فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی جانسوز فرمانده گردان صابرین سردار شهید حاج عباس عبدالهی تو دل کوه 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگی دختر شهید حاج عباس عبدالهی 😔
من نمیگم شهادت بده اما الان وقت مناسبی برای شهادت بابام نبود💔
‹🔗🖤›
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ
ڪمڪماسـٰارـتمحسنرـآبہهمہاطلـٰاع دـآدیم
رفتمخـٰانہ؛پیرـآهنمحسنرـآروۍزمین
پھنڪرـدمسرـمرـآروۍآنگذاشموضجہ زدم.
امـٰازمـٰانزیـٰادۍنگذشتڪہاحسـٰاس ڪردم،
محسنآمدڪنارـمدستشرـآروۍقلبم
گذاشتودرگوشمگفت:
زهرـآ،سختیشزیـٰادھولۍقشنگۍهـٰاش زیـٰادتره!-
#شهیدمحسنحججۍ!''
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ
شهید محمد اینانلو
ولادت : ۶۷/۱/۱۸
شهادت : ۹۴/۱۰/۲۱ خانطومان
مزار : به وسعت قلب های عاشق ( جاویدالاثر )
وصیت شهید
تمنا دارم پاسدار حرمت خون شهیدان باشید و تنها راه حفظ حرمت آن؛ پشتیبانی مطلق و بدون قید و شرط از ولایت فقیه و رهبری فرزانه انقلاب است.
ولی فقیه و نایب امام زمان خود را تنها نگذارید که عزت و عاقبت بخيري ما و کشورمان در اطاعت بی چون و چرا از ولی امرمان است.
قدردان خون مطهر شهدا باشیم .
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم الحفظ قائدنا الامام الخامنه ای
برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باسرش فوتبال بازی میکردن😭😭😭
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین🏴
اللهم عجل لولیک الفرج☘
🍃شادی روح شهداء صلوات🍃
🍁مجرایاشڪچشم:
چشماش مجروح شد و منتقلش کردند تهران؛محسن بعد از معاینه از دکتر پرسید:
آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه... ؟
میتونم دوباره با این چشم گریه کنم ؟
🌱دکتر پرسید :
برایچی این سوال رومیپرسی پسرجون...؟
محسن گفت :
"چشمی کھ برای امامحسین«؏»
گریه نکنه به درد من نمیخوره... :)"
#شهیدانه 🕊
#امام_حسین
#شهید_محسن_درودی♥️
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
یکی از دوستان تعریف میکرد
میگفت وسط بیابون بنزین تموم کردیم
خانوادم تو ماشین بودند
هوا خیلی گرم بود تقریباً نزدیک ظهر
گالن چهار لیتری رو برداشتم
اومدم کنار ماشین وایسادم شروع کردم
به دست بالا کردن واسه ماشینهائی که
به سرعت از کنارم رد میشدند
ساعتی گذشت و کسی نایستاد
کلافه شده بودم
از من بدتر زن و بچههام تو ماشین
خیلی از این وضعیت شاکی بودند
بازم سعی خودم رو کردم ولی فایده نداشت
یک دفعه فکری به ذهنم رسید
سرم رو از شیشه داخل ماشین کردم
و به خانومم گفتم بچه شیرخوارم رو بده
پرسید میخوای چیکار کنی
گفتم مگه نمیبینی کسی نگه نمیداره بهمون
بنزین بده شاید به خاطر بچه نگه دارند
به محض اینکه بچه رو بغل گرفتم دیدم
یه ماشین هجده چرخ منو که دید به سرعت
نگه داشت و به سرعت پایین پرید
و با یه کلمن آب به سمت ما دوید
نفس زنان گفت چی شده بچه تشنشه
گفتم نه دو ساعتی هستش اینجا ایستادیم
برای بنزین دیدم کسی نگه نمیداره
بچه رو بغل کردم
دوستم میگفت دیدم اشک تو چشمهای
راننده حلقه زده گفت مرد حسابی
تو که میدونی ما شیعه ها به اینجور
صحنه ها حساسیم چرا با دل ما بازی میکنی
و نشست کنار ماشین
من و خانوادم دیگه حالمون رو نفهمیدیم
و شروع به گریه کردیم
نمیدونم چند تا ماشین نگه داشتند
تا ببینند چه اتفاقی افتاده
ولی همینو میدونم هیچ وقت هیچ وقت
دیگه اون لحظه روضه رو یادم نمیره
لحظهای که امام نگاه کرد
دید گوش تا گوش
یا علی اصغر حسین علیهالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امشب
💫از خدایی ڪه از همیشه
🌸نزدیڪتر است برایتان
💫عاشقانهترین
🌸لحظات را میطلبم
💫زیباترین لبخندها
🌸را روی لبهایتان و
💫آرام ترین لحظات را
🌸برای هر روز و هر شبتان
💫شبتون مهدوی💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 خداوندا...
