فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁امروز بیشتر بخندیم ،
🍂کارهای سودمند انجام بدهیم
🍁بیشتر سپاس گزاری کنیم ،
🍂عادتهای بدمان را ترک کنیم ،
🍁آدمهای منفی را دنبال نکنیم ،
🍁خاطره های خوب بسازیم
🍂و قدر داشته های ریز
🍁و درشتمان را بدانیم .
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
#مقدمه
همپای شهدا تا آسمان
شهید
رجعت پیکر احمد صداقتی نجف آبادی پس از 30 سال و خواب عجیب من
به عنوان بیسیمچی به عملیات فرستاده شد، اما پیش از شهادت از سوی شهیدحسین خرازی به عنوان فرمانده گردان منصوب شد.
شهید احمد صداقتی، متولد اول آذر 1339 است که در عملیات «فرمانده کلقوا خمینی روحخدا» دست راستش را از دست داد؛ این مجروحیت او را از ادامه حضور در جبهه بازنداشت و بارها به جبهه اعزام شد تا اینکه در عملیات محرم در حالیکه بیسیمچی لشکر 14 امام حسین(ع) بود، دست دیگرش قطع شد و در این هنگام شاسی گوش را با پا فشار داده و گفت: « سلام من را به حضرت امام برسانید و بگویید رزمندگان در اجرای اوامر شما کوتاهی نکردند؛ وضع ما خوب است؛ مهمات،غذا، همه چیز داریم، منظورم را که میفهمید؟ » پس از چند لحظه صدای او قطع شد و هرچه او را صدا زدند جواب نداد بعد خبر آمد آن عزیز بزرگوار در همان لحظه به شهادت رسیده بود.
مشغول نوشتن کتاب 82 سردار شهرستان نجف اباد به نام ستاره های نجف بودم. نام احمد صداقتی را نشنیده بودم. چند روز قبل از آوردن پیکر احمد، شبی خوابی عجیب دیدم. پسری کفن پوش آمد و با گریه گفت من خودم می خواستم گمنام بمانم. همان لحظه شعر شهید گمنام سلام خوش اومدی مسافرم بر لبانم جاری شد و دوستم در خواب به شدت گریست. پس از چند روز خبر دادند که پیکر احمد صداقتی پس از 30 در سالروز شهادت حضرت زهرا امده است. یادم به خوابم افتاد. دلم می خواست گریه کنم. اکنون کتاب ستاره های نجف تکمیل شد و با نام 83 ستاره. ستاره ای دیگر به شهرمان آمد. اخر احمد متولد نجف آباد است. همان روز زندگی نامه احمد را نوشتم برای ثبت در کتاب ستاره های نجف.
شهید احمد صداقتی
بسم رب شهدا و صدیقین
شهید احمد صداقتی متولد سال 1339 در شهر اصفهان است. او که توسط لشکر 14 امام حسین(ع) به جبهههای جنگ اعزام شده بود، در نخستین عملیات بعد از عزل بنی صدر یعنی عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا»، یکی از دستهایش را از دست داد. در این عملیات یک دستش قطع شد و عصب دست دیگرش آسیب دید و فقط دو انگشت آن قادر به حرکت بود. بعد از گذشت چند ماه در تهران یک دست مصنوعی به جای دست قطع شدهاش گذاشتند.
خواهر شهید «احمد صداقتی» میگوید: دست راست احمد قطع شده بود و مجبور بود با دست چپ بنویسد؛ یادم هست که قلم را بین دو انگشت سالم دست چپش قرار میداد و خیلی تلاش میکرد تا بنویسد، خیلی هم بدخط مینوشت.
