eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.5هزار عکس
18هزار ویدیو
359 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
ایوب توانایی زندگی نامه شهید: نام شهید : ایوب توانایی                                          تاریخ تولد: سال 1342 محل تولد: شهرستان جیرفت محل شهادت: عملیات رمضان  تاریخ شهادت: سال 1361 شهيد،از طلوع تا عروج:
شهيد،از طلوع تا عروج: شهید ایوب توانایی در رمضان المبارک سال 1342 در روستای بلوک از توابع شهرستان جیرفت در خانواده ای مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود . از 6 سالگی وارد مدرسه شد که در 12 کیلومتری روستا قرار داشت . بعد از اتمام دوران راهنمایی، علاقه به تحصیل علوم دینی در وجود او به غلیان در آمد .از پدر و مادر کسب اجازه کرد تا درس طلبگی بخواند . آنها هم حرفی نداشتند و در جواب گفتند : هرچه صلاح می دانی و همان را که واجب تر است انتخاب کن . بعد از کسب اجازه، همراه با پسر خاله اش برای درس طلبگی به بندرعباس و سپس به کاشان رفت.در اوقات تعطیلی، در واحد فرهنگی جهاد سازندگی بم فعالیت می کرد و به اداره امور کتابخانه ها می پرداخت. همچنین در آن زمان تهدید هایی از طرف خوانین نسبت به مردم محروم صورت می گرفت . ایوب همراه برادر شهیدش ، یعقوب ، فعالیت های گسترده ای پیرامون مبارزه با خوانین داشت . و از نظام فئودالی حاکم بر منطقه انتقاد می کرد.علاوه بر آن ، در خدمت جنگ و تبلیغات مربوط به جنگ بود، اما این همه او را قانع نمی ساخت و به عنوان یک نوجوان 13،14 ساله ایران مایل بود به جبهه برود . عشق به اسلام او را به رویا رویی با روبه صفتان مطیع شرق و غرب و آمریکا کشاند. اما به دلیل سن کم او را اعزام نمی کردند؛ به همین با لطایف الحیل، از طریق جهاد سازندگی بم ، روانه جبهه نبرد حق برضد باطل شد .برای رفتن به جبهه هم نزد پدر و مادر آمد تا اجازه بگیرد . گفتند هرچه صلاح و رضای خدا در آن است ، همان را انجام بده. هفت روز از ماه مبارک رمضان گذشته بود که برادرش محمود عازم جبهه شد  تا قبل از عملیات رمضان با برادرش در یک گردان بودند . شب عملیات این دو برادر از هم جدا شدند . محمود در یک گردان و ایوب هم در گردانی دیگر . محمود زخمی شد و ایوب مفقود . آری عملیات رمضان سال 1361 ، ماه ضیافت الله که خداوند پاداش مضاعف به بندگانش می دهد اوج پرواز ایوب توانایی بود  و سرانجام بعد از 14 سال در رمضان 1375 استخوانهایش به آغوش خانواده بازگشت. وقتی او را آوردند، پدر و مادرش او را از روی قطعه های پیراهنش شناختند، همان پیراهنی بود که وقتی از کاشان آمده بود به تن داشت .
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهيد،از طلوع تا عروج: شهید ایوب توانایی در رمضان المبارک سال 1342 در روستای بلوک از توابع شهرستان ج
خاطراتی دربارة شهید از زبان دیگران:  خانوادة شهید می گویند: از خصوصیات شهید ایوب توانایی، ساده زیستی و بی آلایشی او بود . ساده ترین لباس را انتخاب می کرد و حتی لباس برادرش را که تنگ و کوتاه شده بود می پوشید. اخلاق خوش او زبانزد بود . شجاعت و دلیری او باعث تشویق و تحریک دیگران برای رفتن به جبهه می شد .