eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.7هزار عکس
17.7هزار ویدیو
350 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『✨️| روزهای زیادی را در بهشت زهرا سپری کردی...🌱 هر لحظه را به حال رسول غبطه‌خوردی و تمام‌وجودت‌را سرمایه رسیدن به راهش کرده بودی ،آری! وآخر هم رسیدی به همانجا که میخواستی ... دقیقا همان جایی که دیگر برای ما شده است آرزو💔 دعا کن دلهای جامانده‌مان را برادرم🍂 ... •۰ 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 روز 💠 💎 چرا باید قدردان پدر و مادر بود؟ 🔻امام رضا علیه السلام: إنَّ اللّه‏َ عز و جل ... أمَرَ بِالشُّكرِ لَهُ ولِلوالدَينِ، فَمَن لَم يَشكُر والِدَيهِ لَم يَشكُرِ اللّه؛ ◻️بی‌ترديد خداوند عزوجل ... انسان را به سپاس‏گزارى از خدا و پدر و مادر فرمان داده است؛ پس كسى كه سپاس‏گزارِ (قدرشناسِ) پدر و مادرش نباشد، از خدا سپاس‏گزارى نكرده است. 📚 عيون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۱، ص ۲۵۸، ح ۱۳
📚بعضیها برای بهتر شدن تلاش میکنند و بعضیها برای بهتر نشون دادن خودشون. اگه از نوع دوم هستید، یک بازنده خواهید بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
⸢✍🏻| [يَا مَنْ لَا يَجْبَهُ بِالرَّدِّ أَهْلَ الدَّالَّةِ عَلَيْهِ] ای خداوندی كه، دست رَد بر سینه بندگانِ پرتوقعِ خود نمیزنی❤️🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگينامه برادر شهيد غلامرضا آلوئي        غلامرضا آلوئي در سال 1344 در خانواده اي مذهبي در شهرستان دزفول ديده به جهان گشود از همان اوان كودكي كار و تلاش و رنج و مشقت را لمس كرده و در سختيها و ناملايمات آنگونه خود را ساخت كه از دوران دبستان در برابر خانواده خويش احساس مسئوليت كرده و به كار و تلاش مي پرداخت. با وجود كار در مدرسه و كلاس از شاگردان ممتاز و داراي هوش و ذكاوت خاصي بود و به همين دليل هميشه با نمرات خوب قبل مي شد. در كلاس دوم راهنمائي بود كه پدر خود را از دست داد و با وجود اينكه فقدان پدر سبب اين شد بار مسئوليت او در خانواده اش افزون يابد ولي از آنجا كه او سعي در افزايش معلومات و رفع مجهولات داشت همچنان تحصيل را ادامه داد و يكي از موفق ترين دانش آموزان در درس بود. او در كنار تحصيل به خود سازي و كسب معارف اسلامي مشغول ميشد و خود را براي آينده اي بزرگ و مسئوليتي حساس آماده ميكرد و با حضور فعال خويش در جلسات قرائت قرآن با اسلام آشنا مي شد و در دوران انقلاب به واسطه ايمان و انديشه هاي اسلامي خويش همراه با سيل خروشان فرزندان قرآن و امت مسلمان ايران در راهپيمائيها حاضر مي شد . شهيد آلوئي پس از پيروزي انقلاب حضور خود را در جلسات قرائت قرآن شدت داد و به خودسازي و ديگر سازي مشغول بود و پيوسته ديگران را به راه و روش پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) و سخنان امام خميني آشنا مي كرد و به تبليغ مسائل اسلامي مشغول بود. با شروع جنگ تحميلي مجاهد خستگي ناپذيرمان به عضويت بسيج مسجد جامع درآمد و چندين بار تقاضاي اعزام به جبهه را كرد ولي با توجه به سن كم او مسئولين مانع اعزام او شدند و او در سنگر مسجد به پاسداري از اسلام و انقلاب همت گماشت تا اينكه عمليات فتح المبين پيش آمد او در اين عمليات شركت كرده و اين آغاز جهادي بود كه او سالها در جستجوي آن بود بعد از اين عمليات دفعات زياد ديگري به جبهه اعزام شد و با وجود زخم و جراحات زيادي كه بر بدن داشت دوباره به جبهه باز مي گشت و در سنگرها به پاسداري و دفاع از قرآن مشغول مي شد ايمان محكم، عشق سرشار، ايثار كم نظير، اخلاق حسنه و زهد علي گونه او نشانه اخلاص و پاكيش بود. 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp
در جبهه چون شير مي خروشيد و به صف خصم كافر يورش مي برد و در عين حال در برابر پروردگار بزرگ خاضع و خاشع بود و شبها سر به سجده مي نهاد و با خداي خويش مناجات مي كرد عشق زيارت كربلا را در دل داشت و با سوز دل و چشم اشكبار زيارت عاشورا را زمزمه ميكرد و از امام حسين(ع) پيروزي و زيارت مي طلبيد و در ماه محرم در عزاي ابا عبدالله الحسين(ع) محزون بود و همراه با هيئت عزاداران علي اكبر(ع) بر سر و سينه مي زد با قرآن انس عجيبي داشت و اكثر مواقع به تلاوت آن مشغول بود علاقة وافري به اهل بيت(ع) داشت.  علاقه خاصي به خانواده خود داشت و احسان به پدر و مادر و اهل خانواده را سرمشق خويش ساخته و در بسياري از مشكلات به ياري آنها شتافته و مشكلها را حل مي كرد شجاعت و پايداري او در معركه هاي پيكار و مبارزه موجب شد كه در عمليات خيبر به عضويت واحد اطلاعات و عمليات لشكر هفت وليعصر(عج) درآيد و در آنجا بيش از پيش رشادت و دلاوري خود را نشان داد. كوههاي سر به فلك كشيده جبهه هاي غرب پايداري او را فراموش نمي كنند و بيابانهاي داغ جنوب دليرش را از ياد نخواهد برد او در شناسائي ها پيش قدم بود و هميشه در پي خطر و در جستجوي شهادت بود و در عمليات بدر از نيروهاي غواص و خط شكن بود و سنگرهاي خصم زبون را با نيروي تكبير به لرزه در آورده و با غرش سلاحش ويران كرده و در طي اين عمليات دليري و رشادت خاصي از خود نشان داد و نيروهاي اسلام را به سوي هدف راهنمائي مي كرد . شهيد بزرگوار غلامرضا آلوئي بعد از چند ماهي كه در جبهه كردستان بود براي شناسائي منطقه عمليات والفجر هشت به آن منطقه اعزام شد و همراه با برادر شهيد سيد هبت الله فرج الهي فقط در يكبار عبور از اروند رود تمام مسير را بطور كامل شناسائي كرده و ماموريت خود را به خوبي انجام دادند. در اين عمليات پيروزمندانه از طلايه داران پيروزي از چند نفر معدودي بود كه مي بايست از اروند رود بگذرد و سپس ديگر غواصان را علامت داده و آنها را بسوي هدف هدايت كنند كه در اين عمليات مجروح شد. ب عد از آن شب كه دل را به درياي عشق زد و خود را به دست موجهاي وصال سپرد با وجود زخمي كه از عمليات والفجر 8 بر بدن داشت براي ادامه دوره تكميلي آموزش عالي غواصي به منطقه شمال كشور اعزام گرديد و پس از فعاليتهاي شبانه روزي در حاليكه چند روز بيشتر به پايان دوره نمانده بود در تاريخ 7 تير ماه سال سال 65 ساعت 11 صبح در حاليكه مشغول غوص زدن به عمق بيش از 50 متر درياي خزر بود بر اثر بروز حادثه ناشي از غواصي در اقيانوس ديدار دوست غرق شد و به مهماني خدا رفت و جسم و روحش هديه به آستان حق تعالي شد. و اينچنين زندگي جاويدي را آغاز كرد. روحش شاد و راهش مستدام و عمر امامش طولاني باد 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp
شهید غلامرضا آلویی شهادت درعمق پنجاه متری دریا ما ز بالائیم و بالا می رویم                         ما ز دریائیم و دریا می رویم         (هفتم تیرماه سال 1365) یادآور پرواز شهیدیست از خیل شهیدان هشت سال دفاع مقدس (شهید غلامرضا آلویی) شهیدی که از بسیجیان مسجد جامع دزفول و از رزمندگان توانمند واحد اطلاعات و عملیات لشکر 7 حضرت ولی عصر(عج)خوزستان بود . او که قبل از عملیاتهای رزمندگان اسلام به اتفاق دیگر دوستانش کار شناسایی منطقه عملیاتی را بعهده داشت و پس از سالها حضور در بسیج  و جبهه های حق علیه باطل و نیز پس از عملیات پیروزمند والفجر8 و درحالی که دوره عالی آموزش غواصی و مربیگری سپاه پاسداران را پشت سر می گذاشت  ساعت 11 صبح ، درحال غواصی و در عمق بیش از 50 متری زیر دریای وسیع و زیبای مازندران(خزر) و در زیبا کنار دعوت حق را لبیک گفته و به خدایش پیوست . لازم به توضیح اینکه جسم پاک و نازنین رضا در دریا به دریا  پیوست و به دیدار حضرت دوست شتافت و جسد پاک و مطهرش هرگز و هیچگاه باز نگشت .
