خلوتی گناه کرده و تمام شد رفت... گناه شما بر همه چیز اثر میگذارد! در نسلتان اثر میگذارد، در محیط تان اثر میگذارد..! آیت الله مشکینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌵این ضرب المثل ها، در جایی ندارد؛ 🥀عیسی به دین خود، موسی به دین خود! 🥀سری که درد نمیکنه، دستمال نمی بندن! 🥀کلاه خودتو بچسب باد نبره! 🥀خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو! 🌻شعار اینهاست؛ 🍃کُلُّکُم راع و کُلُّکُم مسئول عَن رَعیّه 🍃بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار! تو کز محنت دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی! 🍃چو می بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی، گناه است 🍀 🌺🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 نام: رضا   |   نام خانوادگی: ایزدیار  |   نام پدر: احمد تاریخ ولادت: ۱۳۴۷/۱۰/۲۳   |   محل ولادت: کرج – محله حاجی آباد   |   سن: ۴۷ تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۲۵   |   شهادت: سوریه – حلب / خانطومان (توسط تروریست‌های تکفیری) مزار: کرج – گلزار شهدای حاجی‌آباد   |  رجعت: ۱۸ بهمن ۱۳۹۵ سمت: فرمانده گردان پدافند عملیاتی لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام – فرمانده مستشار ایران در سوریه
  زندگینامه شهید مدافع حرم رضا ایزدیار رضا ایزدیار متولد ۱۳۴۷ در شهر کرج و محله حاجی آباد بود .او در یک خانواده مذهبی رشد پیدا کرده بود. مادرش معلم قرآن محله بود. پدر او با آنکه کارگر کارخانه بود با تبعیت از پدربزرگشان به عنوان خادم مسجد در محله فعالیت داشت. این خانواده دو شهید به اسلام تقدیم کردند. رضا ایزدیار در ۸ سال دفاع مقدس ۳۰ ماه حضور مستمر و فعال داشت و فرمانده پدافند هوایی لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) بود. پس از جنگ نیز او بیکار ننشست و همواره نسبت به حفظ آرمانها و دستاوردهای انقلاب اسلامی اهتمام می ورزید. وی که ساکن استان البرز – شهر کرج – بود در سال ۱۳۷۰ ازدواج کرد که حاصل این ازدواج؛ دو پسر به نامهای جواد و مرتضی و دختری به نام زینب است. در جریان جنگ سوریه و محاصره حرم حضرت زینب و کشتار وحشیانه داعش، با اصرار زیاد به طور داوطلبانه به این کشور اعزام شد. از آنجایی که یکی از گروهان‌های لشکر فاطمیون فرمانده نداشته، رضا ایزدیار به عنوان فرمانده یکی از گروهان‌های لشکر فاطمیون به سوریه اعزام شد و ۳۵ روز پس از اعزام، در ۲۵ بهمن ماه ۱۳۹۴ در حومه شهر حلب در سن ۴۷ سالگی بر اثر اصابت تیر به پهلویش به شهادت رسید. داعش که قصد مبادله ی پیکر شهید با ۱۰ تن از اسرای خود را داشت، با مخالفت همسر شهید مواجه شد. سرانجام پیکر او که از طریق DNA شناسایی شد، یکسال بعد به آغوش میهن بازگشت و در ۱۸ بهمن ۱۳۹۵ در گلزار شهدای حاجی‌آباد به خاک سپرده شد.  
زندگی نامه  فرمانده پدافند هوایی لشکر 10 سیدالشهدا در سن 47 سالگی در 25 بهمن ماه سال 94 در سوریه به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید مدافع حرم، رضا ایزدیار بعد از گذشت یک سال از شهادتش توسط آزمایش DNA شناسایی شد. پاسدار شهید رضا ایزدیار ساکن استان البرز بود. او  برای دفاع ازحریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داوطلبانه عازم سوریه شد و در 25 بهمن ماه سال 94 توسط تروریست‌های تکفیری در شهر حلب به شهادت رسید اما پیکر مطهر او در منطقه ماند و نام او را در شمار شهدای جاوید الاثر مدافع حرم جای داد.  بعد از گذشت یک سال از شهادتش پیکر او در منطقه حلب کشف و برای تطبیق ژنتیکی به تهران منتقل شد. هویت این شهید والامقام از طریق آزمایش DNA شناسایی گردید.و در گلزار شهدای حاجی‌آباد در جوار برادر شهیدش به خاک سپرده شد.
