eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹💐🕊🌷🕊💐🌹 ، علاوه بر اینکه یک روحانی برجسته و فداکار و روشن فکر و آشنا به نیاز زمان بود، خصوصیتی داشت که در تعداد معدودی از فضلای آن زمان این خصوصیت وجود داشت و آن قدرت ارتباط گیری با نسل جوان و دانشجویان و کسانی که مایل بودند پیام دین را با زبان روز از یک روحانی و یک عالم به دین بشنوند، بود . تصادفی هم نیست که روز اتحاد دانشجو و روحانی، یا حوزه و دانشگاه، روز ایشان قرار داده شده است؛ چون انصافاً حلقه وصلی بود متناسب با چنین خصوصیتی. خدای متعال پاداش این عزیز را داد و آن بود . پاداش بزرگ و اجر عظیمی است و خدای تعالی بندگان ساحل خود را از این اجر محروم نکرد . 🌷 🕊 شادی روح و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهید حمید باکری ۱آذر ۱۳۳۴ ارومیه متولد شد ۶ اسفند ۱۳۶۲ شهید شدند نظامی ایرانی بودند از فرماندهان میانی سپاه بودند در دفاع مقدس حضور داشتند فرمانده لشگر ۳۱ عاشورا بودند ایشان مفقودالاثر هستن ایشان دو فرزند دارند ◼️@martyrscomp قرار گاه شهدا
مقدمه حمید باکری (زاده ١ آذر ۱۳۳۴ ارومیه - درگذشته ۶ اسفند ۱۳۶۲ قرنه) نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان میانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در طول جنگ ایران و عراق محسوب می‌شد و جانشینی فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا را برعهده داشت.[۱] وی برادر کوچکتر علی باکری و مهدی باکری می‌باشد. او در عملیات‌های رمضان، رمضان، بیت‌المقدس و والفجر ۲ به‌صورت فعال حضور داشت و در حین اجرای عملیات والفجر ۱ به شدت مجروح گردید. حمید باکری در اسفندماه ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر اصابت مستقیم گلوله آرپی‌جی، در جزیره مجنون کشته شد و پیکر او در میدان نبرد باقی ماند و هیچ‌گاه به کشور بازگردانده نشد.[۲] ◼️@martyrscomp قرارگاه شهدا
زندگی‌نامه حمید باکری در تاریخ ١ آذر ۱۳۳۴ در شهر ارومیه زاده شد و دوران کودکی و نوجوانی خود را در این شهر سپری نمود. او تحصیلات متوسطه را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند و بعد از اخذ مدرک دیپلم متوسطه، با وجود قبولی در آزمون کنکور سراسری، به سربازی رفت. باکری دوران خدمت سربازی را در یکی از پاسگاه‌های ژاندارمری اطراف ارومیه گذراند و بعد از پایان خدمت، حدود یک سال، به‌همراه برادرش؛ مهدی به شهر تبریز نقل مکان کرد و فعالیت‌های سیاسی خود بر علیه نظام شاهنشاهی را نیز در همین دوره آغاز نمود.[نیازمند منبع] در سال ۱۳۵۵ ابتدا به ترکیه و از آنجا به لبنان و سوریه رفت، تا در دوره‌های آموزش چریکی شرکت نماید. وی سپس برای ادامه تحصیلات خود راهی کشور آلمان شد، اما با استقرار سیدروح‌الله خمینی در حومه پاریس، وی تحصیل در آلمان را رها کرد و عازم فرانسه شد.