eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
44.1هزار عکس
19.3هزار ویدیو
404 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
#مقدمه
نفسِ پایتخت نشینان از فرو ریختن پلاسکو به شماره افتاد دردْ اول از قاب تلویزیون به جانمان افتاد و با سوختن هر وجب از ساختمان پلاسکو، اضطراب و آشوب دلمان بیشتر و بیشتر شد. وقتی که قامت آتش نشانان غیور در میان دود و آتش محو شد، بند بند وجودمان از هم گسست و در آتش حسرت سوخت. کسی چه می‌دانست که طلوع صبح پنجشنبه سی‌ام دی ماه، آتش به جانش افتاده است و رنگ غروب دارد؟ غروبی که فراق آتش‌نشانان غریب را بر سر مردمان این شهر آوار کرد. همه چیز به وسعت آتشی که جان ِ. آتش‌نشانان جوان را با خود سوزاند، رنگ اندوه و ماتم گرفت و ذره ذره سوخت؛ چه دل کسانی که از جعبه جادویی فرو ریختن پلاسکو بر سر مردان در آتش گرفتار شده را با چشم‌هایی خیس نظاره کردند و چه آن‌ها که سی‌ام دی ماه سال ۹۵، گذرشان به حوالی این ساختمان افتاده بود. آن روز نه پلاسکو که تمام تهران و که قلب همه آن‌ها به شوق این سرزمین می‌تپید، تکه تکه شد و در آتشی جانسوز، شعله‌ور شد. مادرم تسبیحی به دست گرفته بود و در مقابل تلویزیون، طوری به پهنای صورت اشک می‌ریخت که گویی، عزیز از دست رفته خود را به سوگ نشسته است. آتش پلاسکو نه جسم و جان آتش‌نشانان محبوس شده در آتش را سوزاند، که جان و دل همه را در آتش هجران پرواز ابدی آن غیورمردان، سوزاند و فراقشان خاکستر حسرت و درد را به خیابان‌های این شهر پاشید. خیابان‌ها بند آمده بودند و عطر روضه علی اکبر در فضا پیچیده بود. هر کسی که بر قامت عزیز جوان خود، روزی لباس آتش‌نشانی را دیده بود، پسری را جستجو می‌کرد. پسری که بر خلاف امیدی که به زنده ماندن و دوباره در آغوش کشیدنش داشت، زیر خروار‌ها آوار و آهن و آتش گرفتار شده بود و دیگر از دست هیچکسی کاری برای نجاتش بر نمی‌آمد. پسری که سربلند و قهرمانانه پر کشید تا شفیع پدر و مادر خود در محشر باشد. آتش‌نشانان نجات‌بخش جان‌های بسیاری شدند و دستی یارای نجات آن‌ها از زیر خروار‌ها خاک و دود و آتش را نداشت. با فرو ریختن پلاسکو، شکست کمر پدران و مادران جوان از دست داده، که آوار، تمام دارایی شان را سوزاند و خاکستر کرد. تهران سی‌ام دی ماه سال ۹۵ محشر کبری به پاشد و شهادت، سرانجام آتش‌نشانان قهرمانی شد که حسرت دوباره در آغوش کشیدنشان بر جان و دل مادران صبورشان سنگینی می‌کند و تنها تکه سنگی در جوار شهدا، آرامبخش دلتنگی بی پایانشان شده است.
خلاصه زندگی نامه نام:امیرحسین نام خانوادگی: داداشی شغل: آتشنشان تولد: 1367 شهادت: 1395
زندگی نامه امیر حسین داداشی، آتش نشان ایستگاه شماره ۴۶ سازمان آتش نشانی بود. وی ۲۷ سال داشت و ۶ سال بود که در سازمان آتش نشانی فعالیت می‌کرد. امیر حسین داداشی از غواصان زبده کشور بود. پدر وی، از آتش نشان‌های بازنشسته کشور است. وی متولد ۲۹ آبان سال ۶۷ بود و گفته می‌شود وی جزو نخستین آتش نشان‌هایی بوده که در آوار ساختمان پلاسکو گرفتار شده است. بعد از حادثه پلاسکو، کوچه همایون واقع در خیابان فرهنگ، کوچه کوهینی تفرشی به نام شهید "امیرحسین داداشی" نامگذاری شد.