💫به نامت به یادت
🌸 و به عشقت
💫روزی دیگر از
🌸زندگانی ام را آغاز میکنم
💫پشتیبانم باش
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
💫الــهـــی بــه امــیــد تـــو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا ڪه بی تو
نه سحـر را طاقتی است
و نه صبـح را صداقتی
ڪه سحـربه شبنم لطف تو
بیدار میشـود
وصبح به سلام تو
ازجا برمیخیزد
سلام بر منتظران مهدی عجل الله
صبحتون مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚نامت شروع مبحث زیبای عاشقی ست
🤍حا سین و یا و نون الفبای عاشقی ست
💚هرکس که عاشقت شده فهمیده ست که
🤍تنها فقط حســین معـنای عاشقی ست
💚یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
🤍اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
💚وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
🤍وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْن
💚وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بر میم محمد و
💫جمالش صلوات
🌸بر عین علی و
💫ذوالفقارش صلوات
🌸بر دسته گل
💫شاخه طوبی زهرا
🌸قائم به محمد وكمالش صلوات
🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌸بر میم محمد و 💫جمالش صلوات 🌸بر عین علی و 💫ذوالفقارش صلوات 🌸بر دسته گل 💫شاخه طوبی زهرا 🌸قائم به م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#حدیث_روز
#امام_محمد_باقر_ع
لا فَضیلَهَ کالجِهادَ کَمُجاهَدَهِ الهَوی
هیچ چیز به اندازه جهاد فضیلت وارزش معنوی ندارد وهیچ جهادی مانند جهاد با هوای نفس نیست.
📚 تحف العقول ، صفحه ۲۹۴
🌹🏴🥀🌴🥀🏴🌹
#پیامکی_از_بهشت 💐
سلام مرا به رهبر عزيزم برسانيد و بگوييد تا آخرين قطره خونم سنگر اسلام را ترك نخواهم كرد با خدا پيمان مي بندم كه در تمام عاشوراها و در تمام كربلاها با امام حسين (ع) همراه باشم و سنگر او را خالي نكنم تا هنگامي كه همه احكام اسلام در زير پرچم اسلامي امام زمان (عج) به اجرا درآيد .
🌹 #شهید_والامقام
🌴 #عبدالحسین_پژوهنده
#سلام_به_دوستان_شهداء🌹
#روزتان_شهدایی🌹
🌴 🏴🌹
🌹🏴🥀🌴🥀🏴🌹
#سلام_بر_شهدا
عشق به #شهدا
مثل هوای دم #صبح است
تازهام میکند
کافےست کمی شما را #نفس بکشمـ
کافےست ریهام را
از #دوست داشتنتان پرکنم
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🥀🏴
🌴🌹🕊🏴🕊🌹🌴
#شهید_والامقام
#سید_مرتضی_آوینی
بچه های ما امروز در تظاهرات و هیئت ها و روضه خوانی ها بزرگ می شوند و شیر مادر را مخلوط با #اشک_های_حسینی می مکند و عشق حسین (ع) به جانشان آمیخته می گردد، مادرانی که دامن پاکشان پرورشگاه مومنین مجاهدی است که تاریخ آینده ی کره زمین را با دست های توان مندشان می نویسند و آینده انقلاب و حکومت جهانی عدل در سراسر کره ی زمین استمرار می بخشند. بگذار دشمن خود را بفریبد و در انتظار از پا نشستن ما باشد و از پیوند تاریخی ما با #عاشورا غافل بماند . آینده از آن ماست.
#اللهم_الرزقنا
#شفاعت_الحسین
🌴 🏴🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#عاشقانه_های_شهدا
#خاطرات_شهدا
#پنهان_کاری
پنهان کاریهای او شک بعضیها را برانگیخته بود. جزو #غواصهایی بود که باید به عنوان اولین نیروهای خط شکن وارد خاک دشمن میشد. هر بار که میخواست لباسش را عوض کند میرفت یک #گوشه، دور از چشم همه این کار را انجام میداد. روحیه ی اجتماعی چندانی نداشت. ترجیح میداد بیشتر خودش باشد و خودش.
من هم دیگر داشتم نسبت به او #مشکوک می شدم. بچهها برای عملیات خیلی زحمت کشیده بودند. هر چه #تاکتیک مربوط به #مخفی نگه داشتن اسرار نظامی بود را، پیاده کرده بودند. همه ی امور با رعایت اصل (اختفا و استتار) پیگری میشد، حتی اغلب سنگرها و مواضع ادوات را با شاخههای نخل پوشانده بودیم.
با رعایت همه این اصول حالا در آخرین روزهای منتهی به عملیات، کسی وارد جمع ما شده بود که مهارت بالایی در غواصی داشت، #منزوی بود و حتی موقع تعویض لباس، جمع را ترک میکرد و به نقطهای دور و خلوت میرفت.