زندگی نامه  فرمانده پدافند هوایی لشکر 10 سیدالشهدا در سن 47 سالگی در 25 بهمن ماه سال 94 در سوریه به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید مدافع حرم، رضا ایزدیار بعد از گذشت یک سال از شهادتش توسط آزمایش DNA شناسایی شد. پاسدار شهید رضا ایزدیار ساکن استان البرز بود. او  برای دفاع ازحریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داوطلبانه عازم سوریه شد و در 25 بهمن ماه سال 94 توسط تروریست‌های تکفیری در شهر حلب به شهادت رسید اما پیکر مطهر او در منطقه ماند و نام او را در شمار شهدای جاوید الاثر مدافع حرم جای داد.  بعد از گذشت یک سال از شهادتش پیکر او در منطقه حلب کشف و برای تطبیق ژنتیکی به تهران منتقل شد. هویت این شهید والامقام از طریق آزمایش DNA شناسایی گردید.و در گلزار شهدای حاجی‌آباد در جوار برادر شهیدش به خاک سپرده شد. فرازهایی از خاطرات شهید: وقتی جریان جنگ سوریه و محاصره حرم حضرت زینب و کشتار وحشیانه داعش در همه جا پیچیده شد و ایران در پی اعزام نیروهای خود به سوریه بود. غیرت رضا به جوش آمده بود و تاب ماندن در اینجا را نداشت و هر روز اخبار سوریه را پیگیری میکرد و با اصرارهای مداوم و پافشاری هایی که انجام داده بود برای ثبت نام و اعزام به سوریه او موافقت نمی کردند.  رضا برای رفتن خیلی اصرار داشت، حتی با مخالفت مسئول ثبت نام که او را با لحن تندی از اتاق بیرون کرده بودند و گفته بودند شما دینت را به اسلام ادا کردی. شما برادر شهید هستید این سفر به احتمال زیاد بدون بازگشت است و از شما این مسئولیت سلب شده است. گویا با شنیدن این حرف رضا با صدای بلند گریه می کند و کسانی که در آن اتاق بودند تحت تاثیر قرار می گیرند. این گریه رضا، مرا یاد خاطره ایی می اندازد که قبلا برایم تعریف کرده بود. در سال 1367 منطقه ماووت عراق، در ارتفاعات تپه شیخ محمد، رضا و برادرش مجید در یک گردان باهم بودند. شب عملیات فرمانده گردان او را صدا میزند و به او می گوید رضا تو و برادرت مجوز شرکت در عملیات را ندارید احتمال مجروحیت و شهادت در این عملیات وجود دارد خانواده شما داغدار برادرت داود است و مادر، تحمل داغ دیگری ندارد. با این شنیدن حرف فرمانده، رضا زار زار شروع به گریه می کند و مجید سعی در آرام کردن او می نماید. رضا مرد جنگ و پر تلاطم بود عشق و شور شهادت از همان سالهای دفاع مقدس در وجودش نهادینه و درونی شده بود و سر انجام بعد از دوسال دوندگی و اصرارهایش برای اعزام به سوریه، او را ثبت نام کردند.