قبل از اینکه به سن تکلیف برسد روزه هایش را کامل می گرفت و نمازهایش را مرتب می خواند. در مراسم روضه خوانی و عزاداری که در روستا برگزار می شد، شرکت می نمود و حتی نوحه خوانی هم می کرد . شب ها بچه های همسایه را جمع می کرد و به آنها درس می داد و در مسجد به آموزش قرآن و احکام می پرداخت و نماز جماعت برپا می کرد .روزهای جمعه هم در کار کشاورزی به پدرش کمک می کرد . احترام خاصی به مادر می گذاشت و نسبت به ایشان دلسوز بود .او بسیجی بود و با عقیدۀ  « انما یتقبل الله من المتقین » پا به مسلخ عشق می گذاشت و خردمندانه می اندیشید. ایشان در نیل به اهداف والای انسانی و الهام از قرآن و عترت لحظه ای غفلت نکرد، به طوری که در دوره ای اندک، علی رغم عمر کوتاهش با تمام مظاهر دنیا وداع کرد .تاکید بر حرمت غیبت داشت و با وجود خردسالی، در محضر او و صحبت از امور دنیوی و روزمرگی پوچ و بی ارزش بود .درمسایل اجتماعی کنجکاو بود و اصرار داشت که دنیای اطراف خود را بشناسد . کم سخن می گفت و آنچه می گفت برای اثبات حق و حقیقت بود . ایشان اهل مطالعه بود ، علاوه بر درسهای حوزه ، کتابهای دیگر را مطالعه می کرد . می گفت : تک بعدی فکر نکنید ، با مطالعه بینش خود را بالا ببرید .او نسبت به پدر و مادر و بستگان بسیار با احترام و ادب برخورد می کرد . نحوۀ رفتارش به گونه ای بود که با این که سنَ کمی داشت محبوبیت خاصی بین خانواده و اقوام پیدا کرده بود و حتی برای آنها الگو بود. برادر شهیدش یعقوب درباره او چنین نوشته است: برادرم ایوب، تو با قلبی آکنده از عشق به خدا و ارزش های الهی به جنگ حق برضدَ باطل شتافتی. برادرم چگونه ایمانت را بر کاغذ بنگارم؟ قلمم عاجز است از نوشتن و زبانم قاصر از بیان . برادرجان تو رفتی و تو را کشتند تا بسوزی همچو شمع، چرا چون که حق گفتی. برادرم از هر قطره خون پاکت فردا ها هزاران لاله خواهد رویید . امثال تو تا ابد شمع تاریخ بشریت هستند . توزنده و جاوید هستی و شاهد تویی . تویی الگوی هر انسان . تو شهادت دادی به خون های به ناحق ریخته این امت مسلمان . دوست شهید که در شب عملیات با ایشان بوده چنین نقل می گوید : شب عملیات ایوب گفت: بیا برویم غسل شهادت بکنیم . نمی دانم امشب چه شبی است برای ما ، من گفتم : خیلی دوست داری شهید شوی؟ گفت : من یک چیز به تو می گویم که شهادت نصیب همه کس نمی شود و من از خدا می خواهم که پیش خدا شهید بشوم نه پیش بندۀ خدا و اگر نیت من برای خدا نباشد یک دفعه می بینی در جنگ نیت من عوض شد ، آنجا دیگر من نزد مردم شهید هستم نه پیش خدا . من می خواهم پیش خدا شهید بشوم . تو نمی دانی شهادت چیست ، اگر انسان شهید بشود می تواند 40نفر را شفاعت کند، البته اگر شهید بشود نه اینکه اسمش شهید باشد . خدا می داند که عقیده و ایده اش چه بوده و برای چه آمده و برای چه کشته شده است . بعد یک دیگ کوچک آب برداشت و رفت غسل کرد .
عروج: سرانجام نوای این بلبل گلستان عشق و ایمان در سال 1361 در این جهان خاموش و در جهان دیگر به قهقه ای مستانه تبدیل گردید و شهادت به عنوان بهترین عطیه الهی نصیب او گشت. سلام بر او و همه شهیدان راه حق
شهیدی که همه زندگی‌اش با «ماه رمضان »گره خورد شهید ایوب توانایی در ماه مبارک رمضان متولد شد، در ماه مبارک رمضان برای فراگیری دروس حوزوی عزیمت کرد، در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد، در عملیات رمضان شهید و مفقودالجسد شد و در ماه مبارک رمضان پیکر مطهرش به زادگاهش بازگشت.