 و زخمی عمیق و فراموش نشدنی حکایت دارند که تسکین و بهبود آن را هیچ مرهم و دوایی درمان نمی‌کند. صبح روز پنجشنبه سی‌ام دی ماه سال ۱۳۹۵ سوز زمستانی پایتخت با شعله‌های آتش جانسوز پلاسکو، بی‌قراری و دلواپسی بی‌پایانی را بر جان شهری نشاند که چون ویرانه‌ای متزلزل بر سر همه مردم آوار شد و بوی خون و آتش همه شهر را در برگرفت. چشم‌هایی نگران و خونبار آمده بودند برای پیدا کردن ردی هر چند کوچک و مختصر از جوانان فداکاری که ابراهیم‌وار دل به آتش پلاسکو زدند و هر ثانیه که هرم شعله‌های بیرحم آتش به پیکر آن‌ها نزدیک می‌شد، قامت پدر و مادرانی چشم انتظار در حسرت دوباره به آغوش کشیدن جگرگوشه‌شان خمیده گشت. پس از ۵ سال هنوز داغ جوانانی رشید و رعنا بر گوشه دل یک ایران سنگینی می‌کند و چه غم انگیز بود تماشای حجله دامادی که برخی مادران شهدای آتش‌نشان برای پسران جوانی که تنها مشتی استخوان خاکستر شده از همه مهربانی و قلب زلال آن‌ها به دستشان رسیده بود، در گوشه از شهر برپا کرده بودند.
امان از دلتنگی‌های مادرانه! شهید امیر حسین داداشی یکی از آتش‌نشانان شجاعی است که لباس مقدس این حرفه را پیش از این طی سالها بر قامت مهربان پدری نمونه دیده بود و عاقبت، خودش شد همه آنچه که باید در ازای مرام و معرفت پدر به او می‌بخشیدند. در این گزارش بخشی از گفتگوی دلنشین و پربار پدر و مادر شهید امیرحسین داداشی با خبرنگار خبرگزاری دانشجو را مطالعه می‌کنید که جای تعجب ندارد اگر در میان گفته‌های این خانواده شهید بخوانید که  وسایل" اتاق شخصی امیر حسین" از آن روز تلخ و وحشتناک، جز برای مادر و آن‌ هم جهت در آغوش کشیدن یادگارهای به جا مانده شهید اصلا جابجا نشده است. بغض صدای "زهره زارعی" مادر امیر حسین را بعد از اولین دیداری که ۵ سال پیش با آن‌ها داشتم، با همان حرارتی می‌بینم که در شب شام غریبان فرزندش برای اولین بار او را ملاقات کردم. مادر است دیگر مثلاً دلش میخواهد پسر جوانش را داماد کند و تمام روزهای قد کشیدن پسرک قند عسل خود را در خیالی خوش و مادرانه به تماشا بنشیند و آنوقت آخر کار رخت و لباس دامادی را بر تن او و دعای خوشبختی خود را بدرقه راهش کند. قصه اما بر خلاف آرزوهای یک مادر مهربان رقم خورد و مُهر شهادت امیرحسین همه خواسته‌هایش را به گوشه غمبار زندگی انداخت اما به گفته خودش از صمیم قلب خوشحال است که تنها پسرش به آرزوی دیرینه خود دست پیدا کرد. مادر شهید داداشی گفت: هرگاه دلم برای پسرم تنگ می‌شود به اتاق او پناه می‌برم و در کنار مرور خاطراتی که با فرزندم داشتم حضور او را حس می‌کنم و قلبم با ماندن در فضایی که پر است از خاطرات تنها پسرم، عجیب آرام می‌گیرد و در واقع این اتاق پناهگاه امن رفع دلتنگی‌های مادرانه من است.