صبح زود طبق معمول برای ادای فریضه از خواب بیدار شدم ناگهان از پشت در اتاق بچه ها دیدم که رضا با چشمانی گریان تک تک بچه ها را می بوسد و مورد نوازش قرار می دهد و به سرعت از در خارج شد...  گفتگوی اختصاصی نوید شاهد البرز : امروز که به خیابان آمدم یادم آمد که سال های انتظار تو بر دیدگان رهگذران بنر شده است و قصه عاشقانه های تو در میان صورت نمناک از گریه های شبانه ات در میان شیارهای بازی دراز و خرمشهر و دو کوهه در جایی دور تر بر دل حریم نشسته است!! باز هم یادم آمد در میان انتظار فصل ها آرام آمدی و رفتی و من باز هم ندیده بدرقه ات کردم... حال که آمدی خواستم گله ای بکنم !! آنروز که دستانت میان آسمان بدرقه اشک بی تابی زینب شد؛ گویی می دانستی آخرین نگاه را بر چهره گلرخ اش نثار می کنی، تاب اشک های تو را نیز باد هم نداشت! با خود در هوا ریسه کشید و ناز ابرها را برای بارش لحظه های تو با دخترت به جان خرید....گفتند راضی ام به رضای تو !! و تو! سر برگرداندی و گفتی دخترم را به تو سپردم ماه آسمان من !!! اما آنروز ماه زیر ابر پنهان شد تا خجالت زده نگاه کودکانه دخترت نشود... هنوز هم کوچه خاطرات به انتظار لحظه های تو فریاد می زند و بغض نیامدنت بر دل کودکانه زینب قاب چشمان تو است.... باز هم گفتند .. راضی ام به رضای تو و تو راضی شدی به رضای نام خود... "می شناسی مرا رفیق غزل ؟؟؟؟؟؟"
در این روزهای دلتنگی و نزدیک به ایام سالروز شهادت شهید مدافع حرم «رضا ایزدیار»  فرمانده پدافند هوایی لشکر ده سیدالشهدا و در روزهای بازگشت پیکر بعد از یکسال انتظار، به منزل شهید بزرگوار رفتیم تا به آنها بگوئیم که البرز برای داشتن چنین شهدایی به خود می بالد و با داشتن چنین قهرمانانی نامش پر آوازه است. همسر شهید از خاطرات زندگی عاشقانه اش چنین برایمان نقل کرد:
نحوه آشنایی من و حاج رضا من ناهید عبداللهی همسر شهید مدافع حرم آقا رضا ایزدیار هستم. در خانواده ایی مذهبی در شهر کرج بدنیا آمدم. اصلیت پدرم یزدی است، آشناییت من و رضا جان به سال 1370 برمی گردد که از طریق معرفی یکی از همسایگانمان که با مادرشوهرم دوستی نزدیک داشتند بود. این خواستگاری به جلسات متعددی ادامه پیدا کرد تا همدیگر را بیشتر بشناسیم ایشان در همان جلسه اول با معرفی خود و سابقه فعالیتشان در هشت سال جنگ تحمیلی و جانبازی که سی ماه در جبهه حق علیه باطل حضور داشتند صحبت خود را آغاز نمودند. حجاب و دیانت از نکات مورد تاکید ایشان برای انتخاب همسر بود. من مجذوب حیا و اخلاق خوب رضا شدم، و باعث شد که من بدون هیچ شرط و شروطی با چشمانی باز و آگاهانه جواب مثبت را به او بدهم، مراسم ازدواج ما خیلی آبرومند و ساده و بدون هیچ معصیتی برگزار شد و زندگی خود را با توکل به خدا شروع نمودیم. یک سال بعد از ازدواجمان خداوند پسری زیبا به ما هدیه کرد همسرم چون اسمشان رضا بود به دلیل حب و علاقه خاصی که به امام جواد داشتند و همیشه این آرزو را داشتندکه اگر خداوند به ما فرزند پسر عنایت فرماید نام جواد را برای پسرمان انتخاب کنیم. بعد از جوادم، خداوند آقا مرتضی و زینب خانم را به ما موهبت فرمودند. با بدنیا آمدن دخترمان، حس پدری رضا شیرین تر شد و زینب نازدانه پدرشد. او عاشقانه فرزندانمان رو دوست داشت و محبت های پدریش را نثار آنان می کرد. بعضی وقت ها که از کارش فارغ میشد بچه ها را به گردش میبرد و مانند آنها کودک و همبازیشان می شد و سعی می کرد تا اوقات خوب و شیرینی را برای آنها فراهم آورد. رضا مرا غرق در عشق خود کرده بود رضا فوق العاده دلسوز و مهربان بود و آن رضایی که در خواستگاری من را مجذوب خود کرده بود از آن چیزی که در زندگی میدیدم فراتر بود مهربانیش من را غرق در عشق و شیفته به خود کرده بود. این عشق من و رضا همچنان بعد از شهادتش ادامه دارد. ایشان بر سر مسائل اخلاقی و مذهبی دینش پافشاری خاصی داشتند از واجبات نماز اول وقت و امربه معروف و نهی از منکر تا انجام مستحبات، هنوز صدای گریه های نیمه شب او و العفوگفتنشان در خانه مان به گوش میرسد. رزق و روزی حلال را در مالش رعایت میکرد ، رضا اطاعت و احترام به پدر و مادرشان را بی چون و چرا عمل می نموند ، برای دیگران ارزش و احترامی خاصی قائل بودندکه حتی ایشان با سمتی که داشتند (فرمانده پدافند سپاه قدس) با نیروهای زیر دستشان برخورد صمیمی و پدرانه ایی داشتندکه آنها به او، بمانند پدری دلسوز احترام میگذاشتند. بسیار خوشرو و اهل سفر بودند، سعی میکردند در طول سفر لحظات و خاطرات شیرینی را برایمان رقم بزنند. ساده زیست و ساده پوش بودند وشیفته زرق و برق دنیا نبود . حاج رضا وجودش مالامال از عشق و محبت بود و آن را به دیگران تزریق میکرد. عشق به ولایت ولایت مداری و اطاعت از رهبری از نمونه های شاخص خط مشی سیاسی شهید بود. از تبعیض ها و بی عدالتی ها که در بین جامعه اتفاق می افتاد ناراحت میشدند. وقتی دوستانشان در مورد بعضی افراد صاحب منصب و مقام ایرادی میکردند ایشان میگفتند شما تکلیفتان را چگونه ادا نمودیدکه اینگونه از دیگران انتقاد میکنید! شما وظیفه دینی و اسلامی خود را انجام دهید. انشالله آنها هم تعهد و وظیفه شناسی در قبال مردم را در راس کارهای خود قرار دهند.
