زندگينامه ي شهيد كاك جلال بارنامه
مريوان ، اين شهر مرزي كوچك با تمام زيبايي هاي طبيعي خود، هميشه مظلوم بوده و مردمانش طعم ظلم و ستم را بسيار چشيده اند.
قبل از پيروزي انقلاب اسلامي هراس رژيم ستم شاهي از دلاورمردان كرد و همچنين حضور خان هاي طماع خون مردم كرد را در شيشه كرده بود و با پيروزي انقلاب مردمي سال 57 اجير شدگان اجنبي بارديگر به جان مردم اين ديار افتادند و به خيال خام خود خواستند تا كردستان را از مام وطن جدا كنند و اين معركه يي شد تا ديگر بار مردمان خوب اين سرزمين طعم تلخ ظلم را بچشند.
شهید مظلوم کردستان
زندگی نامه شهید جلال بارنامه
سردار رشید اسلام شهید جلال بارنامه

شهید گرانقدر جلال بارنامه در سال ۱۳۲۹ در روستای باغان از توابع
شهرستان مریوان در استان كردستان در خانواده ای مذهبی و متدین دیده
به جهان گشود. در همان دوران كودكی نزد پدربزرگش مورد تعلیم قرآن قرار
گرفت و در كنار آموزش قرآن دوران تحصیلات ابتدایی را به پایان رساند. دوران
قبل از انقلاب به همراه دیگر هموطنان خویش فعالیت ضد ستم شاهی را
شروع كرد. با پیروزی انقلاب اسلامی و فعالیت ضدانقلابیون در منطقه به
ماهیت پلید آنها پی برد و علیه آنان به مقابله مسلحانه پرداخت. شهید جلال
بارنامه در سالهای پیروزی انقلاب مسئولیت سازمان پیشمرگان مسلمان كرد
را به عهده داشت و نقش اصلی را در پاكسازی این شهرستان ایفا نمود.
همچنین ایشان مقر سازمان پیشمرگان را در داخل شهر ایجاد نمودند و گروه
ضربت را تشكیل دادند و به پاكسازی روستای اطراف شهر از لوث وجود
ضدانقلاب و تصرف و انهدام پایگاه های آنان پرداختند. شهید مدتی فرماندهی
گردان محمد رسول الله(ص) را برعهده داشت و سه بار نیز در راه انقلاب و
آرمانهای امام راحل(ره) به درجه جانبازی نایل آمد و بارها به همراه سردار
شهید اسلام شهید مصطفی چمران و جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان در
جنگ با ضدانقلاب در مریوان حضوری فعال داشت. شهید بارنامه بعد از پایان
جنگ تحمیلی بازنشسته شد ولی همچنان در سنگر بسیج فعالیت می كرد
و در نهایت در شامگاه روز شنبه ساعت ۴۵/۶ مورخه ۱۶/۳/۸۳ به هنگام
بازگشت از مزرعه شخصی خود به منزلش ناجوانمردانه آماج رگبار گروهک تروریستی
کومله قرار گرفت وبه درجه رفیع شهادت نایل آمد
شهید جلال بارنامه هفدهمین شهید ازخانواده بارنامه وبستگان نزدیک است.
یاد وخاطره دلاور مردیهای سردار رشید اسلام شهید جلال بارنامه گرامی باد

در اين ميان با حضور جواناني چون محمد بروجردي ، مصطفي چمران ، احمد متوسليان و بسياري ديگر كه براي آزادي كردستان به اين سرزمين با صفا رفته بودند مرداني كرد نيز با تشكيل سازمان پيش مرگان كرد مسلمان در برابر ضد انقلاب ايستادند و مردانه جنگيدند.
شهيد كاك جلال بارنامه يكي از اين سربازان گمنام است . كاك جلال اهل روستاي باغان مريوان بود و به سال 1329 پا به جهان گذاشت . پدر بزرگش ماموستا (روحاني ) محمد از همان كودكي ، به كاك جلال قرآن آموخت و چون هميشه در برابر تعدي خان ها مي ايستاد، نوه اش درس آزادگي را هم آموخت . در همان كودكي بخاطر فشار شديد خان باغان ، خانواده ماموستا محمد بارنامه مجبور شد تا به روستاي بلكر مريوان مهاجرت كنند. كاك جلال نوجواني خود را در بلكر گذراند و در كنار پدر كشاورزي كرد.
سال 44 كاك جلال ازدواج كرد و ثمره آن تولد ۴ دختر و ۹ پسر است . در سال 57 با آغاز تظاهرات مردم عليه رژيم ستم شاهي كاك جلال به جمع مبارزان پيوست و در تمامي تظاهرات هاي مريوان حضور داشت . عهده دار توزيع اعلاميه و نوارهاي سخنراني حضرت امام (ره ) در روستاهاي مريوان بود.
هرچند كه مي انديشيد با پيروزي انقلاب اسلامي ديگر خبري از ظلم و تعدي نيست اما شرارت ضد انقلاب كوموله و دموكرات در منطقه كردستان و تلاش براي جداسازي اين استان از كشور باعث شد تا بارديگر كاك جلال و يارانش پا در ميدان مبارزه بگذارند.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي جلال به عنوان «جوانمرد» وارد ژاندارمري وقت شد و در كنار دكتر چمران به مقابله با ضد انقلاب پرداخت .
سال 1358 اوج اقتدار و حاكميت ضد انقلاب و عوامل بيگانه در مناطق مختلف كردستان بود. ضد انقلاب كه مي ديد كاك جلال كه آن موقع به عنوان يكي از چهره هاي شاخص محلي در مبارزه با ضد انقلاب بدل شده بود، سد راهش شده ، بارها و بارها اقدام به ترور وي كرد و با حمله به منزل يا محل كارش سعي در از ميان برداشتن او داشتند كه هربار ناكام مي ماندند.
در اين دوران كاك جلال به همراه دو برادر شهيدش جمال و عبدالله بارنامه و چهل نفر از بستگانش بخاطر شرارت هاي شبانه روزي ضد انقلاب مجبور شدند تا راهي كرمانشاه شده و به سازمان پيش مرگان كرد مسلمان ملحق شد.
مدتي بعد با توجه به رشادت ها و مبارزات شبانه روزي اش فرماندهي اين سازمان را برعهده گرفت و در كنار حاج احمد متوسليان و يارانش در پاكسازي شهرهاي كامياران ، سنندج ، سروآباد و سرانجام مريوان از لوث وجود ضد انقلاب بارها تا پاي شهادت پيش رفته . با آزادسازي مريوان در كنار حاج احمد متوسليان نقش بسزايي در پاكسازي شهر و جلوگيري از اشغال اين شهر مرزي توسط رژيم عراق و همچنين باز پس گيري نقاط اشغال شده توسط رژيم بعث عراق از جمله : قوچ سلطان ، ارتفاعات مشرف بر شهر مريوان و طرح عمليات هاي چريكي نقش اساسي داشت و در اين مدت سه بار مجروح شد.
با آزادسازي مريوان و بازگشت آرامش به مريوان و سروآباد عهده دار سازماندهي و آموزش نيروهاي مردمي و ايجاد پايگاه هاي مقاومت بسيج در روستاهاي مختلف شد و بزودي محبوب مردم شد.
با پايان جنگ تحميلي عراق عليه ايران كاك جلال كه سال ها جنگيده بود، از سپاه پاسداران بازنشسته شد اما سنگر را خالي نكرد و به عنوان فرمانده گردان 101 عاشوراي شهرستان مريوان و همچنين فرمانده سازمان پيشمرگان كرد مسلمان مريوان در صحنه حاضر بود.
كاك جلال از هر ۹ پسر خود خواسته بود تا براي حفظ و حراست از نظام مقدس جمهوري اسلامي در سنگر سپاه پاسداران حضور داشته باشند و راه پدر را ادامه دهند. كاك جلال كشاورزي مي كرد و دوباره در روستاي بلكر به كشت و كار پرداخته بود.

همچنين در سال هاي پس از دفاع مقدس ، او روايت گر سال هاي دفاع بود و چه بسيار كاروان هاي راهيان نور دانشجويي كه حكايت مظلوميت كردستان و مريوان را از كاك جلال شنيده بودند.
ضد انقلاب مي ديد كه حالا كاك جلال بارنامه در سنگر فرهنگي و با روايت جنايات آنان به مبارزه پرداخته و انگار كه نمي خواهد حتي لحظه يي آنان را راحت بگذارد، پس سرانجام بارديگر شرايط ترور او را فراهم كردند. كاك جلال زراعت مي كرد و حالا ترورش زياد مشكل نبود.
با توجه به شواهد موجود در محل سه تن از عناصر ضد انقلاب در عصر شانزدهمين روز خردادماه سال 83 در مسير بازگشت شهيد كاك جلال از مزرعه به منزل پس از استفاده از مشروبات الكلي در ساعت 18 و 40 دقيقه غروب وي را از راه دور به گلوله مي بندند و حتي جرات نمي كنند كه بر سر پيكرش بروند.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
 در اين ميان با حضور جواناني چون محمد بروجردي ، مصطفي چمران ، احمد متوسليان و بسياري ديگر كه براي
درست يك ماه قبل از شهادتش او را ديده بودم . يك روز ميهمانش بوديم ، از صبح مناطق مختلف را نشانمان داد و از يارانش مي گفت ، از دلاوري ها و مظلوميت ها، از حاج احمد متوسليان مي گفت و... نيمه هاي شب بود كه از او پرسيدم : «كاك جلال حالا چه آرزويي داري ?» آهي كشيد، لحظه يي سكوت كرد و نگاهش را به مهتاب دوخت و با آن لهجه شيرين كردي آرام گفت :
«دو چيز از خدا مي خواهم ، اول كه قبل از مرگ حاج احمد متوسليان را ببينم ، دومي هم اينكه خدا مرگم را شهادت كند!»
و وقتي خبر شهادتش را شنيدم دلم گرفت كه چرا آرزوي اولش اجابت نشد و او همرزم قديم و دوست عزيز و فرمانده مهربان خود، حاج احمد متوسليان را نديد و به شهادت رسيد.
شهيد كاك جلال بارنامه هفدهمين شهيد اين خانواده مبارز و مسلمان است .