eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
دستنوشته‌های شهید هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنید «ان الله ﻳﺄمرکم ان تؤدوا اﻷمانات الی اهلها» (النساء / ۵۸) مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته‌ام از بدنم  از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست  به هوای سر کویش پر و بالی بزنم چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم بارالها! ای چراغ شبهای تارمن، ای نوربخش قلب تیره من، ای فریاد رس من، ای امید من، ای سجود من، ای رکوع من، ای که قیامم برای توست وای که سلامم بر روی ماه توست، ای مرا از چاه‌های ضلالت رهانیدی و به قله رفیع انسانیت رساندی، ای که تاج کرّمنا بر سر من نهادی، ای یار من، ای دلدار من، ای شاهد زیبای من، ای آگه از غمهای من، تو را شاهد می‌گیرم که تو شاهد و شهیدی، تو را شاهد می‌گیرم که من بنده تو بودم و اگر راهی غیر از راه تو پیمودم، نه از روی عصیان که از راه نسیان بود. مولای من، تو خود شاهد بودی که با آن همه گناه باز در خانه تو می‌آمدم و باز سر بر خاک می‌ساییدم. تو خود شاهد بودی که تو را دوست می د‌اشتم هر چند گاهی اسیر دامهای شیطان می‌گشتم. مولای من اگر خطا کارم، امید عفو بر درگهت دارم و اگر نبخشی ام، بر کرمت اعتراض دارم. اگر از من بپرسی که چرا گناه کردی، از تو می‌پرسم که چرا در عفو را باز کردی؟ اگر تو مرا عفو نکنی، چه کسی به آن سزاوارتر از تو خواهد بود؟ اگر برانیم، هرگز تو ظالم نیستی. مولا، هر چند می‌دانم که می‌بخشی‌ام، ولی باز می‌گویم اگر خواستی مرا عذاب کنی و اگر خواستی مرا در دوزخ قهرت بسوزانی،  زبانم را باز بگذار تا بتوانم از درون آتش با تو صحبت کنم و تو را بخوانم. ولی تو کریم‌تر از آنی که بنده خود را عذاب کنی. «هیهات انت اکرم من ان تضیع من ربیته» به هر حال آمدم اما چه آمدنی؟ با کوله بار گناه و معصیت. مولا چه افراد پاکی را که از خود نرنجاندم. چه حقوقی را که از مردم ضایع نکردم. چه خطاها که نکردم. اما آمدم تا امانتت را پس بدهم. آن جان پاکی که به ودیعت نهاده بودی. از من مپرس که با این جان پاک چه کردم؟ چون در مقابل سؤال تو جوابی ندارم. این امانت را بگیر و سنگینی آن را از دوشم بردار . ای وای، ای وای، ای وای، ما همه امانتداریم. اما آیا می‌توانیم امانتمان را به سر منزل برسانیم یا نه؟ پدر و مادر عزیزم، من امانتم در دست شما. آیا نمی‌خواهید مرا به صاحب امانت برگردانید؟ برگردانید مرا که سخت از دوری صاحبم غمناکم. سخت دلم گرفته .چندی است که به فکر رفتن افتاده‌ام. اما یک سری بندهای گوناگون مرا از رفتن بازداشته است. ای صاحب و مولای من                       بگشا تو بند از پای من اماما! ای روح پاک خدایی، ای هادی ما، از تو می‌خواهم که شهادت بدهی بر اینکه ما کوفی نبودیم. شهادت بدهی که ما تو را تنها نگذاشتیم. وای وای بر آنها که دست از یاری تو کشیدند و برمنیت خود پرداختند. وای وای وای امت شهیدپرور، امت قهرمان هر چند که خود آگاهید، ولی «فان الذکری تنفع المؤمنین» (الذاریات / ۵۵). هیچ گاه دست از یاری امام و رهبری و ولایت فقیه برندارید. بدانید آن زمان که ولی فقیه را تنها بگذارید، آن روز، روز شکست و نابودی شماست. و خدا نیاورد آن روز را. از تاریخ عبرت بگیرید. «فانظر کیف کان عاقبه المکذبین» (الزخرف / ۲۵) بدانید که دعوای ما بر سر ولایت فقیه است، روحانیت مبارز را تنها نگذارید اگر از روحانیت جدا شوید نابود می‌شوید. حفظ کنید اسلام را و احکام اسلام را و حفظ اسلام مهم‌تر از حفظ احکام اسلام است. در این راه از دادن خون نهراسید که نمی‌هراسید. بدانید جهاد امتحان الهی است. بدانید مشکلات، امتحان الهی است. سعی کنید این امتحان را با موفقیت بگذارنید. در پایان از برادران و خواهرم و فامیل و آشنایان حلالیت می‌طلبم و از برادرانم می‌خواهم که راه مرا دنبال کنند و به فراموشی نسپارند. ناصر الدین باغانی ۱۸/۸/ ۱۳۶۵
قطعات عرفانی بسم الله الرحمن الرحیم «والنخل باسقات لها طلع نضید»(ق/۱۰) آن هنگام که خورشید پشت نخلها پنهان می‌شود و کم کم فروغ روحبخش خود را از پهنه آسمان آبی جمع می‌کند و با رفتن خویش نوید شب را می‌دهد،  به فکر فرو می‌روم. قدم در نخلستانها می‌گذارم. نگاهم را به جایی در آن دور دستها می‌دوزم. علی u را به یاد می‌آورم. نماز شب علی u را به یاد می‌آورم، گوییا می‌بینم او را که در میان نخلها اشک می‌ریزد و معبود خود را می‌خواند. گوییا می‌شنوم صدای او را که با چاه درد دل می‌کند، گوییا می‌بینم او را که غذای یتمان را بر دوش می‌کشد. به خود می‌آیم. از کودکی تا به حال خود را به یاد می‌آورم، چیزی جز گناه نمی‌بینم. استغفار می‌کنم. ناگهان نخل سربریده‌ای را می‌بینم. او را خوب برانداز می‌کنم. با او سخن می‌گویم. اما جوابم را نمی‌دهد. دوباره صدایش می‌زنم. اما این بار بلندتر می‌گویم.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