نحوه اعزام به سوریه وقتی جریان جنگ سوریه و محاصره حرم حضزت زینب و کشتار وحشیانه داعش در همه جا پیچیده شد و ایران در پی اعزام نیروهای خود به سوریه بود. غیرت رضا به جوش آمده بود و تاب ماندن در اینجا را نداشت و هروز اخبار سوریه را پیگیری میکرد و با اصرارهای مداوم و پافشاری هایی که انجام داده بود برای ثبت نام و اعزام به سوریه او موافقت نمی کردند. اصرار رضا برای رفتن بعد از شهادتش از دوستانشان شنیدم که رضا برای رفتن خیلی اصرار داشت، حتی با مخالفت مسئول ثبت نام که او را با لحن تندی از اتاق بیرون کرده بودند و گفته بودند شما دینت را به اسلام ادا کردی شما برادر شهید هستید این سفر به احتمال زیاد بدون بازگشت است و از شما این مسئولیت سلب شده است. گویا با شنیدن این حرف رضا با صدای بلند گریه می کند و کسانی که در آن اتاق بودند تحت تاثیر قرار می گیرند. این گریه رضا، مرا یاد خاطره ایی می اندازد که قبلا برایم تعریف کرده بود در سال 1367 منطقه ماووت عراق، در ارتفاعات تپه شیخ محمد، رضا و برادرش مجید در یک گردان باهم بودند. شب عملیات فرمانده گردان او را صدا میزند و به او می گوید رضا تو و برادرت مجوز شرکت در عملیات را ندارید احتمال مجروحیت و شهادت در این عملیات وجود دارد خانواده شما داغدار برادرت داود است و مادر، تحمل داغ دیگری ندارد. با این شنیدن حرف فرمانده رضا زار زار شروع به گریه می کند و مجید سعی در آرام کردن او می نماید. رضا مرد جنگ و پر تلاطم بود عشق و شور شهادت از همان سالهای دفاع مقدس در وجودش نهادینه و درونی شده بود، بعد از دوسال دوندگی و اصرارهایش برای اعزام به سوریه، اورا ثبت نام کردند. هر روز رضا منتظر زنگ تماس از طرف آنان بود که به سوی معشوقش بشتابد. ترس از دست دادن رضا من و رضا در ایام نزدیک به اعزامش در تشییع جنازه شهید مدافع حرم شهید تمام زاده شرکت کردیم ایشان فوق العاده انسان درون گرایی بودند هیچ وقت پیش من و فرزندانمان از شهید و شهادت حرفی به میان نمی آوردند احساس می کردند اگر حرفی بزنند شاید ما مانع رفتن او به سوریه شویم. در روز تشییع شهید تمام زاده حس عجیبی به من دست داد یک لحظه خودم را جای همسر شهید گذاشتم و در دلم ترسی ایجاد شد که اگر رضا به سوریه برود من در نبودش چه کنم؟! به خودم آمدم و خودم را دلداری دادم. بعد از آن روز ترس از دست دادن او در وجودم ایجاد شد که رضا وقتی این را در من احساس کرد به من گفت من ساکم را آماده میکنم و پشت صندوق عقب ماشینم میگذارم تا وقتی که زمان اعزامم فرا برسد بدون هیچ اطلاع قبلی من میروم و بعد از ورودم به سوریه شما رو مطلع میکنم.