7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوونا همه چیز این عالم حساب کتاب داره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰 حاج حسین یکتا
🌷میگفت:دوست دارم روزی من را «شهید امیر» صدا کنند. نخستین مرتبه بود که سکوت را شکستم و گفتم، از زندگی با من خسته شدهاید که چنین آرزویی دارید؟ پاسخ داد: خدا میداند که با تمام وجود از زندگی خود راضی هستم. شما و طه تمام سرمایه زندگی من هستید. من بهترین لحظات عمر خود را در کنار شما داشته و دارم؛ اما اگر من به شهادت برسم، شما تاجی بر سرتان میرود و همسر شهید میشوید و ادامه زندگی عاشقانه ما در بهشت خواهد بود.
سالروز شهادت شهید مدافع حرم🕊🌹
#امیر_کاظمزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مارا مدافعان حرم آفریدهاند
یاد همه شهیدان مدافع حرم صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهم🕊🌹🕊
🔴
بسم رب الشهداء
سلام وعرض ادب خدمت همه بزگواران
ان شاالله امشب بتونیم با مطالب هرچند کم از شهید
🌷#محمد_رضا_مرادی🌷
حقشون را ادا کنیم واین شهید بزگوار را بیشتر وبهتر بشناسیم.
شهید محمد رضا مرادی در یکی از روزهای سرد بهمن سال ۱۳۴۱ در کرمان به دنیا آمد .
محمد پرشور با ایمان در بستر جاری حوادث انقلابی قرار می گیرد و از هیچ تلاشی برای پیروزی روشنی بر تاریکی دریغ نمی کند.
وقتی انقلاب اسلامی مثل ستاره ای روی سینه آسمان ایران می درخشد محمد خود را در لباس سبز پاسداری می بیند.
آموزش های سخت و فشرده نظامی و تجربه هایی که از حوادث کردستان آمو خته است او را برای مقابله با تجاوز بعثی ها آماده تر می کند . واحد اطلاعات و عملیات خانه تازه ای برای او می شود.
ماموریتهای حساس و خطرناک را یکی پس از دیگری به انجام می رساند و در این راه چند بار زخم کینه دشمن را به جان می خرد او با سرمایه ایمان ، شجاعت و شکیبایی خانه اطلاعات و عملیات را آباد می کند زیرا فرماندهی این واحد را به عهده گرفته است .
صبح روز هشتم اسفند ماه سا ل شصت و دو عراق منطقه محمد رضا و یارانش را بمباران شیمیایی می کند ، او مردانه می ایستد و تک تک نیروهایش را منطقه آلوده دور می کند . آخرین نفری که از منطقه خارج میشود محمد است.
ده روز بعد محمد در یکی از بیمارستانهای تهران خلعت زیبای شهادت را بر تن پر تاول خود برازنده می بیند .
متخصص روحیه دادن بود در عملیات رمضان در حالی که بچه ها همه ناراحت بودند و بعضی ها واقعا نمی دانستند چکار باید بکنند ، رضا یک خربزه مشهدی بر داشته بود و داد می زد : بچه ها بیایید خربزه بخورید !
بچه ها با تعجب نگاهش می کردند یعنی : حالا چه وقت خربزه خوردن است!
رضا به این نگاه ها توجهی نداشت و طوری با لذت خربزه را قاچ می زد که آب از دهن راه می افتاد می گفت : به به روحیه به این می گن !
طوری از خربزه خوردن و روحیه گرفتن حرف می زد
که بچه ها فکر می کردند روحیه هم مثل خربزه خوردن است البته بی تاثیر هم نبود . خودمان را کشیدیم جلو و او مرتب داد می زد : تعارف نکنید بیایید روحیه بگیرید ! بیایید روحیه بخورید !
بچه ها فریاد زدند شیمیایی، عراقی ها شیمیایی زدند چادر بچه های اطلاعات عملیات با گازهای شیمیایی تزیین شده بود محمد رضا هراسان بچه ها را صدا می زد و می گفت بیایید از چادر بیرون صورت و گردن محمد رضا از مواد شیمیایی خیس شده بود ولی هنوز مواد شیمیایی روی پوستش تاثیر نگذاشته بود محمد رضا اصلا َ به فکر این نبود که خودش را از مهلکه نجات دهد ، تنها به فکر بچه ها بود در حالیکه خودش مصدومترین فرد آنجا بود تا همه نیروها را بیرون خط نفرستاد راضی به بیرون شدن از خط نشد .
خلاصه بعد از ساعتها ایثار و از خود گذشتگی راضی شد که برسانندش بیمارستان
دیگه بچه ها ندیدنش و هفته بعد خبر شهادت محمد رضا همه جا پیچید .
محمد رضا شبها می آمد و سراغ میخ و طناب را از ما می گرفت می گفتم :اینها را برای چه می خواهی ؟ می گفت صبح قرار است با بچه ها برویم کوه .
می گفتم :کوه ؟ کدام کوه ؟
می گفت : کوه صاحب الزمان ، با لا رفتن از کوه اراده آدم را قوی می کند .
وقتی بچه ها دورش جمع می شدند اولین صحبتش این بود :
بچه ها : ظهر عاشورا امام حسین( ع )اولین کاری که کرد با صدای موذن نماز را به پای داشت
و یارانش هم در آن ظهر داغ به نماز ایستادند شما هم هر جا که می روید در مرحله اول نماز بخوانید و به یاد خدا باشید تا خدا هم به یاد شما باشد .