فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #وضعیت
#دکتر_علی_تقوی
✴️ #آیت_الله_جاودان:
شڪ نڪنید هر امــر به معــروف درست و هر نهــی از منڪــر درست یڪ رضایت حضــرت ولیعصــر(عج) پشتـش هست
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
نام: رضا | نام خانوادگی: ایزدیار | نام پدر: احمد
تاریخ ولادت: ۱۳۴۷/۱۰/۲۳ | محل ولادت: کرج – محله حاجی آباد | سن: ۴۷
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۲۵ | شهادت: سوریه – حلب / خانطومان (توسط تروریستهای تکفیری)
مزار: کرج – گلزار شهدای حاجیآباد | رجعت: ۱۸ بهمن ۱۳۹۵
سمت: فرمانده گردان پدافند عملیاتی لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام – فرمانده مستشار ایران در سوریه
زندگینامه شهید مدافع حرم رضا ایزدیار
رضا ایزدیار متولد ۱۳۴۷ در شهر کرج و محله حاجی آباد بود .او در یک خانواده مذهبی رشد پیدا کرده بود. مادرش معلم قرآن محله بود. پدر او با آنکه کارگر کارخانه بود با تبعیت از پدربزرگشان به عنوان خادم مسجد در محله فعالیت داشت. این خانواده دو شهید به اسلام تقدیم کردند.
رضا ایزدیار در ۸ سال دفاع مقدس ۳۰ ماه حضور مستمر و فعال داشت و فرمانده پدافند هوایی لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) بود.
پس از جنگ نیز او بیکار ننشست و همواره نسبت به حفظ آرمانها و دستاوردهای انقلاب اسلامی اهتمام می ورزید.
وی که ساکن استان البرز – شهر کرج – بود در سال ۱۳۷۰ ازدواج کرد که حاصل این ازدواج؛ دو پسر به نامهای جواد و مرتضی و دختری به نام زینب است.
در جریان جنگ سوریه و محاصره حرم حضرت زینب و کشتار وحشیانه داعش، با اصرار زیاد به طور داوطلبانه به این کشور اعزام شد. از آنجایی که یکی از گروهانهای لشکر فاطمیون فرمانده نداشته، رضا ایزدیار به عنوان فرمانده یکی از گروهانهای لشکر فاطمیون به سوریه اعزام شد و ۳۵ روز پس از اعزام، در ۲۵ بهمن ماه ۱۳۹۴ در حومه شهر حلب در سن ۴۷ سالگی بر اثر اصابت تیر به پهلویش به شهادت رسید.
داعش که قصد مبادله ی پیکر شهید با ۱۰ تن از اسرای خود را داشت، با مخالفت همسر شهید مواجه شد. سرانجام پیکر او که از طریق DNA شناسایی شد، یکسال بعد به آغوش میهن بازگشت و در ۱۸ بهمن ۱۳۹۵ در گلزار شهدای حاجیآباد به خاک سپرده شد.
زندگی نامه
فرمانده پدافند هوایی لشکر 10 سیدالشهدا در سن 47 سالگی در 25 بهمن ماه سال 94 در سوریه به شهادت رسید.
پیکر مطهر شهید مدافع حرم، رضا ایزدیار بعد از گذشت یک سال از شهادتش توسط آزمایش DNA شناسایی شد. پاسدار شهید رضا ایزدیار ساکن استان البرز بود. او برای دفاع ازحریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داوطلبانه عازم سوریه شد و در 25 بهمن ماه سال 94 توسط تروریستهای تکفیری در شهر حلب به شهادت رسید اما پیکر مطهر او در منطقه ماند و نام او را در شمار شهدای جاوید الاثر مدافع حرم جای داد. بعد از گذشت یک سال از شهادتش پیکر او در منطقه حلب کشف و برای تطبیق ژنتیکی به تهران منتقل شد. هویت این شهید والامقام از طریق آزمایش DNA
شناسایی گردید.و در گلزار شهدای حاجیآباد در جوار برادر شهیدش به خاک سپرده شد.
زندگی نامه
فرمانده پدافند هوایی لشکر 10 سیدالشهدا در سن 47 سالگی در 25 بهمن ماه سال 94 در سوریه به شهادت رسید.
پیکر مطهر شهید مدافع حرم، رضا ایزدیار بعد از گذشت یک سال از شهادتش توسط آزمایش DNA شناسایی شد. پاسدار شهید رضا ایزدیار ساکن استان البرز بود. او برای دفاع ازحریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داوطلبانه عازم سوریه شد و در 25 بهمن ماه سال 94 توسط تروریستهای تکفیری در شهر حلب به شهادت رسید اما پیکر مطهر او در منطقه ماند و نام او را در شمار شهدای جاوید الاثر مدافع حرم جای داد. بعد از گذشت یک سال از شهادتش پیکر او در منطقه حلب کشف و برای تطبیق ژنتیکی به تهران منتقل شد. هویت این شهید والامقام از طریق آزمایش DNA
شناسایی گردید.و در گلزار شهدای حاجیآباد در جوار برادر شهیدش به خاک سپرده شد.
فرازهایی از خاطرات شهید:
وقتی جریان جنگ سوریه و محاصره حرم حضرت زینب و کشتار وحشیانه داعش در همه جا پیچیده شد و ایران در پی اعزام نیروهای خود به سوریه بود. غیرت رضا به جوش آمده بود و تاب ماندن در اینجا را نداشت و هر روز اخبار سوریه را پیگیری میکرد و با اصرارهای مداوم و پافشاری هایی که انجام داده بود برای ثبت نام و اعزام به سوریه او موافقت نمی کردند.
رضا برای رفتن خیلی اصرار داشت، حتی با مخالفت مسئول ثبت نام که او را با لحن تندی از اتاق بیرون کرده بودند و گفته بودند شما دینت را به اسلام ادا کردی. شما برادر شهید هستید این سفر به احتمال زیاد بدون بازگشت است و از شما این مسئولیت سلب شده است. گویا با شنیدن این حرف رضا با صدای بلند گریه می کند و کسانی که در آن اتاق بودند تحت تاثیر قرار می گیرند.
این گریه رضا، مرا یاد خاطره ایی می اندازد که قبلا برایم تعریف کرده بود.
در سال 1367 منطقه ماووت عراق، در ارتفاعات تپه شیخ محمد، رضا و برادرش مجید در یک گردان باهم بودند. شب عملیات فرمانده گردان او را صدا میزند و به او می گوید رضا تو و برادرت مجوز شرکت در عملیات را ندارید احتمال مجروحیت و شهادت در این عملیات وجود دارد خانواده شما داغدار برادرت داود است و مادر، تحمل داغ دیگری ندارد. با این شنیدن حرف فرمانده، رضا زار زار شروع به گریه می کند و مجید سعی در آرام کردن او می نماید. رضا مرد جنگ و پر تلاطم بود عشق و شور شهادت از همان سالهای دفاع مقدس در وجودش نهادینه و درونی شده بود و سر انجام بعد از دوسال دوندگی و اصرارهایش برای اعزام به سوریه، او را ثبت نام کردند.