قطعات عرفانی بسم الله الرحمن الرحیم «والنخل باسقات لها طلع نضید»(ق/۱۰) آن هنگام که خورشید پشت نخلها
با من بگو ای نخل سربریده بر تو چه گذشت؟ با من بگو ای نخل سربریده که دشمن با تو چه کرد؟ ای نخل با من از استقامت بگو. ای نخل با من از پایداری دلاوران بگو. ای نخل با من از شهیدان نخلستان بگو که دشمن با مردمان زجر دیده چه کرد؟ ای نخل سربریده از چه سرت را بریدند؟ نکند چون تو صدای یا حسین u عاشوراییان را شنیده بودی، سرت را بریدند؟ آخر ای نخل تو که گناهی نداشتی... صحبتهایم تمام شده اما همچنان منتظر جوابم. در انتظار جوابی به سر می‌برم که ناگهان طنین روح بخش اذان به خدا می‌خواندم. آستینها را بالا می‌زنم. چند قدم به طرف بهمنشیر ساکت به جلو می‌روم و وضو می‌سازم. دنیا برایم مثل یک زندان شده است.  درکوچه‌ها که راه می‌روم، دیوارهای کوچه مثل دیوارهای زندان است. انسانهای دیگر را که می‌بینم در این دنیای فانی مشغولند، دلم برایشان می‌سوزد. ولی قبل از همه دلم باید به حال خودم بسوزد که غرق گناهم. غرق معصیت خدایم. اما آنچه که مرا زنده نگه داشته، عشق به خداست و امید به لطف و کرم او. آنچه که مرا قربانی خواهدکرد، نیز عشق اوست. خداوند خود گفته است که: ای بندگان من ناامید نشوید. «ادعونی استجب لکم» (غافر / ۶۰) و من او را خواندم. بارها از او طلب شهادت کردم بارها سجده کردم. بارها ضجه زدم. بارها گریه کردم. حال می‌دانم که وقت رفتن رسیده وامیدوارم که چنین باشد. از لطف و کرم او نباید ناامید شد. این دعاها سرانجام روزی به اجابت می‌رسد. مولا خیلی خوب است، خیلی زیباست. مولا خوب است.   مولا دوست داشتنی است و من ناراحتم، پشیمانم، که چرا تا به حال مولا را نشناخته بودم. هنوز هم نشناخته‌ام. هنوز هم سردرگم هستم. ولی خوب به لطف او امیدوارم. می‌دانم که روزهای آخر عمرم رسیده. می دانم که مولا دعایم را اجابت کرده و می دانم که مرا شهید خواهد کرد و می دانم که مرا پودر خواهد کرد. می‌دانم که مرا تکه تکه خواهد کرد و من خود از او چنین خواسته‌ام. چون بهشت را به بها دهند نه به بهانه. چون روز قیامت خجالت می‌کشم جلو مولا ابا عبدالله(علیه‌السلام)    که او چندین زخم در هنگام شهادت برداشته و من سالم از این دنیا رفته باشم. چگونه در این دنیا بمانم; در حالی که عشق اومرا دیوانه کرده؟ چگونه بمانم وقتی عذاب جهنم را می‌بینم؟ شعله‌های آتش را می‌بینم. جهنمیان را می‌بینم. «شرب الهیم» را می‌بینم. «غسلین» را می‌بینم. «شجره الزقوم» را می‌بینم. می‌بینم که «طلعها کانه رؤوس الشیاطین». (صافات/ ۶۵) هل من مزید جهنم را می‌شنوم. پل صراط را می‌بینم. چگونه در این دنیا بمانم که بهشت و اهلش را می‌بینم؟ نعم بهشتی را می‌بینم. بالاتر از همه اینها غضب و لطف خدا را می‌بینم و اینها را با تمام وجود احساس می‌کنم. بسم الله الرحمن الرحیم «یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله» (الزمر/ ۵۳) ای بندگان من که بر خودتان اسراف کردید، از رحمت خدا ناامید نشوید. سلام بر حجه بن الحسن امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) سلام بر نایب بر حقش امام خمینی روحی فداه. سلام بر شهیدان راه خدا از نهضت حسینی تا نهضت خمینی . خداوند رحمان در این آیه خطاب به بندگان گنهکارش می‌فرماید: ای بنده من هر آنچه هستی بازآ، گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ، می‌گوید; بنده من اگر گناه کردی بیا. بیا خدا رحمان و رحیم است. چرا از رحمت خدا ناامید می‌شوی؟ خدایا من آمدم. آمدم تا بگویم خدایا خدایا پشیمانم، اگر چه گنهکارم اما خدایا تو را دوست دارم. خدایا من عاشق دیدار تو هستم. آمدم تا بگویم خداوندا با اینکه من گناهکارم، اما به یاری حسین زمانه شتافتم. آمدم حسین زمان، خمینی کبیر (روحی فداه) را یاری کنم. آمدم تا رضوان تو را به دست آورم. آمدم تا راه کربلا را باز کنم و از آنجا همه با هم به قدس برویم. خدایا من پایم را که از درخانه بیرون گذاشتم، افسارم را به دست تو دادم. در واقع این تو بودی که مرااز خانه بیرون آوردی. افسارم را به دست تو سپردم. هر کاری که می‌خواهی با من بکن. خدایا اگر مرا در قعر جهنم بیندازی اما از من راضی باشی، تحمل می‌کنم. ولی هرگز تحمل آن لحظه را ندارم که در بهشت تو باشم، اما مشمول رضایت تو نشوم. پروردگارا اختیار ما به دست توست. حرف، حرف توست. اما اگر مرگ ما رسید، شهیدمان کن و اگر شهیدمان کردی، تکه تکه مان کن که اگر چنین نکنی، فردای قیامت خجالت می‌کشم که به آقا و مولایم ابا اعبدالله الحسین(علیه‌السلام) نظر کنم که او صدها زخم برداشته باشد و ما با یک زخم شهید شده باشیم. خدا یا زبانم توان گفتن را ندارد و قلمم قاصر است; اما با همین زبان ناتوان می‌گویم خداوندا من روزهاست که منتظر وصل تو هستم و انتظار آن لحظه‌ای را می‌کشم که درراه تو سر از بدنم جداگردد و بدنم در راه تو تکه تکه شود.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
با من بگو ای نخل سربریده بر تو چه گذشت؟ با من بگو ای نخل سربریده که دشمن با تو چه کرد؟ ای نخل با من
   پروردگارا هر بار که در خانه‌ات آمدم، کسی در درگاه تو یعنی شیطان جلویم را گرفت و نگذاشت که وارد شوم و گفت اینجا فقط جای آشنایان خداست. تو که غریبه‌ای برو، و من رفتم. اما این بار آمدم. همه چیز را زیر پا گذاشتم و فقط و فقط رضای تو را در نظر گرفتم. این بار آمدم با کوله‌باری از گناه و با پشتی خمیده از معصیت. آمدم و شیطان را عقب زدی و گفتی بگذار این بنده گنهکار بیاید. من آمدم. آمدم تا بگویم مولای من اگر چه قلبم از گناه سیاه شده، اما تنها نیامده‌ام. با کسی آمده‌ام که او را می‌شناسی. او را دوست داری. او از تو راضی است و تو هم از او راضی هستی. آمدم اما تنها نیامدم. آمدم و با حسینت آمدم. آمدم تا بگویم خدایا به حق این حسین(علیه‌السلام) ، این عاشق تو، مرا ببخش. آمدم تا بگویم خدایا اگر من به تو پشت کردم، اما حسینت را دوست داشتم و مگر دوستدار حسین(علیه‌السلام) دوستدار تو نیست، پس خدایا من حسینت را وسیله قرار دادم و چه وسیله‌ای بهتر از این؟ آمدم تا بگویم خدایا مرگ را به مسخره گرفته‌ایم و مرگ در راه تو برای ما از عسل هم شیرینتر است. آمدم تا بگویم مولای من، حال که من قدم پیش گذاشتم، تو هم دست مرا بگیر، مرا بطلب و نگذار که این آتش درونم خاموش شود. اما باز هم می‌گویم: حرف حرف توست و تو هر چه با ما کنی با جان و دل، خریداریم. در پایان، خدایا این امام عزیز، این احیا کننده شرایع دینت را تا ظهور بقیه الله الاعظم اروحنا له الفداء حجه بن الحسن العسکری(علیه‌السلام) برای امت اسلام حفظ بفرما. والسلام علی من اتبع الهدی از نامه‌های شهید بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا صدیقی و اخی العزیز. ارجو من الله توفیقک فی الطاعه و بعد المعصیه و الذهاب الی الجبهه. منذ ثلاثه ﺃشهر لیس عندی خبر من حالک. انا مشتاق جداً لرؤیه وجهک الکریم. انی مشتاق لرؤیه وجهک المنیر. ان ترید ان تخبر من احوالی ﺃنا بخیر و الحمد الله. فکیف انت .لم لم تکتب رسالهً الی که ﺃطمئن من سلامتک. کتبت رساله و ارسلتها الیک قبل عشره ایام ولکن لا ﺃعلم وصلت الیک ﺃولا. ارید ان تجبنی بسرعه و دقه. تعال الی جبهات الحرب کی تنظر بوجه الله. الجبهات جامعه کبیره فیها یدرس دروساً کثیره و جمیله: درس معرفه الله، درس الایثار، درس الاخلاص، ... درس الشهاده و لکن ما یدرس فی حوزتکم؟ یدرس المنطق و الفلسفه و ... جداً جید ولکن بوجود الماء یبطل التیمم. اذکر ک شعراً من الشیخ بهاء الدین عاملی المعروف با لشیخ بهائی بهذا المضمون: ایها القوم الذی فی المدرسه                                       کلما حصلتموه وسوسه اترک الوسوسه و خذ العلم الالهی بقوه و معرفه. هل اتیک حدیث التوابین الذین تابوا بعد قتل الحسین(علیه‌السلام)  و طلبوا بدم الحسینu ولکن هل یستوی الذین تابوا بعد واقعه کربلاء و الذین ضحوا ﺑﺄنفسهم فی معرکه کربلا؟ لا و الله. اذکر ک قول الامام علی(علیه‌السلام) حیث یقول: «ان الجهاد باب من ابواب الجنه، فتحه الله لخاصه اولیائه.» ﺃلا ترید ﺃن تکون من خاصه اولیاء ؟ «مالکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض ﺃرضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره فما متاع الحیوه الدنیا فی الاخره الا قلیل.» (التوبه / ۳۸)