هرچند دیگر به خاطر جانبازیهایی که کسب کرده بود توان گذشته را نداشت اما دلش نیز در خانه آرام و قرار نمیگرفت. به همین دلیل دوباره راهی میدان جنگ شد. بیسیمچی فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع) شد. او در عملیات محرم فرمانده گردان امام جعفر صادق(ع) بود. تا اینکه شنیده شد در همین عملیات در سال 61 به شهادت رسیده است. حاجحسین خرازی شهادت او را تایید کرد و گفت: «پیکرش در خط آتش بود و نتوانستیم او را بیاوریم.» و به این ترتیب پیکر او در شمار پیکر شهدای مفقود الجسد جای گرفت. پدر شهید میگوید: احمد همیشه میگفت: «بابا، اگر من شهید شدم از من بت نسازید، همینی که هستم را بگویید»؛ او میگفت: «دوست دارم، پیکرم هم برنگردد و شهادتم ریا نباشد».

سالها بعد در عملیات تفحص پیکر شهدا، استخوانهای شهید صداقتی کشف شد. پیکر او از طریق دست مصنوعیاش که سالم مانده بود و مدارک شناسایی، کاملا قابل تشخیص بود. پیکر این شهید والامقام به گفته اعضای تیم تفحص و «جعفر نظری» با فرق شکافته و بدون دست همچون علمدار کربلا کشف شد.
هرچند موضوع این عکس و روایت اخیر صحت نداشته و متاسفانه نمود یک شایعه را در رسانهها به همراه دارد اما نمونه کرامات شهدا در سالم ماندن بدنهایی که سالها در زیر خاک مدفون شده است، از طریق مسئولین تفحص و خانواده این شهدا بسیار زیاد دیده و شنیده شده است. روایاتی که نشان از برحق بودن مسیر این شهدا دارد. پیکرهایی همچون پیکر شهید سیدصمد حسینی که بعد از گذشت 13 سال از شهادتش در عملیات تفحص و در منطقه طلائیه پیدا شده بود که به گفته سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح بهطرز عجیبی صورتش سالم مانده بود، بهصورتی که چشم درون حدقه قرار داشت. ریشهایش سالم مانده بود و کنده نمیشد. زبانش در کام بود. ولی بهطور عجیبی از گردن به پایین اسکلت شده بود.
زندگی شهید «احمد صداقتی» «از آسمان» روایت میشود

برنامه «از آسمان» - به توصیف دریادل احمد صداقتی نجف آبادی، شهید بیدستی میپردازد که پیکر مطهرش بهمن سال گذشته پس از 30 سال در منطقه عملیاتی شرهانی پیدا شد.
برنامه «از آسمان» - به توصیف دریادل احمد صداقتی نجف آبادی، شهید بیدستی میپردازد که پیکر مطهرش بهمن سال گذشته پس از 30 سال در منطقه عملیاتی شرهانی پیدا شد.
به گزارش سرویس تلویزیون خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، امیر خورشیدیفرد، تهیهکننده برنامه «از آسمان» با بیان این مطلب گفت: شهید احمد صداقتی نجف آبادی از شهدایی است که پیکر پاکشان در روز شهادت حضرت فاطمه (س) تشییع شد.
وی گفت: تفحص منطقه عملیاتی شرهانی، منطقهای در مرز خوزستان و ایلام با توسل به حضرت ابوالفضل عباس (ع) آغاز شد و کسی تصور نمیکرد که بیل میکانیکی اول به قمقمه پر از آب یک شهید برخورد کند و بعد به کشف پیکر مطهر شهیدی منجر شود که هر دو دستش از کار افتاده بود.
این تهیهکننده افزود: شهید صداقتی جانبازی بود که یک دستش مصنوعی بود و دست دیگرش اعصابش از کار افتاده بود. با این وجود وقتی از او میپرسیدند که چرا در این عملیات حضور پیدا کرده، پاسخ میداد که «میخواهم روحیه بگیرم و به رزمندهها روحیه بدهم».
خورشیدیفرد گفت: او به عنوان بیسیمچی به عملیات فرستاده شد، اما پیش از شهادت از سوی شهیدحسین خرازی به عنوان فرمانده گردان منصوب شد.
این تهیهکننده با بیان اینکه قصد داشتیم تا ابعاد مختلف زندگی این شهید بزرگوار را برای مخاطبان روشن کنیم، افزود: دو قسمت از برنامه از آسمان به زندگی و شهادت این بزرگوار اختصاص داده شد.
