پدربزرگهای خالیبند!
خاطره سید حسن قاسمی فرد
درباره شهید مسلم اسدی

سید حسن قاسمی فرد
در اردوگاه کوثر که بودیم؛ مقابل چادر مخابرات، محوطهای را با چوب، محصور کرده بودیم و بعضی شبها که فرصتی دست میداد، آتشی در وسط آن درست میکردیم، می نشستیم گرداگردش و از هر دری سخنی…
به این ترتیب، هم زمان میگذشت، هم از طریق صحبت با دوستان، بار دلتنگی خانواده از روی دلمان سبکتر میشد.
یادم میآید یک شب شهید مسلم اسدی میگفت:
«بچه ها! شاید زمانی برسد که برای نوههایمان تعریف کنیم این جنگ را… و بگوییم با تیر و آرپیجی، می ایستادیم مقابل صدامیان بعثی و میجنگیدیم. آنوقت یکی از نوهها به دیگری میگوید “ببین پدربزرگ چقدر خالی میبندد!” چون آن زمان حتماً این چیزها از رده خارج شدهاست…»
مسلم میگفت و ما همه میخندیدیم…
حالا او رفته و ما باید خاطرات آن مردان افسانهای را برای نسل جدید تعریف کنیم.
نسلی که نمیدانم با شنیدن این خاطرات، چه فکری میکنند!
فقط میدانم چیزی که آنموقع بود ولی حالا دیگر از رده خارج شده و خیلی کم است؛ تیر و آرپیجی نیست، بلکه وجودِ آن مردان افسانهای است…
"گردان حضرت علی اکبر علیه السلام میعادگاه رزمندگان گردان حضرت علی اکبر علیه السلام
“شیرمرد”؛ همچون “نام خانوادگی”اش!
دلنوشته برادر “سعید مومنی”
درباره شهید “مسلم اسدی”
بعد از عملیات تکمیلی کربلای ۵ که نزدیک سال نو بود، اکثر بچهها به مرخصی نزد خانوادههایشان رفته بودند. تعدادی هم در گردان حضور داشتند.
من و برادر بزرگترم به همراه آقا سید مجتبی محمدی از دوستان مسجدی اهل شهرری، تصمیم گرفتیم در تعطیلات در منطقه بمانیم.
این ایام فرصت بسیار خوبی بود تا با «مسلم» بیشتر آشنا شویم. مسلمی که در سه جلدی خانوادگیاش نام «سیاوش» را به یادگار داشت. چهرهای سبزه و البته دلنشین داشت. دانشجویی بود که دانشگاه جبهه و عشق و معرفت را به دیگر دانشگاهها ترجیح داده بود.
در این مدت حسابی رابطهمان گرم و صمیمی شده بود. انگار که سالیان سال میشناختمش.
روحیهای مصمم و جدی داشت و بسیار شجاع و نترس بود و در یک کلام همچون نام خانوادگیاش «شیر مرد» بود. در عین حال، عشق و محبت خود را از کسی دریغ نمیکرد. وجودش آکنده از محبت اهل بیت علیهمالسلام بود. این دلدادگی، در گفتار و رفتارش موج میزد و همین امر او را از دیگران متمایز نموده بود.
با اینکه به تازگی برادرش «محمدرضا» را نزد مولا و اربابش اباعبداللهالحسین علیهالسلام بدرقه کرده بود و مفتخر به عنوان «برادر شهید» شده بود؛ اما هیچ تغییری در رفتار و اعمالش مشاهده نمیشد؛ الا افتادگی و متانت و دلدادگی بیشتر به خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام.
عطش در وصال به معبود و فنای در خالق یکتا، در راز و نیازهای شبانهاش به وضوح قابل مشاهده بود. گویی نور حقیقت و وحدانیت ربوبی در وجودش تابیده شده و هر آنچه میدید و هر آنچه میگفت در وصف یار بود.
قبل از عملیات کربلای ۸ به زیارت دانیال نبی در شهر شوش رفتیم. خیلی حال عجیبی داشت؛ حسابی بهمان خوش گذشت… چند عکس هم گرفتیم که شاید آخرین عکسهای دوران حیات زمینیاش باشد.
در روزهای آغازین سال نو، آهنگی دلنشین نواخته شد و ندای “هل من ناصر ینصرنی” حسین(ع)، گردان حضرت علیاکبر(ع) را به خود آورد تا کربلایی دیگر را رقم زند.
در اسرع وقت، سازماندهی و ساماندهی نیروها آغاز شد و بچهها آماده رزم و دفاع از میهن اسلامی شدند.
در این میان نقش مسلم، نقشی بیبدیل بود.
با همان صلابت و اقتدار همیشگی گام برمیداشت.
تمیزترین و زیباترین لباس رزمش را به تن کرده بود و با اشتیاق زایدالوصفی به دیدار یار میشتافت.
شب عملیات کربلای ۸ در گذر از میدان مین، آتش دشمن چنان بر سر بچهها میبارید که تعدادی شهید و مجروح شدند، برادرم نیز در همان میدان افتخار جانبازی یافت. اما مسلم سر خم نمیکرد…
شب سختی بود و مسلم آن شب، در میان آتش و خون با معبودش عشقبازی میکرد.
ترس دنیایی بعضا بر ما چیره میشد؛ ولی او که غیر خالقش کسی را نمیدید، بیباک و دلیر بر دشمن زبون و ناتوان میتاخت.
خدایا چه توفیقی به این بنده خود عنایت کردی و چگونه او را تا به عرش بالا بردی…
شاید در اولین شب قدر آخرین ماه مبارک رمضان، از خدایش چنین طلب کرده بود تا در تقدیرش همچون مقتدایش علی علیه السلام با سر و صورتی خونین به دیدار معبودش شتابد.
و چه زود این دعا استجابت شد…
خوشا به سعادت این شهید سعید، که راه دلدادگی و دلباختگی و ایثار و رشادت را برایمان به یادگار گذاشت و خود جاودانه شد.
“طوبی لهم و حسن مأب“
وصیتنامه
السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
ان الله یحب الذین یقاتون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص
وصیتنامه عبدالحقیر سیاوش (مسلم) اسدی رازی
با سلام و درود به منجی عالم بشریت امام مهدی (عج) و نائب بر حقش روح خدا امام امت و امت شهیدپرورمان و با سلام به رزمندگانی که در جبهههای حق علیه باطل تا آخرین نفس میجنگند و با سلام به پدر و مادر گرامیم.
من با آرزوی دیدن مولایم و با امید به شفاعت او به آرزوی دیدن دوباره دوستانی که از دست داده بودم دوستانی که خود حسین وار خالصانه جان خود را تقدیم کرده بودند این راه را برگزیدم نمیدانم آیا اکنون که به دیدن آنها نائل میشوم باز مرا به دوستی با خود قبول دارند و باز میتوانم آنها را در آغوش بگیرم؟ امیدم این است که من هم لااقل سر به پای مولایم بگذارم و چشم فرو بندم و آقایم مرا از شفاعت و زیارت خود بی نصیب نگذارد.
پدر و مادر عزیزم و گرامیم از زحماتی که برایم کشیدهاید تشکر میکنم و از شما میخواهم که از تقصیراتم بگذرید. اگر جنازهام برنگشت ناله مکنید و هر وقت که دلتان گرفت بر مزار دیگر شهدا یا بر مزار شهیدان گمنام گریه کنید.
پدر و مادر عزیز ناراحت و غمگین مباشید که من امانتی از طرف خدا در دست شما بودم و شما امانتداران خوبی بودید و این امانت را به بهترین وجه به دست صاحبش برگرداندید.
سخنی دارم با برادرانم و آن این است که هرگز خدا را فراموش مکنید و هر کاری و هر قدمی که برمیدارید تنها برای رضای او باشد. زیرا فقط اوست که بالاترین پاداش دهنده است. از شما میخواهم که اگر در مدارس هستید درس را کاملاً بخوانید زیرا این خون شهیدان است که به شما اجازه تحصیل داده شده است. پس به خونشان احترام بگذارید. در نماز جماعت و عزاداریهای حسینی و دعاهای توسل و کمیل و … شرکت کنید زیرا دعا پلی برای نزدیکی به معبود است.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
وصیتنامه السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین ان الله یح
در پایان سخنی با این بسیجیها این همرزمانم این دوستانم دارم و آن این است که هرگز امام را تنها مگذارید و دعا به جان او را فراموش مکنید. رزمندگان را یاری کنید تا به پیروزی نهائی برسیم. به بعضی از دوستانم وصیتی کرده بودم که برایم نماز بخوانند و اگر می توانند روزه بگیرند که امیدوارم تا جای ممکن انجام دهند.
از همه کسانی که به نحوی با این بنده حقیر برخورد داشتهاند خواهش میکنم که من را حلال کنند و من هم به نوبه خود همه را حلال میکنم و در ضمن مبلغ ۲۰۰۰۰ ریال به حساب مسجد امام حسن عسگری (ع) بریزید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر ان کنتم تعلمون
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب اعمال امروز کانال رو هدیه میکنیم به روح شهید بزرگوار
# شهید_مسلم(سیاوش)_اسدی_رازی
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
شادی روح شهدا صلوات.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
در پایان سخنی با این بسیجیها این همرزمانم این دوستانم دارم و آن این است که هرگز امام را تنها مگذارید
آخرین دلگویه مون :) 🥀
ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨
بمونید برامون 🙏
مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست
دعوت شده شهدا هستید😍❤️
آخرین قلم 🍃
التماس دعا🕊
پست آخر
شبتون شهدایی
•|سـرشرابریدنـدوزیرلبگفت
•|فداۍسرتسـرکھقـابلنـدارد
🌻___________
↳🥀🕊』
#تودعوتشدھیشهیدِبےسرۍ💌••
#یا_امیرالمومنین_ع
تا که گفتم یا علی شوریده و شیدا شدم
تا نجف پرواز کردم راحت از غمها شدم
قطره بودم از کرامات علی دریا شدم
لایق دست دعای حضرت زهرا شدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸وقتی امام زمانت یار نداشته باشه...
🍃
👤 استاد #رائفی_پور
#اللهم_اجعل_عواقب_امورناخیرابحق_حضرت_مهدی_ارواحنا_له_الفدا...
[#ظهرتون_شهدایی🍀]
•{بِسْمِ اللّٰهِ الرَحْمٰنِ الرَحيٖمْ}•
شهید علی آقا عبدالهی:
لحظه ای از ولایت و خط رهبری جدا نشوید
زیرا دشمن امروزه همین را می خواهد و تلاش
به این دارد به واجبات توجه بیشتری داشته
باشید و لحظه ای از وجود خداوند و الطاف او
غافل نشوید.
(بخشی از وصيت نامه)
🗓|سهشنبه ۸/٣
📿|ذکر روز :«یا اَرْحَمَ الرّاحِمین»
<🌱>
رفاقت با شهدا.mp3
926.7K
🌹هر کدومتون یک رفیق شهید داشته باشید 😇
سخنان_زیبای 👌👌
استاد_رائفی_پور