پیام مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه‌ای به مناسبت نخستین  سالگرد شهادت دانشجوی شهید ناصر الدین باغانی بسم الله الرحمن الرحیم نوشتجات شهید عزیز را مکرر، خوانده و هر بار بهره و فیض تازه‌ای از آن گرفته‌ام. این را باید بزرگترین فرآورده انقلاب بدانیم که مردانی در سنین جوانی و در میدان نبرد، معرفت و بصیرت پیران طریقت را پس از سالها سلوک و ریاضت، به دست آورده و به کار بسته‌اند و این تحقق وعده الهی است که: «والذین جاهدوا فینالنهدینهم سبلنا» (العنکبوت / ۶۹)، جوانانی از این قبیل شایسته است که الگوی جوان مسلمان و راهنمای همگان باشند. این عزیزان عمر کوتاه و کم آلوده به گناه خود را با عبادت و مجاهدتی مخلصانه روح و بها بخشیدند. خداوند هم به پاداش این عمل صالح سرچشمه‌های معرفت و محبت را بر دل و جان پاک آنان گسترد و سرانجام هم از ساغر شهادت، سرخوش و به فیض لقاء الله سرافرازشان کرد. گوارا باد بر آنان و روزی باد بر آرزومندان... سید علی خامنه‌ای پیام  آیه الله مهدی کنی به مناسبت شهادت دانشجوی شهید ناصر الدین باغانی بسم الله الرحمن الرحیم «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.» (الاحزاب/ ۲۳) عروج خونین نور چشم ما، پاسدار رشید اسلام، دانشجوی شهید ناصر الدین باغانی هر چند موجب افتخار و سرافرازی ماست، اما از دست دادن این نیروی ارزشمنداسلام داغدارمان کرد. همواره بقا وگسترش آیین مقدس اسلام در گرو شهادت عزیزان ارزشمندی بوده است که فقدان آنان ثلمه فجیعی بر این نهضت به حساب می‌آید.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
پیام مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه‌ای به مناسبت نخستین  سالگرد شهادت دانشجوی شهید ناصر الدین
این برادر ایثارگر که در کنار تمام فضایل، تعبد و تعهدش از همه چشمگیر‌تر بود، زندگی شبانه روزی‌اش در دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) ولو در مدت کوتاه، اسوه حسنه‌ای برای دوستان دلداده‌اش بود. شهادت قهرمانانه‌اش تابلویی رنگین از ایثار  در برابر دیدگان نصب نموده‌ است. از آنجا که چنین انسان ارزنده‌ای به عنوان ارزشمندترین نیروی خدماتی اسلام بقای وجودش ضرورت داشت و در عین حال تا مرز شهادت و قربانی شدن در این دفاع مقدس با دشمنان خدا پیکار نمود، سزاوار است به عنوان تداوم راه وی در این وضعیت سرنوشت ساز جنگ تحمیلی، عزیزان فداکار دیگر جای وی را پر نموده، به جبهه‌ها بشتابند. محمد رضا مهدوی کنی ۲۴/۱۲/۱۳۶۵  
وصیتنامه‌های شهید وصیتنامه شماره ۱ «و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل ﺃو یغلب فسوف نؤتیه اجراً عظیماً» (النساء/۷۴) این جانب ناصر الدین باغانی بنده حقیر خدا وصیتنامه خود را با نام خدا و با درود به امام کبیرمان آغاز می‌کنم.  آگاه باشید که من با اختیار خود این راه را انتخاب کردم و به پایان آن نیز از اول واقف بودم و می‌دانستم که سرانجام راه ما یا پیروزی است، یا شهادت و با این امید آمدم که به لطف خدا شهادت نصیبم شود و با شهادت من و امثال من، درخت اسلام بارور شود و پیروزی نصیب اسلام و مسلمانان گردد. البته در خود این لیاقت را نمی‌بینم; ولی از لطف خدا هم بعید نمی‌دانم که به این بنده رو سیاه نظری کند و او را از اسفل السافلین به اعلی علیین صعود دهد. خدا یا، تو شاهدی که تا آنجا که در توانم بود، دست از یاری امام زمانم برنداشتم و در پی سخن او به جبهه شتافتم و به خود اجازه ندادم که این پسر پیغمبر u تنها بماند. خداوندا، ما که روسیاهیم و را رویی نداریم که در خانه تو بیاییم و بنابراین محبوبت حسین(علیه‌السلام) را وسیله قرار دادیم و با توسل به حسین(علیه‌السلام) و گریه بر او در خانه‌ات آمدیم. آمدیم که از دانشگاه امام حسینu فارغ التحصیل شویم و مطمئنیم که امام صادق(علیه‌السلام) هم ا زاینکه در دانشگاه امام حسین(علیه‌السلام) آمدیم، راضی است. خداوندا، ما که بهایی نداریم. بیا و بهشت را به بهانه به ما بده. تو کریمی و از کردیم دور است که بنده گنهکار را نبخشد. خداوندا ما یک جان داریم و همان را در طبق اخلاص می‌نهیم و به پیشگاهت می‌آوریم که البته آن را هم خود به ما داده‌ای. مولا، به کرمت،  به لطفت، به اسماء حسنایت، به اسم اعظمت، به گریه مادران و اشک خواهران قسمت می‌دهم، شهادت را نصیبمان فرما و از شهادت هم خوبش را نصیبمان کن و پودرمان کن. «الهی لاتردنی الی اهلی». امت مسلمان ایران، پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به این مملکت آسیبی نرسد جبهه‌ها را پر کنید. با فساد و فحشا مبارزه کنید. همیشه