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهیدی که همه زندگی‌اش با «ماه رمضان »گره خورد شهید ایوب توانایی در ماه مبارک رمضان متولد شد، در ماه
، طلبه شهید ایوب توانایی متولد 1345 روستای علی آباد سادات از توابع جیرفت در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز متولد شد.   وقتی ایوب به سن تحصیل رسید با برادرش به مدرسه می‌رفت. مدرسه‌ای که 2 ساعت باید پیاده می‌رفتند تا به آن برسند. کفشهای پلاستیکی، لباس‌های مندرس، یک تکه نان و مقداری خرما توشه و همراه آنها‌‌ بود. هیچگاه در گرما طعم خنکی و در سرما طعم گرما را نچشیدند. قبل از آنکه به سن تکلیف برسد، نماز و روزه‌هایش را ادا می‌کرد. از غیبت کردن به شدت نفرت داشت و مرتب این را در مجالس مختلف به دیگران تذکر می‌داد. با وجود اینکه سن و سالی کمی‌ داشت و نوجوان بود، اما در مبارزه با خوانین و نظام فئودالی حاکم بر منطقه جیرفت بسیار روشنگری می‌کرد و طرفدار محرومین منطقه بود. با تلاش و روشنگری ایشان و مبارزات مردم، طومار خوانین منطقه برای همیشه در هم پیچیده شد. در شرایطی که دنیاطلبی بسیاری از جوانان را بر زمین میخکوب می‌کرد او به راحتی و سبکبال از دنیا و مادیات فاصله گرفت، تاریخ تولد خود را در شناسنامه دستکاری کرد و راهی جبهه شد. شدت علاقه‌ی او به حضور در جبهه به حدی بود که مخالفتهای دیگران را به راحتی خنثی می‌کرد و رضایت همه را جلب و عازم جبهه می‌شد. او نه با زیاد ماندنش، که با رفتن و مشتاق بودن برای رفتن به همه نشان میداد که با کدام سو باید رفت، ثابت کرد که می‌توان از دنیا کام نگرفته، پرواز کرد. با وجود سن کم، مسائل سیاسی را خوب می‌فهمید و تجزیه و تحلیل می‌کرد، آن زمان که او در مورد بنی صدر و بی لیاقتی‌های او و از طرفی در خصوص شخصیت والای شهید بهشتی سخن می‌گفت، نوجوانی بیش نبود. اما با دید وسیع و درک بالا، مسائل سیاسی روز را برای بچه‌ها‌‌ تشریح کرد. اخلاق بسیار خوش و نیکویی داشت. در حوزه و جبهه دوستان بسیاری را جذب کرده بود و همه پروانه وار گرد شمع وجودش می‌گشتند. چهره‌ی خندان او، به استقبال خطر رفتن، از خود گذشتگی و ایثارش زبانزد همگان بود. می‌گفت: خیلی باید نیت‌هایمان را خالص کنیم. نیت شهادت اگر برای خدا نباشد، آن وقت ما پیش مردم شهیدیم و نزد خدا شهید نیستیم. پس حواسمان باشد نیت و عمل و رفتار و گفتارمان فقط برای رضای خدا باشد تا شهید راه خدا محسوب شویم. ایوب در ماه مبارک رمضان متولد شد، در ماه مبارک رمضان برای فراگیری دروس حوزوی عزیمت کرد. در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد. در عملیات رمضان شهید و مفقودالجسد شد. در ماه مبارک رمضان پیکر مطهرش به زادگاهش بازگشت. ایوب در عملیات رمضان مفقود شد و پیکرش بعد از 14 سال شناسایی و به زادگاهش منتقل شد. مادر بزرگوارش یک ماه قبل از پیدا شدن پیکر مطهر شهید، خواب می‌بیند که ایوب آمده و یک لباس گونی مانند تنش کرده است. ظاهراً اسیری بوده که آزاده شده. و می‌گوید: همینطور که آمد سر روی زانوهای من گذاشت. او را بغل کردم و شروع کردم به گریه کرد. گفت: مادر گریه نکن من بحمدالله از بند صدام مرخص شدم.         طلبه شهید ایوب توانایی عملیات رمضان در منطقه هورالعظیم در تاریخ 23 تیر 61 بر اثر ترکش گلوله‌ی توپ به شهادت رسید.
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
، طلبه شهید ایوب توانایی متولد 1345 روستای علی آباد سادات از توابع جیرفت در خانواده‌ای مذهبی و کشاور
طلبه شهید ایوب توانایی متولد 1345 روستای علی آباد سادات از توابع جیرفت است. در خانوادهای مذهبی و کشاورز متولد شد. در دوران نوجوانی به صف تلاشگران خستگی ناپذیر نهضت انقلاب اسلامی پیوست و به تحصیل علوم دینی در حوزهی علمیه کاشان پرداخت. با شروع جنگ تحمیلی به میدانهای رزم اعزام شد و در عملیات رمضان در منطقه هورالعظیم در تاریخ 23 تیر 61 بر اثر ترکش گلولهی توپ به شهادت رسید. در ادامه بخشهایی از زندگی این شهید را میخوانید: تولد و زندگی ایوب در کپر و روی حصیر بود. وقتی ایوب به سن تحصیل رسید با برادرش به مدرسه میرفت. مدرسهای که 2 ساعت باید پیاده میرفتند تا به آن برسند. کفشهای پلاستیکی، لباسهای مندرس، یک تکه نان و مقداری خرما توشه و همراه آنها بود. هیچگاه در گرما؛ طعم خنکی و در سرما، طعم گرما را نچشیدند. قبل از آنکه به سن تکلیف برسد، نماز و روزههایش را ادا میکرد. از غیبت کردن به شدت نفرت داشت و مرتب این را در مجالس مختلف به دیگران تذکر میداد. با وجود اینکه سن و سالی کمی داشت و نوجوان بود، اما در مبارزه با خوانین و نظام فئودالی حاکم بر منطقه جیرفت بسیار روشنگری میکرد و طرفدار محرومین منطقه بود. با تلاش و روشنگری ایشان و مبارزات مردم، طومار خوانین منطقه برای همیشه در هم پیچیده شد. در شرایطی که دنیاطلبی بسیاری از جوانان را بر زمین میخکوب میکرد او به راحتی و سبکبال از دنیا و مادیات فاصله گرفت، تاریخ تولد خود را در شناسنامه دستکاری کرد و راهی جبهه شد. شدت علاقهی او به حضور در جبهه به حدی بود که مخالفتهای دیگران را براحتی خنثی میکرد و رضایت همه را جلب و عازم جبهه میشد. او نه با زیاد ماندنش، که با رفتن و مشتاق بودن برای رفتن به همه نشان میداد که با کدام سو باید رفت، ثابت کرد که میتوان از دنیا کام نگرفته، پرواز کرد. با وجود سن کم، مسائل سیاسی را خوب میفهمید و تجزیه و تحلیل میکرد، آن زمان که او در مورد بنی صدر و بی لیاقتیهای او و از طرفی در خصوص شخصیت والای شهید بهشتی سخن میگفت، نوجوانی بیش نبود. اما با دید وسیع و درک بالا، مسائل سیاسی روز را برای بچهها تشریح کرد. اخلاق بسیار خوش و نیکویی داشت. در حوزه و جبهه دوستان بسیاری را جذب کرده بود و همه پروانه وار گرد شمع وجودش میگشتند. چهرهی خندان او، به استقبال خطر رفتن، از خود گذشتگی و ایثارش زبانزد همگان بود. میگفت:خیلی باید نیتهایمان را خالص کنیم. نیت شهادت اگر برای خدا نباشد، آن وقت ما پیش مردم شهیدیم و نزد خدا شهید نیستیم. پس حواسمان باشد نیت و عمل و رفتار و گفتارمان فقط برای رضای خدا باشد تا شهید راه خدا محسوب شویم. ایوب در ماه مبارک رمضان متولد شد، در ماه مبارک رمضان برای فراگیری دروس حوزوی عزیمت کرد. در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد. در عملیات رمضان شهید و مفقودالجسد شد. در ماه مبارک رمضان پیکر مطهرش به زادگاهش بازگشت. ایوب در عملیات رمضان مفقود شد و پیکرش بعد از 14 سال شناسایی و به زادگاهش منتقل شد. مادر بزرگوارش یک ماه قبل از پیدا شدن پیکر مطهر شهید، خواب میبیند که ایوب آمده و یک لباس گونی مانند تنش کرده است. ظاهراً اسیری بوده که آزاده شده. و میگوید: همینطور که آمد سر روی زانوهای من گذاشت. او را بغل کردم و شروع کردم به گریه کرد. گفت: مادر گریه نکن من بحمدالله از بند صدام مرخص شدم.                                                   
، خانواده شهیدان توانایی 3 شهید و 2 جانباز تقدیم انقلاب کرده است، شهید یعقوب توانایی دوم مهر 1342در روستای علی آباد سادات بلوک از توابع شهرستان جیرفت به دنیا آمد. تا پایان مقطع متوسطه در رشته اتو مکانیک درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار به جبهه اعزام شد و در بیستم شهریور 1364در هورالعظیم بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. شهید ایوب توانایی چهارم آبان 1345 متولد شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت بیست وسوم تیر1361در کوشک به شهادت رسید، پیکر وی پس ازتفحص سال1374در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. همچنین محمود در عملیات رمضان، منصور در عملیات کربلای یک و احمد در عملیات کربلای پنج به مقام جانبازی نایل شدند. محمد توانایی پدر این خانواده شاهد نیز رزمنده دفاع مقدس بود که در "گردان 414 شهید بینا" در خط پدافندی فاو از میهن خود دفاع کرد.