[۳] با وقوع انقلاب ۱۳۵۷، به ایران بازگشت و در پی شکل‌گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۸ به عضویت این نهاد درآمد. با آغاز جنگ ایران و عراق، حمید باکری نیز همچون بسیاری از اعضای سپاه پاسداران، بعنوان نیروی داوطلب عازم استان خوزستان شد و دوره کوتاهی فرماندهی خط مقدم ایستگاه ۷ آبادان را عهده‌دار گردید. وی سپس برای مدتی در جهاد سازندگی فعالیت کرد، اما سرانجام بار دیگر به سپاه پاسداران بازگشت و فعالیت خود را بعنوان جانشین فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا ادامه داد. حمید باکری در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر برخورد مستقیم موشک آرپی‌جی، در منطقه قرنه واقع در جزایر مجنون، کشته شد و پیکر وی نیز هیچ‌گاه شناسایی نگردید.[۴] ◼️@martyrscomp قرارگاه شهدا
همسر باکری حمید باکری در تاریخ ۳۰ دی‌ماه ۱۳۵۸ با فاطمه چهل امیرانی ازدواج کرد، حاصل این ازدواج، ۲ فرزند (یک دختر و یک پسر) بود. در خلال درگیری‌های پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، مجتبی ذوالنور؛ جانشین پیشین نماینده رهبر جمهوری اسلامی (سید علی خامنه‌ای) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مدعی شد، که همسر حمید باکری، به همسری یک معلم گیلانی درآمده‌است.[۵] فاطمه چهل امیرانی؛ همسر حمید باکری نیز ضمن اعلام اینکه بعد از باکری ازدواج نکرده‌است، در مورد سخنان ذوالنور گفت: «من از همه دروغگویان فتنه‌گر و منافق بیزارم، چرا که بین مردم با دروغ‌هایشان نفاق انداخته‌اند. زیرا شهدایی که با آنان همنشین بوده‌ام از صادقان و صالحان بوده‌اند و من نیز انشاءالله هم‌پیمان آنان خواهم بود.»[۶] خواهر برادران باکری نیز در همان ایام، در نامه‌ای نوشت: «در مورد همسران برادرانم جملات نامربوطی شنیده‌ام، شما اگر ذره‌ای شرم از مقام و خون شهید داشتید، امروز این بی‌حرمتی‌ها را به همسران شهدا نمی‌کردید. کسانی که تا قبل از این بی‌عدالتی اخیر حاکمیت، با چنگ و دندان از این حکومت حمایت کرده‌اند، چطور یک شبه مستحق این همه توهین شده‌اند؟ آنها شب‌ها در خفا برای همسران خود گریسته‌اند، تا کسی اشک‌های آنان را نبیند، تا مثل حضرت زینب محکم و استوار باشند. آن‌وقت شما مقدس‌مآبان و تازه‌به‌دوران رسیده‌ها که باکری‌ها را نمی‌شناسید، می‌گویید همسرانشان دیگر باکری نیستند؟ شما که هستید که چنین حقی به خود می‌دهید؟»[۷] در اینباره همچنین زهرا باکری؛ دیگر خواهر باکری‌ها، در مصاحبه‌ای با رادیو فردا اعلام کرد: پسر برادرم را دستگیر کرده‌اند، بلایی سر ما آمده که زمان شاه نیامد، باور کنید یک ساواکی در خانه مرا نزد. زمان شاه من بعد از شهادتِ برادرم استخدام شدم، خواهرم دیگرم نیز در محلی دیگر، در پست بالایی استخدام شد، مهدی دانشگاه قبول شد و تحصیل را شروع کرد، یک نفر درِ خانه ما را نزد. می‌گفتند خرابکار، یا خانواده خرابکار، ولی کسی جسارت نکرد در خانه ما را باز کند و به ما توهین کند، ولی در جمهوری اسلامی ما این توهین‌ها را دیدیم.[۸] آسیه باکری؛ دختر حمید باکری نیز در مراسمی تحت عنوان؛ بسیجی واقعی همت بود و باکری، که از سوی بسیج دانشجویی دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگزار شد، به شدت به سوءاستفاده‌هایی که امروزه حکومت جمهوری اسلامی، از نام درگذشتگان در جنگ ایران و عراق می‌کند و تصویرسازی دروغین از آنان، اعتراض کرد: چه کسی می‌گوید باکری‌ها دنبال این بودند که مردم را محدود کنند؟ او همچنین صادق محصولی؛ وزیر کشور دولت محمود احمدی‌نژاد را متهم کرد، که در زمان مسئولیتش در سپاه پاسداران، در شهر ارومیه، اقدام به اخراج حمید باکری از سپاه پاسداران کرده‌ بود. ◼️@martyrscomp قرارگاه شهدا