به یاد خدا باشید. پدر و مادر و خانواده مهربانم، هنگامی که به یاد من مجلسی گذاشتید، برای امام حسینu و علی اکبرش و قاسم بن الحسن گریه کنید. چیزی را که در راه خدا داده‌اید، پس نگیرید و اگر من شهید شدم، بدانید که به بر و نیکی رسیده‌اید;  چرا که «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مماتحبون» (آل عمران عمران/ ۹ ۲) و شما مصداق این آیه کریمه هستید. خواهرم به یاد زینت علیها السلام باش و بدان که این سعادتی است که نصیب هر کس نمی‌شود و خدا لطف کرده که تو را خواهر شهید قرار داده و برادرانم، جای خالی مرا در جامعه و جبه‌های نبرد پر کنید و راه شهدا را ادامه دهید.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
وصیتنامه‌های شهید وصیتنامه شماره ۱ «و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل ﺃو یغلب فسوف نؤتیه اجراً عظیماً»
وصیتنامه شماره ۲ بسم الله الشهداء و الصدیقین «الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانالله» «واجعل لنا مصابیع الهدی و سفن النجاه و جعلنا من حزبه فان حزبه هم المفلحون واجعنا من جنده فان جنده هم الغالبون «... و قال الست بربکم قالوا بلی و قال الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان انه لکم عدومبین» (الاعراف /۴۳) «اشهد ان لا اله الا انت و ان محمداً عبدک و رسولک وصفیک و حبیبک و ان علیاً ولیک و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری.» «الهی انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین فاغفرلی کل ذنب اذنبته و کل جرم اجرمته» ربنا اغفرلی ولوالدی و للمؤمنین و المؤمنات یوم یقوم الحساب. » این جانب ناصر الدین باغانی بنده حقیر درگاه خداوندیم. چند جمله‌ای را به رسم وصیت می‌نگارم. سخنم را درباره عشق آغاز می‌کنم: ما را به جرم عشق مؤاخذه می‌کنند. گویا نمی د‌انند که عشق گناه نیست. اما کدام عشق، خداوندا، معبودا، عاشقا، مرا که آفریدی، عشق به پستان مادر را به من یاد دادی. اما بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضا نمی‌کرد. پس عشق به پدر و مادر را در من به ودیعت نهادی مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم. اما به چه چیز عشق ورزیدن را نه . به دنیا عشق ورزیدم، به مال و منال دنیا عشق ورزیدم، به مدرسه عشق ورزیدم، به دانشگاه عشق ورزیدیم، اما همه اینها بعد از مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد; یعنی عشق به تو. فهمیدم که عشق به تو پایدار است و دیگر عشقها عشقهای دروغین است. فهمیدم که «لاینفع مال و لابنون». (الشعراء / ۸۸) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود، «یوم یفر المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه و ...» (عبس / ۳۶ – ۳۴)  پس به عشق به تو دل بستم. بعد از چندی که با تو معاشقه کردم، یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من قرار بگیری. فهمیدم که در این مدت که فکر می‌کرده‌ام عاشق تو هستم، اشتباه می‌کرده‌ام. این تو بوده‌ای که عاشق من بوده‌ای و مرا می‌کشانده‌ای. اگر من عاشق تو بودم، باید یکسره به دنبال تو می‌آمدم. ولیکن وقتی توجه می‌کنم می‌بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده‌ام. ولی باز به راه مستقیم آمده‌ام. حال می‌فهمم که این تو بوده‌ای که عاشق بنده‌ات بوده‌ای و هر گاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کرده‌ای و هر شب به انتظار او نشسته‌ای، تا بلکه یک شب او را ببینی. حالا می‌فهمم که تو عاشق صادق بنده‌ات هستی. بنده را چه که عاشق تو بشود. (عنقاشکار کس نشود دام بازگیر) آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می‌کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوقت می‌نشستی. اما من بدبخت ناز می‌کردم و شب خلوت را از دست می‌دادم و می‌خوابیدم. اما تو دست برنداشتی و این قدر به این کار ادامه‌ دادی تا سرانجام من گریزپای را به چنگ آوردی و من فکر می‌کردم که با پای خود آمده‌ام، وه چه خیال باطلی ! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی ،به صحنه جهادم آوردی تا به دور از هر گونه هیاهو با من نرد عشق ببازی و من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب می‌کردم. آخر تو بزرگ بودی و من کوچک. تو کریم بودی و من لئیم. تو جمیل بودی و من قبیح. تو مولا بودی و من بنده و من شرمنده از اینهمه احسان تو بودم. کمند عشقت را محکم‌تر کردی و مرا به خط مقدم عشق بردی و در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی و چه نیکو شرابی بود و من هنوز از لذت آن شراب مستم. اولین جرعه  آن را که نوشیدم، مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه‌ای دیگر کردم. اما این بار تو بودی که ناز می‌کردی و مرا سر می‌گرداندی. پیاله‌ام را به طرفت دراز کردم وتقاضای جرعه دیگر کردم. اما پیاله‌ام را شکستی. هر چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم، ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی. اکنون من خمارم و پیاله به دست هنوز در انتظار جرعه‌ای دیگر از شراب عشقت به سر می‌برم. ای عاشق من، ای اله من، پیاله ام را پر کن و مرا در خماری نگذار. تو که یک عمر به انتظار نشسته بودی، حال که به من رسیده‌ای، چرا کام دل برنمی‌گیری؟ تو که از بیع و شر اء متاع عشق دم می‌زدی، چرا هم اکنون مرا در انتظار گذاشته‌ای ؟ اگر بدانم که خریدار متاعم نیستی  و اگر بدانم که پیالهام را پر نمی‌کنی پیاله را خود می‌شکنم و متاعم را به آتش می‌کشم. تا در آتش حسرت بسوزی و انگشت حیرت به دندان بگزی به آهی گنبد خضرا بسوزم                    جهان را جمله سر تا پابسوزم بسوزم یا که کاری را بسازی                            چه فرمایی بسازی یا بسوزم
اما شهادت چیست؟ آنگاه که دو دلداده به هم می‌رسند و عاشق به وصال معشوق می‌رسد و بنده خاکی به جمال زیبای حق نظر می‌افکند و محو تماشای رخ یار می‌شود، آن هنگام  را جز شهادت چه نام دیگر می‌توانیم داد؟ آن هنگام که رزمنده‌ای مجاهد به سوی دشمن حق می‌رود وملائک به تماشای رزم او می‌نشینند و شیطان ناله بر می‌آورد و پا به فرار می‌گذارد و ناگهان غنچه‌ای  می‌شکفد آن هنگام را جز شهادت چه نام می‌توانیم داد؟ شهادت خلوت عاشق و معشوق است. شهادت تفسیر بردار نیست. آی آنانی که در زندان تن اسیرید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصه  شهادت عاجزید. فقط شهید می‌تواند شهادت را درک کند. شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید بر خود بگیرد. شهید در این دنیا پیش از اینکه به خون بتپد، شهید است و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمی‌توانند بشناسید و بفهمید، بعد از وصالشان نیز هرگز نمی‌توانید درکشان کنید. شهید را شهید درک می‌کند. اگر شهید باشید، شهید را می‌شناسید وگرنه آینه زنگار گرفته چیزی را منعکس نمی‌کند که نمی‌کند. برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد. شهدا به حال شما غصه می‌خورند و از این در عجبند که چرا به فکر خود نیستید. به خود آیید. زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سرکوی یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شده‌اید، نه برای ماندن در قفس. این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان درآیید. ای خوش آن روز کزین منزل ویران بروم                       رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
اما رهبرم! ای که جان عالم به فدای تو باد. ای که همه عالم به فدای یک تارمویت. ای خمینی، ای «ذخیره الله للشیعه»، من خود را مدیون تو می‌دانم و سر و جانم را در طبق اخلاص گذاشته، فدایت می‌کنم. تو همان مصباح هدایتی، تو همان سفینه نجاتی که «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» و تو حسین زمانی. تو بودی که در شب تاریک ظلم درخشیدی و با نورت دلهای تاریک ما را روشن کردی. تو بودی که به ما یاد دادی که تکلیف ما را سید الشهداu مشخص کرده است. تو بودی که به ما یاد دادی که هر که به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌واله)گرویده است، ماموریت استقامت دارد و ما درس شهادت را از تو آموختیم که تو خود پدر همه شهدایی. خدایا، عمر این چراغ هدایت را تا ظهور حضرت حجت صاحب العصر و الزمان حضرت مهدی(علیه‌السلام) طولانی گردان. اما امت مسلمان و شهید پرور ایران پیرو امام باشید; نه در حرف بلکه در عمل. گوش دل به سخنانش بسپارید و حرفهایش را بدون چون وچرا بپذیرید. و کلاً در هر عصری امام خود را بشناسید و اکنون که حضرت صاحب الامر(علیه‌السلام) در پرده غیبت است، ولی فقیه عصر خود را بشناسید. اگر امام خود را شناختید، گمراه نمی‌شوید وگرنه به چپ و راست منحرف خواهید شد. اسلام را از روحانیت مبارز و اصیل فرا بگیرید، نه از قلم و زبان منحرفان. در این زمانه عده‌ای مغرض و جاهل پیدا شده اند که اسلام