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهید غلامرضا آلویی شهادت درعمق پنجاه متری دریا ما ز بالائیم و بالا می رویم                        
و اما بعد : ( رؤیای صادقه پیدا کردن وصیت نامه شهید توسط خود شهید)  از روزهای اولیه جنگ در بسیج مسجد جامع دزفول با رضا آلویی آشنا شدم در اردوهها و گشت و نگهبانی و در جبهه ها و ... . تا اینکه پس از شهادت شهید ، شبی در مسجد جامع دزفول به خواب دیدم که در حیاط مسجد با جمعی در حال صحبت کردنم ،  که ناگهان رضا آلویی وارد شد با پیراهن بسیار سفیدی که چشم را خیره می کرد  او را درآغوش کشیدم  و می دانستم که شهید شده است ولی او انکار می کرد  که زنده است خلاصه از دیدنش  خیلی خوشحال شده بودم در قسمت غربی مسجد روی سکو نشستیم و با همدیگر قرآن خواندیم  ناگهان نگاهم به جیب لباس سفیدش افتاد ، وصیت نامه اش را دیدم (به یادم آمد که وصیت نامه اش پیدا نشده است)وصیت نامه اش را  بیرون آورد ،کپی بود و گفت که اصلش در خانه است گفتم به من بده که برایت در مجلس ترحیم بخوانم دستش را  کشید که وصیت نامه را بدهد ولی نداد و در جیبش گذاشت و گفت : گفتم که اصلش در خانه است . و در حالی که روی سکو نشسته بودیم و قرآن می خواندیم برادران حبیب خاکی ،  عظیم مطیع رسول و ابوالفضل غلامزاده نیز آمدند و با همدیگرصحبت کردیم پس از آن از خواب بیدار شدم  تا اینکه بعداً برادر علیرضا شهربانو زاده را که از دوستانمان بود دیدم وخواب را برای او توضیح دادم و او گفت: که بله خانواده اش وصیت نامه ی شهید را در منزل شهید پیدا کرده اند . راوی : حاج محمدحسین درچین 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp
آن ثانیه های نفس گیر روایت لحظه به لحظه شهادت شهید غلامرضا آلویی از زبان شاهد عینی ماجرا  تابستان سال ۶۵ هوا در شمال بسیار گرم ومرطوب شده بود ومدت دوره غواصی نیز بدلیل شرکت در عملیات والفجر ۸ طولانی شده بود . هفته های پایانی دوره مصادف بود با آخرین تمرینات عمق زیاد که می بایستی انجام می گرفت تا پایان نامه دوره ما نیز اعلام می شد . عمق های ۲۵ متر و ۳۵ متر و ۴۵ متررا با موفقیت کامل یک روز در میان پشت سر گذاشتیم و قرار بر آخرین عمق زیاد ، یعنی ۶۰ متر بود. تمامی بچه ها با جسارتی خاص اعلام آمادگی کردند، ولی غافل از اینکه این عمق با تجهیزات ما همخوانی ندارد ومسولین دوره نیز از این موضوع نیز اطلاعی نداشتند. تمامی نیرو ها در اوج آمادگی بسر می بردندکه تاریخ آخرین تمرین عمق زیاد اعلام شد. هفتم تیر ماه سال ۱۳۶۵. حالا از مجموع حدود ۳۰۰ نفر که در اولین روز اعزام برای آموزش تنها حدود ۱۵ نفر باقی مانده بود ومابقی بدلایل مختلف از دوره حذف یا کناره گیری کرده بودند. صبح روز موعود فرا رسید. تمام تجهیزات و وسایل مورد نیاز با یکدستگاه وانت تویوتا به کنار ساحل دریای خزر منتقل شد ودر یکدستگاه قایق بزرگ بار گیری شد. باد شدیدی می وزید ودریا مواج بود بطوری که اکثر بچه در قایق دریا زده شدند ولی گویا این قرار باید به سر انجام می رسید. حدود ۹ کیلو متر از ساحل در دل دریا و در گرایی خاص حرکت کردیم. مدت زمانی در جستجوی بلاب (علامت دریایی) که از روز قبل کارگذاشته شده بود، گشتیم ولی چیزی دستگیرمان نشد؛ لذا به اصرار بچه ها با طناب هایی که در قایق موجود بود و چند لنگر و یک وزنه، درآن محل یک شات و لاف لاین(طناب نجات) انداختند. بچه ها به سه گروه تقسیم شده بودند. گروه اول من و دونفر دیگر از دوستان خراسانی اقدام به غوص کردیم وآرام آرام به پیش می رفتیم وبرداشت فشار می کردیم. عقربه عمق سنج آرام آرام روی عمق ها مختلف رو به افزایش بود از عمق ۴۵ متر که پایین تر رفتیم، وضعیتمان عوض شد ابتدا حالتمان از وضعیت خنثی در آب به منفی تبدیل شده بود و سپس سر گیجه ایی خفیف وکم کم تنگی نفس، بطوری که در عمق ۵۷ متری رگلاتور دستگاه غواصی ام قفل شده بود و مدام آب وارد دهنم می شد. ابتدا کم بود وآب دریا را علی رغم شوری و تلخی قورت می دادم ولی رفته رفته زیاد شد بطوری که ادامه مسیر برایم مشکل شد. اکسیژن بسیار کم بود و بیشتر آب وارد حلق ودهانم می شد ونهایتا مجبور شدم به همراهانم علامت قطع اکسیژنم را نشان دهم و بی درنگ به سمت بالا و سطح آب حرکت کنم. والو کپسول جلیقه تعادلم را باز کردم. این اقدام تقریبا شبیه به اِجِکت در هواپیماهای جنگنده هست. ولی بدلیل فشار بالادر عمق دریا، هوا از سوپاپ بالای جلیقه تعادل خارج می شد وهیچ کمکی به من نمی کرد . با هرچه توان داشتم پا می زدم وطناب لایف لاین را با کمک دستانم می کشیدم تا کمی بسمت بالاتر بیایم. به دلیل خفگی چشمانم سیاهی می رفت و بعداز تلاش های مکرر  بی حس شدم و نایی برای تلاش کردن نداشتم. بی اخیار دستم از طناب رها شد، ولی هنوز رمقی در چشمانم بود و طناب زندگی را نگاه می گردم و باخود می گفتم: «دیگه آخرکاره!» هیچ حسی نداشتم وتمام امیدم تبدیل به یاس شده بود ، ولی ظاهرا تلاش هایی که جهت صعود بسمت سطح آب کرده بودم مرا به عمق ۴۵ متر رسانده بود. یک لحظه احساس کردم رگلاتور اکسیژنم درست کار می کند وجلیقه تعادل عمل کرده و بسرعت مرا بسمت سطح آب می برد. عبور طناب از جلوی چشمانم را که سرعت گرفته بود، می دیدم. سریع خودم را به طناب چسباندم وکپسول هوای جلیقه ام را بستم ودر حالت ایستایی چند نفس عمیق کشیدم و بعداز لحظاتی بسمت سطح آب پا زدم. بالاخره به سطح آب رسیدم و به کمک دوستان وارد قایق شدم و گفتم وضعیتم بشدت در عمق زیر ۵۵ بهم خورده و سیستم تنفسی دستگاه قفل کرده بود. ابتدا کمی مربی مرا مورد شماتت قرارداد وگفت استرس داشتی، ولی زمانی طول نکشید که دیگر اعضای گروه نیز به همین علت به سطح آب برگشتند. 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp
شهید غلامرضا آلویی گروه دوم شهید رحمانی بود که آنها در عمق ۴۳ متری دچار مشکل شدند و سریع به سطح آب برگشتند و گروه سوم غلامرضا آلویی از لشکر۷ ولیعصر(عج) و محمود یزدان جو و مهدی توکلی از لشکر ۱۹ فجر شروع به کار کردند. تنش هایی تولید شده بر اثر امواج دریا، اثر زیادی برطناب بچه های غواص داشت. بعداز چند لحظه آقای سیفی یکی از مربیان غواصی نیز به دنبال بچه ها رفت. سر طناب مخابره در دست من بود و مدام پیام رد و بدل می کردیم . چند لحظه نگذشت که پیام اضطراری و بالا کشیدن برایم مخابره شد. سریع مربی حاضر در قایق را مطلع کردم وسپس قصد بالا کشیدن بچه ها از طریق طناب شات را داشتیم که متوجه بالا آمدن طناب شات به سطح آب شدیم. هنوز طناب مخابره پیام می داد. سریع طناب مخابره را جمع کردیم.  با نمایان شدن کپسول غواصی ابتدا نفس راحتی کشیدیم ولی در عین نا باوری مهدی توکلی را دیدم که دهنی را از دهانش خارج کرده و فریاد می زد:  «بچه ها سقوط کردن… بچه ها شهید شدن…» هنوز سه نفر از بچه ها زیر آب بودند. مهدی را بالا کشیدیم و او را دعوت به آرامش کردیم، ولی در دلمان غوغایی بود. بسیار نگران بودیم. بعداز لحظاتی در فاصله حدودا ۵۰ متری قایق، جسم نیمه جان غواصی بسطح آب آمد و مدام همانند مار زخم خورده به خود می پیچید و نعره می کشید. دونفر از بچه ها اورا گرفتند و آوردند درون قایق.  شکمش به شدت پر از آب بود. مربیان او را احیا کردند و مقدار بسیار زیادی آب بالا آورد. رفته رفته رنگ چهره اش باز شد و زبان به تکلم گشود : « بچه ها شهید شدند…» حدود چهل وپنج دقیقه در همان مکان ماندیم و چند بار اقدام به جستجو کردیم،  ولی اثری از بچه ها نبود.  حدود هشتاد و پنج متر طناب و وزنه انداختیم، ولی به کف دریا نمی رسید. (بعدا برابر نفشه های دریایی اعلام کردند که در آن نقطه بیش از ۱۰۰متر دریا عمیق است.) هیچ حبابی در سطح آب دیده نمی شد واین بدترین علامت بود. یعنی آن مردان سخت کوش در نبرد با دشمن بعثی، حالا در اعماق دریای خزر جاودانه شده بودند و حالا ما مانده بودیم و گریه و خاطرات روزها و ساعت های قبل.  خاطرات همین چند دقیقه پیش که چطور آنها با صلابت تمام ما را تجهیز کردند تا برای غواصی آماده شویم. یاد اولین دیدار ها قبل از عملیات بدر افتادم. آنجا که شهید آلویی، خستگی را خسته کرده بود. یاد والفجر هشت افتادم که همانند افسری بلند پایه و مسلط مرا در کل منطقه توجیه کرد. غلامرضا بسیار صبور و تلاشگر،  مبتکر وخوش اخلاق و بسیار مومن بود ودر راه رسیدن به رضای خدا، از هیچ تلاشی فرو گذار نمی کرد. آن روز تلخ، غلامرضا آلویی به همراه محمود یزدان جو برای همیشه در آب های نلیگون دریای خزر جاویدالاثر شدند و از آنها یادی ماند و راهی که رهرو و رهپیما می خواهد. روحشان شاد و یادشان گرامی باد. 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp
شهید غلامرضا آلویی متولد ۱۳۴۴ در مورخ ۷ تیرماه ۱۳۶۵ در حین عملیات آموزش غواصی در عمق بالا در دریای خزر به شهادت رسید و پیکر پاک و مطهرش در آب های نیلگون خزر برای همیشه جاودانه شد. مزار یادبود این شهید والامقام در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است. راوی: محمدحسین مفتح زاده 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp
روایت عروج به همراه «غلامرضا آلویی» از نیروهای توانمند اطلاعات ـ عملیات لشکر ۷ حضرت ولی عصر(عج)  در تیرماه سال ۶۵، آخرین روزهای دوره عالی آموزش غواصی را در «زیباکنار» و در آب های دریاچه خزر سپری می کردیم. دوره خیلی طولانی شده بود و هوا هم در شمال کشور به شدت گرم بود و شرجی. « غلامرضا » اکثر شب ها بیدار بود و نوارهای درس اخلاق استاد جوادی آملی را گوش می داد و گاهی هم از شدت خستگی، حین گوش دادن سخنرانی ها، خوابش می­گرفت. غلامرضا، این روزهای آخر دوره، عجیب کم حرف شده بود و حس و حال غریبی داشت. خبر دادند که  قرار است آخرین تمرین غواصی را در عمق ۶۰ متری انجام دهیم. سر از پا نمی شناختیم و می گفتیم که باید رکورد بزنیم.  صبح روز هفتم تیرماه حدود ساعت ده و نیم صبح، حدود ۹ کیلومتر از ساحل فاصله گرفتیم. دریا مواج بود و اکثر بچه ها دچار دریازدگی.  گروه اول، کار را آغاز کرد، اما به دلیل مشکلات تنفسی تا عمق ۵۷ متری بیشتر نتوانستند کار را ادامه دهند. تیم دوم هم نتوانستند از مرز ۴۰ متر عبور کنند و تیم سوم  که «غلامرضا» هم جزو آنان بود، کار را شروع کردند. هنوز چند دقیقه ای از زیر آب رفتن بچه ها نگذشته بود که بر اثر تنش امواج، طناب جدا شد و «غلامرضا آلویی» به همراه «محمود یزدان جو» از بچه های فسا، در دل امواج خزر، گم شدند و برای همیشه ازشان یادی ماند و خاطره ای و راهی که نباید نیمه تمام بماند. برای «غلامرضا» مزاری به یادبود در شهیدآباد دزفول ساختیم. مزاری که هیچ گاه پیکری در آغوش نگرفت. پیکری که برای همیشه ساکن امواج خروشان خزر شد. سید هبت الله در همان لحظه ای که غلامرضا آلویی در اعماق آب های خزر به شهادت می رسد، «شهید سيد هبت الله  فرج الهی» که در دزفول و در منزل حضور دارد، بدون اینکه کسی او را از واقعه با خبرکرده باشد، در دفترش اين گونه مي‌نويسد: « امروز يكي از بچه‌ها شهيد شد» و کنج خانه زانوی غم بغل می کند. وقتی خواهرش دلیل ناراحتی اش را می پرسد، سید جواب می دهد: «يكي از بچه‌ها شهيد شده» و وقتی خواهر می خواهد نام شهید را بداند، سید می گوید : «بعداً مي‌فهمي!» و عصر همان روز خبر شهادت «شهيد غلامرضا آلويي» به دزفول می رسد. 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp
رؤیای صادقه شهادت غلامرضا خیلی دردناک بود. هم اینکه در اعماق دریا و در غربت به شهادت رسید و هم اینکه پیکر پاک و مطهرش در آغوش امواج خزر هیچ گاه پیدا نشد و هم اینکه وصیت نامه ای از او به دست نیامد. شبی با یاد غلامرضا سر به بالین گذاشتم و خاطراتش، مکرر از پیش چشمانم عبور می کرد. هنوز چشمانم گرم خواب نشده بود که دیدم انگار در حیاط مسجد جامع با دوستان در حال صحبت کردن هستم. غلامرضا وارد مسجد شد، با پیراهنی سفید که نور سفیدش چشم را خیره می کرد. با خوشحالی در آغوشش گرفتم و در خواب به شهادت غلامرضا واقف بودم، اما غلامرضا تأکید کرد که زنده است. با هم رفتیم و روی سکوی گوشه ی مسجد نشستیم و با هم شروع کردیم به قرآن خواندن. یک لحظه چشمم افتاد به جیب پیراهنش که هنوز نورباران بود. وصیت نامه اش در جیب لباسش بود. یادم افتاد که وصیت نامه ی غلامرضا پیدا نشده است. گفتم : « غلامرضا! وصیت نامه ات رو بده من که تو مجلس ترحیم بخونم!» وصیت نامه را از جیبش بیرون آورد و گرفت سمت من و گفت: «این کُپیه! اصلش تو خونه اس»  و وصیت نامه را دوباره گذاشت توی جیبش. خواب را برای یکی از دوستان نقل کردم تا برای خانواده اش نقل کنند و بالاخره وصیت نامه ی غلامرضا توی خانه شان پیدا شد.   🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp
شهادت در عمق پنجاه متری دريا شهيد غلامرضا آلويی يكی از بسيجيان مسجد جامع دزفول و از رزمندگان توانمند واحد اطلاعات و عمليات لشكر ۷ حضرت ولی عصر(عج) خوزستان بود كه در حال غواصی و در عمق بيش از ۵۰ متری زير دريای وسيع مازندران دعوت حق را لبيك گفت. شهيد غلامرضا آلويی يكی از بسيجيان مسجد جامع دزفول و از رزمندگان توانمند واحد اطلاعات و عمليات لشكر ۷ حضرت ولی عصر(عج) خوزستان بود كه در عمليات والفجر۸ درحال غواصی و در عمق بيش از ۵۰ متری زير دريای وسيع مازندران دعوت حق را لبيك گفت. وی قبل از عمليات‌های رزمندگان اسلام به اتفاق ديگر دوستانش كار شناسايی منطقه عملياتی را به‌عهده داشت. غلام‌رضا آلويی پس از سال‌ها حضور در بسيج و جبهه‌های حق عليه باطل و نيز پس از عمليات پيروزمند والفجر ۸ و درحالی كه دوره عالی آموزش غواصی و مربيگری سپاه پاسداران را پشت سر می‌گذاشت، ساعت ۱۱ صبح، زير دريای وسيع و زيبای مازندران(خزر) و در زيباكنار دعوت حق را لبيك گفت و به خدايش پيوست. جسم پاك و نازنين رضا در دريا به دريا پيوست و به ديدار حضرت دوست شتافت و جسد پاك و مطهرش هرگز و هيچگاه باز نگشت. محمد حسين دورچين از هم‌رزمان شهيد، می‌گويد: از روزهای اوليه جنگ در بسيج مسجد جامع دزفول با رضا آلويی آشنا شد و در اردو‌ها و گشت و نگهبانی و در جبهه‌ها شركت كرد. پس از شهادت شهيد، شبی در مسجد جامع دزفول به خواب ديدم كه در حياط مسجد با جمعی در حال صحبت كردنم، كه ناگهان رضا آلويی وارد شد، با پيراهن بسيار سفيدی كه چشم را خيره می‌كرد. او را در آغوش كشيدم و می‌دانستم كه شهيد شده است ولی او انكار می‌كرد كه زنده است. خلاصه از ديدنش خيلی خوشحال شده بودم در قسمت غربی مسجد روی سكو نشستيم و با همديگر قرآن خوانديم ناگهان نگاهم به جيب لباس سفيدش افتاد، وصيت‌نامه‌اش را ديدم، به يادم آمد كه وصيت‌نامه‌‌اش پيدا نشده است. وصيت‌نامه‌اش را بيرون آورد، كپی بود و گفت كه اصلش در خانه است. گفتم به من بده كه برايت در مجلس ترحيم بخوانم دستش را كشيد كه وصيت‌نامه را بدهد ولی نداد و در جيبش گذاشت و گفت: گفتم كه اصلش در خانه است و در حالی كه روی سكو نشسته بوديم و قرآن می‌خوانديم برادران حبيب خاكی، عظيم مطيع رسول و ابوالفضل غلام‌زاده نيز آمدند و با همديگر صحبت كرديم. پس از آن از خواب بيدار شدم تا اينكه بعداً برادر عليرضا شهربانوزاده را كه از دوستانمان بود ديدم و خواب را برای او توضيح دادم و او گفت كه بله خانواده‌اش وصيت‌نامه شهيد را در منزل شهيد پيدا كرده‌اند. *نويسنده: محمد حسين دورچين 🕊 قرارگاه شهدا 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 @martyrscomp