حمید باکری شناسنامه تاریخ تولد ۱ آذر ۱۳۳۴ محل تولد ارومیه، آذربایجان غربی، ایران تاریخ کشته‌شدن ۶ اسفند ۱۳۶۲ (٢٨ سال) محل کشته‌شدن جزیره مجنون، عراق محل دفن مفقود اطلاعات نظامی فرماندهیجانشین فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا رسته نظامیسپاه پاسداران انقلاب اسلامی یگانهای خدمتلشکر ۳۱ عاشورا طول خدمت۱۳۵۸-۱۳۶۲ نشانهای لیاقتنشان فتح عملیاتهای مهمحصر آبادان عملیات رمضان عملیات فتح‌المبین عملیات بیت‌المقدس عملیات والفجر ۱ عملیات والفجر ۲ عملیات خیبر ◼️@martyrscomp قرارگاه شهدا
زندگی نامه شهید حمید باکری :   قائم مقام فرماندهی لشگر 31 عاشورا (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) نام : حمید باکری نام پدر : حسين تاريخ تولد :-/9/1334 محل تولد :آذربايجان‌غربي / اروميه تاریخ شهادت : 6/12/1362 محل شهادت : جزيره مجنون طول مدت حیات :28  سال مزار شهید : مفقودالجسد آخرین سمت : قائم مقام فرماندهی لشگر 31 عاشورا     تولد و کودکی : در آذر سال 1334 در شهرستان اروميه چشم به جهان گشود. در سنين كودكي مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سيكل و اول دبيرستان را در كارخانه قند اروميه و بقيه تحصيلاتش را در دبيرستان فردوسي اروميه به پايان رساند. بعلت شهادت برادر بزرگش علي كه بدست رژيم خونخوار شاهنشاهي انجام شده بود با مسائل سياسي و فساد دستگاه آشنا شد. بعد از پايان دوران خدمت سربازي در شهر تبريز با برادرش مهدي فعاليت موثر خود را عليه رژيم آغاز كرد و خود سازي و تزكيه نفس شهيد نيز بيشتر از اين دوران به بعد بوده است.     تحصیلات :   در سال 1355 ظاهراً بعنوان تحصيل به خارج از كشور سفر مي‌كند ، ابتداء به تركيه و از تركيه جهت گذراندن دوره چريكي عازم سوريه ميشود و بعد به آلمان رفته و در دانشگاه اسم نويسي كرده و فقط يك هفته در كلاس درس حاضر مي شود.   پس از پیروزی انقلاب اسلامی :   با هجرت امام «مد ظله العالي» به پاريس عازم پاريس مي شود و از آنجا هم جهت آوردن اسلحه به سوريه مي‌رود و با پيروزي انقلاب اسلامي به ايران مراجعت، جهت پاسداري از دستاوردهاي انقلاب اسلامي در مراكز نظامي مشغول فعاليت مي‌شود و با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در سال 57 به عضويت سپاه درآمده و به عنوان فرمانده عمليات با عناصر دست‌نشانده امپرياليسم شرق و غرب كه در گروهك ها و احزابي كه بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب شروع به فعاليت كرده بودند به مبارزه مي‌پردازد. در عمليات پاكسازي منطقه سرو و آزادسازي مهاباد ، پيرانشهر و بانه نقش مهم و اساسي داشته و در آزاد سازي سنندج با همكاري فرمانده عملياتي منطقه با استفاده از طرح هاي چريكي كمر ضد انقلاب وابسته و ملحد را در منطقه شكسته و باعث گرديد كه سنندج پس از مدت ها آزاد گردد.     ورود به بسیج و جنگ تحمیلی : شهيد با فرمان امام مبني بر تشكيل ارتش بيست ميليوني مسئول تشكيل و سازماندهي بسيج اروميه شد ودر اين مورد نقش فعالانه و موثري ايفا نمود. هميشه از بسيجي‌ ها و از قدرت الهي آنها سخن مي گفت. با شروع جنگ تحميلي جهت مبارزه با بعثيون كافر به جبهه آبادان شتافت و دو ماه بعد مراجعت نمود.   مدتي در شهرداري بصورت افتخاري در سمت مسئول بازرسي مشغول خدمت گرديد و چون كار اداري نتوانست روح بزرگ او را آرام كند مجدداً عازم جبهه آبادان شد و فرماندهي خط مقدم ايستگاه 7 آبادان را بعهده گرفته و به سازماندهي نيروهاي مردمي پرداخت. وي در زمره خاطراتش كه از بسيجي ها صحبت مي‌كرد مي‌گفت كه دو سه تا نوجوان بودند هر قدر اصرار كرديم كه پشت جبهه كار كنند قبول نكردند و شروع كردند به گريه كردن كه بايد ما در خط مقدم باشيم و مي‌گفت : اينها به انسان نيرو مي دهند و باعث تقويت ايمان در آدمي مي‌شوند .     شرکت در عملیات های مختلف :   بعد از بازگشت مرتب از مزاياي جنگ كه بقول امام اين جنگ يك نعمت است كه فرزندان اين مملكت را الهي كرده و آنها را از زندگي دنيايي به معنويت كشانده است. حميد براي مدتي از سوي جهاد سازندگي مسئوليت پاكسازي مناطق آزاد شده كردنشين در منطقه سرو را عهده دار گرديد كه در آن شرايط كمتر كسي مي‌توانست چنان مسئوليتي را بپذيرد. سپس بعنوان مسئول كميته برنامه ريزي جهاد استان تعييين شد و چون در هر حال جنگ را مسئله اصلي مي‌دانست و مي‌انديشيد كه در جبهه مفيدتر است حضور دائمي‌اش را در جبهه هاي نبرد با صدام متجاوز از عمليات فتح‌المبين شروع نمود ، در عمليات بيت‌المقدس فرمانده گردان تيپ نجف اشرف بود و با تلاشي كه نمود نقش موثري در گشودن دژهاي مستحكم صداميان در ورود به خرمشهر را داشت و بالا‌خره با لشكر اسلام پيروزمندانه وارد خرمشهر شد و بعد از عمليات رمضان براي فعاليت دائمي در سپاه پاسدارن مصمم گرديد. در عمليات موفقيت‌آميز «مسلم‌بن‌عقيل» بعنوان مسئول خط تيپ عاشورا استقامتش در ارتفاعات سومار يادآور صبوري و شجاعت ياران امام حسين (علیه السلام) بود كه چندين بار خودش در جنگ تن به تن و پرتاب نارنجك دستي به صداميان شركت نمود و از ناحيه دست مجروح شد و بر حسب شايستگي كه كسب نمود از طرف فرماندهي كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عنوان فرمانده تيپ حضرت ابو‌الفضل (علیه السلام) منصوب گرديد. بعد از عمليات والفجر مقدماتي بعنوان معاون لشكر 31 عاشورا راه مولايش حسين بن علي (علیه السلام) را ادامه داد استقامت و تدابيرش در مقابل صداميان هميشه براي يار
انش الگو بود شركت در عمليات هاي والفجر 1 ، 2 و 4 از افتخاراتش بود كه هميشه دوش بدوش برادران رزمنده بسيجي‌اش در خطوط اول حمله شركت داشت و با خونسردي زيادي كه داشت هميشه فرماندهان زير دستش را به استقامت و تحمل شدايد صحنه هاي نبرد ترغيب مينمود و به آنها ياد مي‌داد كه چگونه با دست خالي از امكانات مادي در مقابل دشمن كه سراپا پوشيده از زره و پيشرفته ترين امكانات جنگي عصر حاضر مي‌باشد فقط با اتكاء به ايمان و روش حسيني بايد جنگيد. ◼️@martyrscomp قرارگاه شهدا
خاطره ای از شهید به روایت همسرش : شهادتش دل خيلي‌ها را شکست، به خصوص برادرش مهدي را و به خصوص وقتي که يادش مي‌افتاد مهمات به دستش نرسيده و تنها توي آن محاصره مانده من هم آنجا بودم کنار آقا مهدي. عراقي‌ها سعي داشتند تانک‌هايشان را عبور بدهند اين طرف و بچه‌ها فقط با آرپي‌جي جلويشان ايستاده بودند ...   بعد از رفتن حميد چهر‌ه‌ي آقا مهدي خيلي عوض شد. در هر سکوتش و هر آرامشش آدم حس مي‌کرد بر‌مي‌گردد به طرفي خيره مي‌شود که حميد شهيد شده بود و او نتوانسته بود برود بياوردش. (2) ◼️@martyrscomp قرارگاه شهدا
خصوصیات شهید :   گفتارشان از روي راستي ، پوشاكشان ميانه روي‌ ، رفتارشان به فروتني ، از آنچه خداوند برايشان روا نداشته چشم پوشيده‌اند و به علمي كه آنان را سود رساند گوش فرا داشته‌اند ، دل هايشان اندوهناك است و آزارشان ايمن و بدنهايشان لاغر و خواستني است و نفسهايشان با عفت و پاكيزگي است. وي به مسئله ولايت يقين داشت و معتقد بود كه فقط با اين طريق مي‌توان انسان شد و لا غير. انساني خالص بود براستي كه شيعه علي (علیه السلام) بود ، در همه حال خدا را مي‌ديد و رضايت او را در نظر داشت و از من شيطاني فرار مي‌كرد. ظواهر دنيا در نظر او خيلي كم ارزش مي‌نمود و از وابستگي‌هاي شرك آلود بشدت وحشت داشت و فرار مي‌كرد ، اهل عمل بود نه اهل حرف و بالا‌خره تمام حرف هايش را در شهادتش گفت و دعاي هميشگي او در نماز كه با التماس از خدا مي‌خواست (اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك) در ششم اسفند ماه سال 62 مستجاب شد و مختصر شرحي كه گذشت دوران طي شده شهيد در اين دنيا بود. اگر بخواهيم حق مطلب را ادا كنيم و از رشادت ها و اخلاص ها ، عظمت روح ، صبر ، استقامت و آنچه كه بود سخن بگوئيم زبان ما قاصر و قلم ناتوان خواهد بود. از شهيد دو امانت در بين ما است احسان 3 ساله و آسيه 11 ماهه كه انشاءالله دعاي خير امام امت فرزندان خلف پدرشان خواهدكرد. (3)    ◼️@martyrscomp قرارگاه شهدا
ردپاي نور :    مسووليت شهيد تاريخ عمليات نام عمليات   - 02/01/1362 فتح المبين 1 فرمانده يكي از گردانهاي تيپ نجف اشرف 10/02/1361 بيت المقدس 2   - 23/04/1361 رمضان 3 - 09/07/1361 مسلم بن عقيل 4   - 17/11/1361 والفجر مقدماتي 5 - 21/01/1362 والفجر 1 6   - 29/04/1362 والفجر 2 7 - 27/07/1362 والفجر 4 8   قائم مقام فرماندهی لشگر 31 عاشورا 03/12/1362 خيبر 9   پی نوشت ها : (1) برداشت از : موسسه حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لشگر 31 مکانیزه عاشورا (2) کتاب به مجنون گفتم زنده بمان / راوي: همسر شهيد (3) برداشت از : موسسه حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لشگر 31 مکانیزه عاشورا ◼️@martyrscomp قرارگاه شهدا