بدون روحانیت را ترویج می‌کنند. به عبارت دیگر مروج تز جدایی دین از سیاسیت هستند و می‌گویند که روحانیت در انقلاب شرکت داشت و رهبری کرد و انقلاب پیروز شد خدا پدرش را بیامرزد ولی حالا باید برود گوشه حوزه‌ها و درس و بحث را ادامه دهد. این منحرفان را بشناسید و از صحنه انقلاب بدرشان کنید. اینها همانهایی هستند که با نامهای مختلف ولی با یک ماهیت، مطهری را شهید کردند. بهشتی را با تهمتها و فحشها ترور شخصیت و سپس با کینه شیطانی ترور فیزیکی کردند اینها همانهایی هستند که شیخ فضل الله نوری را بر سر دار کردند و شادی کردند. اینها همانهایی هستند که آقای خامنه‌ای را می‌کوبند. اینها همانهایی هستند که آقای رفسنجانی را ترور کردند. اینان دشمن روحانیتند. روحانیت را نمی‌خواهند. می‌خواهند بین شما و روحانیت جدایی بیندازند. اینان آنهایی هستند که قلب امام عزیز را به درد می‌آورند. فقه جدید می‌سازند. با لباس روحانی، ولی دشمن روحانیتند.با لباس وحدت، تفریق وحدت می‌کنند. وحدت در چیست؟ وحدت در پیروی از کلام امام است. اما می‌توانم موارد متعددی را بشمارم که از فرمان امام اطاعت نکرده‌اند. آن وقت این را تحکیم وحدت می‌گویند۰ مردم مسلمان دشمن اسلام را بشناسید. جنگ با عوامل خارجی ﻣﺴﺄله سختی نیست. اما این منافقان داخل هستند که از همه بدترند. منافقان از کفار بدترند. با جدایی از این منحرفان قلب امام را شاد کنید. ﻣﺴﺄله دیگر اینکه در مصایب و مشکلات صبر کنید. «ان الله مع الصابرین» (البقره /۱۵۳) بهشت را به بها می‌دهند نه به بهانه. بهای بهشت سنگین است بهای بهشت کالای عشق است; یعنی خون. کربلا رفتن، خون می‌خواهد. این کربلا دیدن بس ماجرا دارد. ماجرای کربلا، ماجرای خون و قیام است. پیام را شما بدهید; خون از ما. بدانید که «ان الله یدافع عن الذین آمنو» (الحج / ۳۸) ما همه وسیله‌ایم. اصلاً این جنگ و این انقلاب و این برنامه‌ها همه چیده شده تا خدا در این بین دوستانش را به پیش خود ببرد و خالص را از ناخالص جدا کند. پس به صحنه بیایید و از خون شهدا پاسداری کنید. هوای نفس را مغلوب کنید. برای خدا کار کنید. در کارها نظم را رعایت کنید و بدانید که ان شاء الله پیروزید و به کربلا خواهید رفت. به مستحبات اهمیت لازم را بدهید تا از شر شیطان در امان باشید. به خدا نزدیک شوید با انجام نوافل مخصوصاً نافله شب، صبر را پیشه خود کنید. بدانید امتهای پیش از شما هم سختی بسیار دیدند. با فساد و عوامل فساد به سختی مبارزه کنید. چون دشمن می‌خواهد از همین راه ما را به اضمحلال بکشاند. از همه رفیقان و دوستان و آشنایان که حقی بر گردن من دارند، طلب حلالیت می‌کنم و عاجزانه می‌خواهم که مرا حلال کنند; بلکه بار گناهم سبکتر گردد.
پدر و مادر عزیزم می‌دانم که در طول زندگی‌ام نتوانستم حق شما را بخوبی ادا کنم، اما استدعا دارم برای من دعا کنید و بخواهید که شهادتم مقبول حضرت حق قرار بگیرد و بخواهید که خدا این قربانی را از شما بپذیرد. در این صورت من هم اگر حضرت حق اجازه دهد، شفاعت شما را می‌کنم. بدانید که خون من رنگینتر از خون علی اکبر امام حسین(علیه‌السلام)  نیست. من همه مانند یکی از شهدای دیگر. غم و اندوه به خود راه ندهید که نصرت خدا با شماست. بدانید که من از همان روز که قدم در این راه گذاشتم، روی ساکم نوشتم، «مسافر کربلا » و قصد کردم که اگر کربلا آزاد شود، شما را به کربلا ببرم. اما اکنون دو سال  و نیم از آن موقع می‌گذرد و هنوز به این آرزو نرسیده‌ام. هر موقع که در شهر ساک به دست راه میروم ، طرفی را که مسافر کربلا روی آن نوشته ام به طرف پایم می گیرم که کسی نبیند . چون از روی این امت شهید پرور و خانواده های شهدا خجالت می کشم . می ترسم مادر شهیدی این جمله را ببیند و ناراحت شود. هر چند به این آرزویم نرسیدم. اما این بار به نزد خود آقا ابا عبدالله(علیه‌السلام) می‌روم و در جوار اوﻣﺄوا می‌‌گزینم. مادرم این بار آخر که به تهران آمدم، برای اینکه از خجالتت در بیایم تو را به مشهد بردم و اگر میسر می‌شد، مطمئن باش که به کربلا نیز می‌بردمت. اما گویا خداوند چنین خواسته است که دیدار ما به روز قیامت در صحرای محشر بیفند، پدر و مادر و برادران و خواهرم بدانید بدون شما قدم به بهشت نخواهم گذاشت. بدانید همه با هم به بهشت رضوان خداوند خواهیم آمد. بدانید سعادت بزرگی نصیبتان شده است. خدا نکند کاری کنید که اجر خود را ضایع کنید. شما از این به بعد خانواده شهید هستید. طوری رفتاری کنید که در ﺷﺄن شما