در قسمت نخست که هفته پیش به روی آنتن رفت، عملیات تفحص، کشف پیکر این شهید و البته مراسم تشییع ایشان همراه 169 شهید بزرگوار دیگر به تصویرکشیده شد. وی گفت: این هفته پای صحبتهای پدر، مادر، برادرزاده و همرزمان شهید صداقتی مینشینیم تا با رشادت و بزرگی این جوان دریادل 22 ساله آشنا شویم.
پدر و مادر شهید صداقتی
به گزارش فارس، پیکر مطهر شهید احمد صداقتی که در سال 61 طی عملیات محرم به شهادت رسید و مفقود شد، پس از 30 سال چشمانتظاری خانواده به ویژه پدر و مادرش در عملیات اخیر کمیته جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح کشف شد.
برای نحوه تفحص این شهید، به سراغ «حاج جعفر نظری» از جستجوگران نور در منطقه شرهانی رفتیم؛ او حرفهای جالب و خواندنی را از روزی که این شهید و شهید دیگری که ابوالفضل نام داشت پیدا شدند، برایمان روایت کرد.
قمقمه آب شهید که بعد از 30 سال آب داشت
تفحص شهیدی به نام ابوالفضل
عملیات محرم در 3 مرحله صورت گرفت؛ مرحله اول در محور زبیدات، مرحله دوم در جبل حمرین و مرحله سوم، مرحلهای بسیار مهم و حساس بود که از نقطه صفر مرزی به طرف خاک عراق و ارتفاعات بسیار مهم 178 و 175 اجرا شد.
شاید این دو قله بلندترین قلههایی هستند که اهمیت نظامی بالایی برای دشمن و نیروهای خودمان داشت؛ بر همین اساس دو طرف تلاش میکردند این ارتفاعات را از دست ندهند؛ لذا در این منطقه عملیات طی 10 روز انجام گرفت.
این ارتفاعات چندین بار هم دست به دست شد؛ تعداد زیادی از نیروهای لشکر 14 امام حسین(ع) و یگانهای دیگری از قمر بنی هاشم(ع) در این منطقه درگیری تن به تن داشتند لذا پیکرهای تعدادی از شهدای این عملیات در منطقه ماند. بعد از عملیات، گروه تفحص تلاش کرد تا پیکرهای مطهر این شهدا را به خانوادههایشان بازگرداند؛ اما با توجه به اینکه طی چند سال گذشته، تجهیزات مهندسی برای یافتن پیکر شهدا ضعیف بود، تعدادی از شهدا در ارتفاعات 178 مانده بودند.
تجهیزات الان نسبت به گذشته بهتر شده است؛ لذا به دستور سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین کار را با همراهی گروه چهار نفره روی ارتفاعات 178 آغاز کردیم.
ارتفاعات 178، نزدیکترین نقطه به کربلای معلی است؛ خودبه خود هر کسی روی این ارتفاعات قرار میگیرد، انگار حرم آقا امام حسین(ع) روبهروی اوست.
بین گروهمان قرار گذاشتیم تا هر موقع روی این محور کار میکنیم، در ابتدا به طرف کربلا بایستیم، دست روی سینه بگذاریم و به امام حسین(ع) سلام کنیم.
پیکر و دست مصنوعی شهید احمد صداقتی بعد از 30 سال
ر یکی از عملیاتهای تفحص که در آستانه میلاد پیامبر اکرم(ص) بود، وقتی روی ارتفاعات قرار گرفتیم، به رسم معمول دست روی سینه گذاشتیم و گفتیم: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی ابوالفضل العباس(ع) اخی الحسین(ع)» کار را شروع کردیم.
بعد از طی کاوش در چند تا از سنگرها، به نقطهای رسیدیم؛ پاکت بیل مکانیکی (دهانه بیل مکانیکی که زمین فرود میرود) بالا آمد؛ قبل از اینکه شهیدی را ببینم، شاهد جاری شدن آب زلال از داخل پاکت بیل روی زمین بودیم. خیلی تعجب کردیم آنجا که چشمه آبی نبود، در آن سراشیبی هم نمیشد، آب نگهداری کرد؛ آب در حدی جریان داشت که تا رفتم، دوربین عکاسی بیاورم و از صحنه عکس بگیرم، این جریان آب ادامه داشت.
بیل مکانیکی را پایین آوردیم؛ دیدیم پاکت بیل مکانیکی به قمقمه آبی که روی کمر شهید بود، برخورد کرده و در این قمقمه باز شده بود؛ قمقمه مربوط به شهیدی بود که سال 61 در عملیات محرم به شهادت رسیده بود. این قمقمه از سال 61 تا 91 که 30 سال و چند ماه میگذرد، سالم مانده بود؛ آبی زلال و پاک.
شهید را پایین گذاشتیم، وقتی مدارک او را بررسی کردیم، دیدیم نام آن شهید «ابوالفضل» است. این نشانی بود که ما را به یاد مشک حضرت ابوالفضل(ع) میانداخت.
شهیدی که با دستهای قطع شده و فرق شکافته تفحص شد
حرکت بعدی را شروع کردیم؛ به دومین، سومین و چهارمین پیکر شهید رسیدیم. در زمان تفحص چهارمین شهید، وقتی پاکت بیل بالا آمد، در ابتدا با یک دست مصنوعی مواجه شدیم؛ دست آن شهید از کتف تا انگشتان مصنوعی بود که داخل اورکتش دیده میشد.
شهید را پایین گذاشتیم؛ دست دیگر این شهید در عملیات محرم قطع شده بود؛ مدارک او را بررسی کردیم، نامش «احمد صداقتی» از لشکر 14 امام حسین(ع) اصفهان بود.
پیکر شهید احمد صداقتی
در پیکر شهید صداقتی هم چند نشانه از آقا ابوالفضل العباس(ع) پیدا کردیم؛ اینکه دو دست شهید قطع شده بود و سر ایشان هم از فرق شکافته شده بود.
این هم نشانی از آقا ابوالفضل(ع) است که دو دست مبارکشان در روز عاشورا قطع شد و عمود آهنین بر فرق مبارکشان فرود آمد؛ هم اینها نشانه سلام به آقا ابوالفضل(ع) در ابتدای کار بود.
شهید احمد صداقتی ارادت خاصی به آقا ابوالفضل(ع) داشت؛ او در عملیات محرم فرمانده گردان امام جعفر صادق(ع) بود؛ در حین عملیات، فرماندهی گردان حضرت زهرا(س) هم به دلیل درگیری شدید و شهادت رزمندگان این گردان، به شهید صداقتی واگذار کردند.
روایتی از مادر و پدر شهید احمد صداقتی
باید صبور باشی، اصلش یکی از مشخصههایت میشود، آن قدر که با دستان مهربان و مادرانه فرزندت را نوازش کنی، پرورش دهی و راهی مسیری کنی که میدانی و ایمان داری که انتهایش چیزی جز شهادت نیست. آری صلابت زنانه در کنار عشق مادرانه و ارادت به ولایت عنصری میسازد به نام زن مسلمان ایرانی که توانسته درمسیر بلندیها و اعتلای تاریخ ایران زمین شگفتی ساخته و عشق بیافریند! اینجا به احترام رشادت مادران و زنانی سر تعظیم فرود میآوری که به عینه مصداق واقعی فرموده امام خمینی(ره) شدند که: از دامن زن مرد به معراج میرود. درس ایستادگی زنان سرزمینمان ایران سرمشق تمامی زنانی است که مفهوم مادربودن، خواهر و همسر شهید بودن را درک میکنند، آری مادران شهدا فرزندان حضرت زهرا(س) هستند. از این رو در حاشیه همایش طلایهداران عفاف و حجاب در اصفهان که به احترام تمامی زنان قهرمان کشورمان ترتیب یافته بود، به دیدار مادر و پدر شهیدی رفتیم که ۳۰سالی میشود فرزندشان به خانه بازنگشته است. کوچه به کوچه در پی خانهای بودیم که درس ولایتمداریشان زبانزد بود و این موضوع را به راحتی میشد از ۳۰ سال انتظار این خانواده درک کرد. به همراه یکی از سربازان سپاه اصفهان که ما را در رساندن به منزل شهید صداقتی یاری کرد، ساعتی مهمان منزل این شهید شدیم. آنچه در پی میآید حاصل این همکلامیمان با قربانعلی صداقتی، پدر و خورشید فاضلی مادر شهید احمد صداقتی است که خواندنش خالی از لطف نیست.
بچه شیطانی که محبوب محله شد
همزمان با اذان ظهر به خانه شهید احمد صداقتی میرسیم. نماز حاجتمان را در محراب خانهشان بهجا میآوردیم و ابتدا از مادر شهید میخواهیم تا خودش را به ما معرفی کند: من خورشید فاضلی مادر شهید احمد صداقتی هستم. احمد فرزند اول من است. خداوند دو پسر و دو دختر به من عطا فرمود. احمد متولد ۱۳۳۹است. پسر دیگرم کفاش است و دخترهایم هم خانهدار هستند. خانواده ما مذهبی و متدین هستند. بچهها هم در همین فضا رشد پیدا کردند. احمد از همان دوران کودکی علاقه عجیبی به خواندن نماز وعبادت به درگاه خداوند داشت. همسرم قربانعلی صداقتی کفاش بود، ایشان برای کسب رزق حلال بسیار تلاش میکرد.
قربانعلی، پدر شهید احمد صداقتی میانه همکلامیمان با مادر شهید از ما به گرمی پذیرایی میکند، میوه، چای، شیرینی و... ما هم مایل هستیم که احمد را از زبان پدر بیشتر بشناسیم. قربانعلی از شلوغیهای دوران مدرسه و دبستان پسرش میگوید: احمد، در دوران ابتدایی بچه زرنگ و باهوشی بود. روزی یکی از مسئولان مدرسه از من خواست تا برای رسیدگی به وضعیت احمد به مدرسه بروم. مدیر مدرسه از من خواست تا احمد را از مدرسه ببرم. گفت: اگر ما را دوست دارید، لطف کنید و بچهتان را بردارید و ببرید. من هم با ناراحتی و نگرانی گفتم: آقای مدیر، این چه فرمایشیاست، پسرم را کجا ببرم؟! مدیر مدرسه از شلوغی احمد عاصی شده بود اما سرانجام بخشید و احمد درآن مدرسه ماند. بعدها پسرم برای ادامه تحصیل به هنرستان رفت. احمد علاقه زیادی به روضه و هیئت داشت و شبها تا دیر وقت در هیئت میماند. نوع رفتارش باعث شده بود تا همه همسایهها به او علاقهمند شده و دوستش داشته باشند. در سلام دادن به کوچکتر و بزرگتر از خودش همیشه پیشقدم و بسیار متواضع و مهربان بود. اگر غذایی برایش آماده میکردیم که مردم در تهیه آن دچار مشکل میشدند آن غذا را نمیخورد. حتی سمت غذاهای گرانقیمت نمیرفت.
ارادت به حضرت ابوالفضل(ع)
بعد از کمی گفتوگو قربانعلی صداقتی قاب عکس احمد را برایمان میآورد و آرام کنار مادرشهید مینشیند و باز از کودکیهای شهیدش میگوید: زمانی که احمد را به مهد کودک میبردم، در کوچه مدرسهشان سقاخانهای وجود داشت که بالای آن عکس حضرت ابوالفضل(ع) با پرچم در دستش دیده میشد. احمد از من، درباره آن عکس سؤال کرد، من هم ماجرای کربلا و فداکاری حضرت ابوالفضل(ع) را بازگو کردم. از همان زمان بود که حس کردم پسرم، دلباخته علمدار کربلا شده است. همیشه هم در مسیر رسیدن به مدرسه، تا چشمش به سقاخانه میافتاد، به سمتش میدوید و عکس حضرت ابوالفضل(ع) را غرق بوسه میکرد. شاید هم علاقه او به حضرت ابوالفضل(ع) بود که باعث شد پسرم قبل از شهادت هر دو دستش را در مسیر ولایت و ارادتش به ائمه تقدیم کند.