بعضی از دوستان، تصمیم گرفته بودند از خودش در اینباره سوال کنند و یا در صورت لزوم او را مورد بازرسی قرار دهند تا نکند خدای ناکرده، #فرستندهای را زیر لباس خود پنهان کرده باشد.
آن فرد هم بی شک آدم ساده و کم هوشی نبود، متوجه نگاههای پرسش گر بچهها شده بود. یک شب موقع دعای توسل، صدای #نالههای آن برادر به قدری بلند بود که #باعث قطع مراسم شد. او از خود بی خود شده بود و حرفهایی را با صدای بلند به خود خطاب میکرد. میگفت:
«ای خدا! من که مثل اینها نیستم. اینها معصومند، ولی تو خودت مرا بهتر می شناسی... من چه خاکی را سرم کنم؟ ای خدا!»
سعی کردم به هر روشی که مقدور است او را ساکت کنم. حالش که رو به راه شد در حالی که #اشک هنوز گوشه ی #چشمش را زینت داده بود، گفت:
«شما مرا نمیشناسید. من آدم بدی هستم. خیلی #گناه کردم، حالا دارد عملیات میشود. من از شما #خجالت میکشم، از #معنویت و پاکی شما شرمنده میشوم...»
گفتم: «برادر تو هر که بودهای دیگر تمام شد. حالا سرباز اسلام هستی. تو بنده ی خدایی. او #توبه همه را میپذیرد...»
#نگاهش را به زمین دوخت. گویا شرم داشت که در چشم ما نگاه کند. گفت:
«بچهها شما همهاش آرزو میکنید #شهید شوید، ولی من نمیتوانم چنین #آرزویی کنم.»
تعجب ما بیشتر شد. پرسیدم:
«برای چه؟ در #شهادت به روی همه باز است. فقط باید از ته دل #آرزو کرد.»
او تعجب ما را که دید، #گوشهی پیراهنش را بالا زد. از آن چه که دیدیم یکه خوردیم. #تصویر یک زن روی تن او #خالکوبی شده بود. مانده بودیم چه بگوییم که خودش گفت:
«من تا همین چند ماه پیش همهش دنبال همین چیزها بودم. من از #خدا فاصله داشتم. حالا از کارهای خود شرمندهام. من #شهادت را خیلی دوست دارم، اما همهش نگران ام که اگر #شهید شوم، مردم با دیدن پیکر من چه بسا همه ی #شهدا را زیر سوال ببرند. بگویند اینها که از ما بدتر بودند...»
#بغضش ترکید و زد زیر #گریه. واقعاً از ته دل میسوخت و #اشک میریخت. دستی به شانهاش گذاشتم و گفتم:
«برادر #مهم این است که نظر #خدا را جلب نماییم همین و بس.»
سرش را بالا گرفت و در چشم تکتک ما خیره شد. آهی کشید و گفت:
«بچهها! شما #دل پاکی دارید، التماستان میکنم از #خدا بخواهید جنازه ای از من باقی نماند. من از #شهدا خجالت میکشم... .»
آن شب گذشت. حرفهای او دل ما را آتش زده بود.حالا ما به حال او #غبطه میخوردیم. #دل با صفایی داشت. یقین پیدا کرده بودیم که او نیز #گلچین خواهد شد. #خدا بهترین سلیقه را دارد.
شب عملیات یکی از نخستین #شهدای ما همان برادر #دل سوخته بود. گلوله ی #خمپاره مستقیم به پیکرش اصابت کرد. او برای #همیشه مهمان #اروند ماند.
راوی:
#محمد_رعیتی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#سید_حمید_میرافضلی
در منطقه هور، با چند نفر از مجاهدان عراقی همکاری می کردیم. فکر زیارت امام حسین (ع) یک لحظه هم سید را آرام نمی گذاشت. با مجاهد عراقی صحبت کرد.
قرار شد او کارهای جعل کارت تردد و بقیه مسائل را حل کند. یک روز آمد سر وقت سید که برویم.
مجاهد عراقی می گفت: از ایستگاه ایست و بازرسی بصره رد شدیم. شب را در منزل خودم بودیم و فردا عزم حرم کردیم.
حرف ها را قبلا زده بودیم که باید احساسات خود را کنترل کنی، نکند استخباراتی ها متوجه شوند و همه لو بروند.
سید تا چشمش به ضریح امام حسین (ع) و حرم بی زائرش افتاد، از خود بی خود شده بود.
هر چه بچه ها ایما و اشاره و قسم دادیم، کارگر نیفتاد. حالا سید بیست دقیقه ای می شد که کنار ضریح مشغول راز و نیاز بود.
بعدها می گفت: تا چشمم به ضریح افتاد اختیارم را از دست دادم.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#ماه_خون_و_قیام
🏴 🕊🌹
أیْن الْقُلُوبُ الّتی وُهِبَتْ لله ...
کجایند #دل های به خدا پیش کش شده؟!
نهج البلاغه / خطبه 144