باشد. بدانید به جای شهید، خدا به خانه شهید می‌آید. بدانید که من از دانشگاه امام حسین(علیه‌السلام)  فارغ التحصیل شدم و مدرک قبولی خود را از دست مبارک آقا گرفتم. کلاس، کلاس عشق بود. درس، درس شهادت، تخته سیاه گستره وسیع جبهه‌های حق علیه باطل،گچها خون و قلمها اسحله‌مان بود. استادمان آقا ابا عبدالله الحسین(علیه‌السلام) بود که خود پدر شهید است و پسر شهید است و شهید است و برادر شهید است و عموی شهید است و دایی شهید است و تکلیف ما را هم او معین کرد و ما هم این تکلیف را انجام دادیم و قبول شدیم و هنگام امتحان استادمان بالای سرمان بود. پدرم حسین وار بایست و مادرم زینب گونه مقاومت کن. خواهر و برادرانم چون کوه استوار بایستید. بدانید وظیفه همه ما شهادت در راه دوست است. ای کاش هزار جان داشتم تا هزار  مرتبه در راه دوست قربان می‌شدم. خود او به ما جان را داده است و خود او هم آن را از ما می‌خرد. خدا به همه شما اجر و صبر عنایت فرماید و شما را هم در جوار رحمت خود جای دهد که هر کس در جوار رحمت او جای گرفت، به فلاح و رستگاری رسید. بازاز شما پدر و مادر خوبم طلب حلالیت می‌کنم. برادرانم محسن، هادی و محمد، بدانید مسؤولیت برادر شهید بودن سنگین است. خیلی از کارهایی را که می‌کردید، دیگر نباید بکنید. باید تلاش و فعالیتتان را در راه خدمت به اسلام زیادتر کنید. شما هم باید خود را تعالی دهید تا شهید شوید. برادران کوچکترم هادی و محمد، درس خود را خوب بخوانید و خود را برای خدمت به اسلام،پرورش روحی و فکری دهید و بدانید با درس خواندنتان جلو پایمان شدن خون شهدا را می‌گیرید. از شما به خاطر راینکه برادر خوبی برای شما نبودم، حلالیت می‌طلبم و خواهر مهربانم، در شهادت من بی تا بی نکن، خود را چون زینب علیها السلام فرض کن و بدان که اجر زیادی نزد خداوند داری. سعید و مسعود خود را برای شهادت پرورش بدهید، همچنان که باغبان میوه را برای چیدن پرورش می‌دهد. بدان هر مرگی به غیر از شهادت در این زمان برای جوانان ننگ است. عار است که انسان در رختخواب بمیرد. مرگ سرخ بهترین مرگهاست. خواهرم، با شیر خود عشق حسین(علیه‌السلام) را به فرزندانت بیاموز. خود نیز زینب گونه باش و مرا هم به خاطر این که نتوانستم حقت را به شایستگی ادا کنم ببخش و حلال کن. در پایان از تمامی فامیل و آشنایان و همه و همه طلب حلالیت می‌کنم و اگر بنده نیز بر گردن کسی حقی داشتم، از آن گذشتم. امیدوارم که خداوند نیز با من چنین رفتار کند. ۲۱ روز روزه قضا دارم که در جبهه های حق علیه باطل بوده‌ام و نماز قضا یادم نمی‌آید که داشته باشم و اگر داشته باشم، به جا آورده‌ام. اما با وجود این، هر وقت که توانستید، برای من نماز بخوانید چون در نمازهایم نتوانسته‌ام حق نماز را اداء کنم واحتیاﻃﴼ از این مقدار روزه که ذکر کردم، بیشتر برایم روزه بگیرید. سهم امام چیزی برگردنم نمانده است و باز احیتاطاً مقداری برایم خمس بدهید. مقداری هم برای صدقه بدهید و آن چیزهایی که از من باقی مانده، نیز اختیارش با خود شماست.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
پدر و مادر عزیزم می‌دانم که در طول زندگی‌ام نتوانستم حق شما را بخوبی ادا کنم، اما استدعا دارم برای
به امید دیدار در سرای باقی و در جوار رحمت حق در کنار آقا ابا عبدالله الحسین(علیه‌السلام) و فاطمه الزهراء علیها السلام از همه التماس دعا دارم. ۲۴ جمادی الاخر ۱۴۰۷ مطابق با ۴ اسفند ۱۳۶۵ ساعت۲۵/۹ دقیقه صبح اردوگاه کرخه والسلام علی من اتبع الهدی   ناصر الدین باغانی
شهید۱.mp3
10.59M
🎵 پادکست صوتی دستونشه و وصیتنامه عاشقـــانه‌ و عارفــــانه شهید🕊🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر # شهید_ناصرالدین_باغانی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 شادی روح شهدا صلوات. 🕊🏴🥀🕊🏴🥀🕊🏴🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🎵 پادکست صوتی دستونشه و وصیتنامه عاشقـــانه‌ و عارفــــانه شهید#ناصرالدین_باغانی🕊🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━
آخرین دلگویه مون :) 🥀 ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨ بمونید برامون 🙏 مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست دعوت شده شهدا هستید😍❤️ آخرین قلم 🍃 التماس دعا🕊 پست آخر شبتون شهدایی •|سـرش‌را‌بریدنـد‌وزیر‌لب‌گفت •|فداۍ‌سرت‌سـرکھ‌قـابل‌نـدارد 🌻___________ ↳🥀🕊』 💌••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا