🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#شهدا
#حفظ_ناموس
فردای روزی که دشمن بعثی #خرمشهر رو گرفت ، جسد بی جان و عریان #دختر_خرمشهری رو به #تیرک بلندی بستند و اونطرف #کارون مقابل چشم های #رزمنده_های_ایرانی گذاشتند .
رگ #غیرت رزمنده های دلیر #ایرانی به #جوش میاد و تک آورهای نیروی زمینی #ارتش سه تا #شهید می دهند تا بالاخره #جسد اون #دختر رو پایین میارند و #بخاک می سپارند .
#حجاب
#عفاف
#غیرت
#مردانگی
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهـشان_پر_رهرو
🥀🕊🌹
شهید مسلم (سیاوش) اسدی رازی
شهدا

شناسه
نام: سیاوش
نام مستعار: مسلم
نام خانوادگی: اسدی رازی
معروف به: مسلم اسدی
نام پدر: حمزه
نام مادر: صغرا
تاریخ تولد: ۲۷ شهریور ۱۳۴۴
محل تولد: تهران
تحصیلات: دیپلم ریاضی
سن: ۲۲ سال
تاریخ شهادت: فروردین ۱۳۶۶
محل شهادت: شلمچه
عملیات: کربلای ۸
سمت: جانشین گردان علی اکبر
یگان: لشکر ۱۰ سیدالشهدا – گردان علی اکبر
مزار: تهران – بهشت زهرا- قطعه ۲۹، ردیف ۷۶، شماره ۵
زندگینامه
زندگینامه شهید مسلم اسدی
در اواخر شهریور ماه سال ۴۴ در حالی که هوا رو به سردی پاییزی می رفت، در جنوب شهر تهران فرزندی چشم به جهان گشود که نام او را سیاوش گذاشتند.
او دومین پسر خانواده بود و سه برادر به نامهای سیامک، محمدرضا و صادق داشت.
دوران کودکی اش را در شهر دزفول گذراند.
اصل و نسب او به قفقاز در روسیه برمی گردد. اجداد او از روسیه مهاجرت کرده و به ایران آمده بودند. پدر و مادرش اصالتا اهل شمال بودند، اما پدرش کارمند نیروی هوایی بود و چند سالی در پایگاه ۴ شکاری دزفول سکونت داشتند.
پس از بازگشت به تهران در منطقه امامزاده معصوم ساکن شدند.
سیاوش که از نعمت خواهر محروم بود، در انجام کارهای خانه یاری گر مادر بود و به همراه برادرش سیامک، در این امور مشارکت فعال داشت.
از همان اوایل طفولیت خونگرمی و جوانمردی از وجودش سرشار بود و وقتی که پای در کلاس درس گذاشت. هوش سرشار وی او را شاگردی تیزهوش و قوی نشان داد و همیشه با استعدادی که از خود نشان می داد در تمامی کارهایش موفق بود. از همان اوایل به ورزش علاقه ای وافر داشت و در دوران تحصیل از بهترین ورزشکاران مدرسه به شمار می آمد و جوایزی نیز به این واسطه به دست آورد.
در جوانی، عضو پایگاه بسیج مسجد امام حسن عسگری شد و با تحول روحی که درونش ایجاد شد، نام مسلم را برای خود برگزید.
مسلم فعالیت خویش را از مسجد محل شروع نمود. وی در بسیج محل در کارهای فرهنگی نظیر کتابخانه و نمایش فیلم برای نوجوانان و جوانان فعالیت داشت.
پس از اخذ دیپلم، به همراه جمعی از دوستان محله شان، راهی جبهه شد. در امتحان ورودی کنکور سراسری دانشگاه شرکت جست و قبول گشت اما به خاطر حساسیت جبهه و جنگ از شرکت و ادامه تحصیل در آن خودداری نمود.
او به عنوان نیروی عادی به جبهه رفت و وارد گردان علی اکبر از لشکر ۱۰ سیدالشهدا شد. پیش ار اعزام به گردان علی اکبر نیز در جبهه به عنوان امدادگر فعالیت داشت.
سر نترس و شجاع وی چون شیری در بیشه زار رخ نمود.
با نشان دادن لیاقت و شایستگی هایش، خیلی زود مورد توجه فرماندهان قرار گرفت و مسئولیتهای مختلفی از جمله مسئول دسته، مسئول گروهان، مسئولیت دسته ویژه و جانشینی گردان به وی محول گردید.
وی در عملیاتهای مختلفی ازجمله: والفجر ۸، پدافندی فاو، سیدالشهدا، کربلای۱،۲و۴ و همچنین مراحل سه گانه کربلای ۵، مرحله تکمیلی کربلای۵ و کربلای ۸ حضور داشت.
مسلم در مدت حضورش در جبهه و حماسه آفرینی های متعدد، بارها مجروح شد و با صبوری تمام این موضوع را از خانواده پنهان کرد و به سرعت به جبهه بازگشت.
عبادت های شبانه و خالصانه مسلم موجب رشد معنوی او گردیده و روز به روز او را به خدای خود نزدیکتر می کرد.
در عملیات کربلای ۵، برادر وی (محمدرضا اسدی رازی) و رفقای نزدیک مسلم (از جمله: جلال شاکری، حسین ظهوریان، مجید آرمیون و…) به شهادت رسیدند، اما مسلم، محکم و باصلابت در جبهه ماند و جنگید.
وی چند ماه پیش از شهادت، به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد که بتواند از طریق قرارگاه رمضان، در عملیاتهای برون مرزی نیز شرکت نماید.
سرانجام مسلم اسدی رازی در روز هجدهم فروردین ۱۳۶۶ حین عملیات کربلای ۸ به رفقای شهیدش پیوست و در کنار برادرش در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

دستنوشته شهید مسلم اسدی
دو نمونه از یادداشتهای شهید مسلم اسدی
۱-هو الحق
الهی به غیر مرحمتت هیچ ندارم
الهی امیدوارم از رحمتت مرا مایوس مفرمائی
و فردای قیامت؛ آن هنگام که عشاقت در طواف تویند، مرا بهشت عطا فرمائی و به عذاب جهنم از جمال جمیل خویش محروم مگردانی و آبرویم مریزی.
الهی تو آنی که توانی عبدت را به خویش برسانی. پس مرا به خودت برسان.
۲- بسمه تعالی
السلام علیک یا اباعبدالله سلام برسید و سالار شهیدان حسین بن علی (ع) و با درود بر آقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش خمینی کبیر .
با سلام خدمت پدر و مادر گرامیم امیدوارم که در هر گامی خداوند یاریتان نماید.
این صحبتها را به عنوان آخرین صحبتم بر روی کاغذ می آورم.
پدرم و مادرم،
از اینکه دومین فرزند خود را در راه خدا قربانی کردید ناراحت نباشید، زیرا که خدا صابران را دوست دارد
و از اینکه دومین شهید را داده اید مغرور نشوید و در این فکر نباشید که پاداش دنیوی به شما دهند و از شما تشکر کنند.
فقط برای رضای خدا گام بردارید.
جنازه ام را اگر این کاغذ به موقع بدست شما رسید در مسجد بگذارید و بگوئید این شهید راضی نیست که در تشییع جنازه اش کسانی که به امام امت بدگمان هستند شرکت کنند و زیر جنازه اش را بگیرند. اگر فقط پدرم جنازه ام را تنها از زمین بردارد راضی نیستم آنهائی که بر امام امت بدگمان هستند جنازه ام را بردارند و در مراسم من شرکت کنند.
دوستانم را به صبر و استقامت و پایداری و مقاومت دعوت میکنم باشد که خداوند یارمان باشد.