eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.7هزار عکس
17.7هزار ویدیو
350 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
تا که برپا بماند این پرچم....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5902481238865739817.MP3
6.72M
. دوباره توی فاطمیه چندتا شهید دارن میارن شهیدای گمنام همونایی که اسم ندارن ولی همه عالمو دارن باید بخونم از غم و درد از دل مادری که خونه همیشه با غصه گله داره از این زمونه از دوریه گلش میخونه رفتی و انگار نگفتی که یه مادری داری یه خواهر و برادری داری میمیرم ای جان مادر بیا نگا کن حال زارم رو رفتی و بردی هرچی دارم رو می میرم ابا عبدلله یا ثارالله ... ☑ سلام عزیز مهربونم خوش اومدی ای پسر م خیلی دیگه دیره رسیده فصل آخر من بیا بشین برابر من تموم دلخوشیه مادر عروسیه گل پسراشه میمیره وقتی که خبر ازش نداشته باشه همیشه غصه توو چشاشه حالا که هستی سفره عقدتو میچینم من کنار پیکرت میشینم من خوشحالم حالا که هستی برای تو عروسی میگیرم کنار پیکر تو میمیرم خوشحالم ابا عبدلله یا ثارالله... ☑ شدی تو حامی ولایت تا برسی به داد مولا شعار تو این بود منتقم سیلی زهرا(س) بیا آقا بقیه الله(عج) حالا کجایی که ببینی خونابه های پیرهن رو ناله های زهرا کشته شهید بی کفن رو یکی آروم کنه حسن رو این روزا مادر خورده تنش به تیزی مسمار مونده رو صورتش جای دیوار واویلا این روزا حیدر شبیه ابر غصه میباره دیگه علی شده یه بیچاره واویلا واویلا مادر یا حضرت زهرا...
مداحی آنلاین - شهدای گمنام - رسولی.mp3
6.98M
(شهدای گمنام، ببرید از ما نام..) مداح:      شنبه ۳ دی‌ماه ۱۴۰۱ شهدای گمنام، ببرید از ما نام به باغبون بگویید (دیگه لاله نکاره)۳ گوشه گوشه ی این (سرزمین لاله زاره)۳ شهدای گمنام، ببرید از ما نام شهدای خوشنام، ببرید از ما نام به باغبون بگویید دیگه لاله نکاره گوشه گوشه ی این سرزمین لاله زاره آهای مسافرهای عشق از کربلا خوش اومدید آهای غریب جبهه ها به جمع ما خوش اومدید شما که از تابوتاتون می باره عطر کربلا کی گفته که گمنامید اسمتون عشقه به خدا از التهاب این دلم که بی قراره کم کنید محضر بی بی فاطمه سفارش منم کنید شهدای گمنام، ببرید از ما نام رسیدید از راه که به این دلهای خسته جون بدید ستاره ها ستاره ها راه و به ما نشون بدید غبار خاک جبهه ها برای دردمون دواست مثل شما شهید شدن صراط مستقیم ماست برای قلب عاشقا یه نیم نگاهتون بسه مثل دفاع از وطنم اسم شما مقدسه شهدای خوش نام ببرید از ما نام به باغبون بگویید دیگه لاله نکاره گوشه گوشه ی این سرزمین لاله زاره آبروی دو عالم….. 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود بسیار زیبا همراه با تصاویر دلنشین. 💐هرکس به شهدا توسل کند به بن بست نمی خورد💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🕊🥀🏴🕊🥀🏴🕊🥀🕊🏴🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ 🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : حیدر : 🗓 1338/09/26 🗓 محل تولد : ایلام شغل : کارمند : 🗓 1360/09/18 🗓 محل : ایلام عملیات : بمباران هوائی مزار : 🥀 🌹🕊
قصه زندگانی پریوش میرابی ، افسانه نبود. پریوش میرابی در سن 20 سالگی در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی  توسط بعثيها ی متجاوز در محل كارش به شهادت رسید. در اوج و فرود روز‌های حماسه و ایثار. خیل عظیمی از مردان و زنان ایران اسلامی مدال شهادت را به گردن‌شان آویختند و رفتند به راهی که بهترین‌ها را به سوی خود می‌خواند، راهی به دیار پاکان و قله‌ای که بالاتر از آن در خیر و نیکی وجود ندارد. در میان نام این شهدای پرافتخار نام تعداد بی شماری از زنان و دختران شهید می‌درخشد. دختران و زنان شهیدی که لحظه به لحظه زیستن‌شان مصداق سبک والای زندگی اسلامی است. پریوش میرابی در تاريخ 26 آذرماه 1339در ایلام  متولد شد. در خانواده‌ای مومن و دامان گرم و صمیمی مادری متعهد و پدری که رزق حلال را به مهر و لبخند به فرزندانش تقدیم کرد زندگی گذراند. وی در سال 1358  موفق به دیافت دیپلم شد و در آغاز آبان ماه 1358 به سمت ماشين نويسی در اداره دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد ،شغل معلمي را  پیشه کرد و در مدرسه آذر پيرا به تدريس دانش آموزان همت گماشت . در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد وتصمیم گرفت برای خدمت به اقشار خدوم جامعه بالاخص کشاورزان ،در بانک کشاورزی مشغول به کار شود و با توجه به مهارتش در قسمت ماشین نویسی بانك مشغول به خدمت شد. در مدت دو هفته از فعاليتش ، مدیران وقت  وي را بخاطراخلاق و رفتارخوب  و همچنين رضايت كامل از عملكردش ، به عنوان ماشين نويس رسمي به کار گرفتند . وي خواهران و برادرانش را به مبارزه عليه دشمنان غاصب بعثی  دعوت  و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد. از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات شخصي بر مي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد . وقتي كه خبر شهادت هموطني  را مي شنيد ، شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش خواستار رسیدن به مقام شامخ شهیدان بود تا اينكه اين اسوه حجاب و نجابت در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی توسط  دشمن  متجاوز در محل كارش شربت شیرین شهادت را نوشید و به آرزویش رسید .. قصه‌ زندگانی پریوش میرابی ، افسانه نبود. پاک  زیست و به آرزوی دیرینه اش رسید. مرقد شريف اين بانوي شهيده در آستان مقدس امامزاده علي صالح (ع) ايلام ميباشد، روحش شاد يادش پر رهرو
روایتی از اوج دفاع از سنگر حجاب؛ زن شهیده ای که تا آخرین لحظه از چادر غافل نماند + تصاویر در ۱۸ آذر سال ۱۳۶۰ بود که شهر ایلام توسط رژیم بعثي متجاوز مورد بمباران هوایی قرار گرفت. آن زمان شهیده در محل كارش بود. ساعت ۱۲ بود که بمباران شروع شد. گویا در آن لحظه همه به پناهگاه پناه برده بودند، اما شهید چون چادرش را جا گذاشته بود، به بانک برگشته تا آن را بردارد. در همان لحظه مورد اصابت ترکش به ناحیه سر و گردن قرار می‌گیرد و در بانک شهید می شود.
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی در 26 آذر سال 39 در زادگاهش (ايلام) و در خانواده اي نسبتاً فقير چشم به ديار هستي گشود . با گذشت زمان او پا به مدرسه گذاشت كانوني كه او را با همه چيز آشنا كرد ، در آنجا دنيايي ديگر بود ، دنيايي از تبعيض ها دنيايي از ستم ها ، از فاصله ها از فقر ها و از سرمايه داران خوك صفت،او در آنجا فهميد كه هر كس كمتر داشته باشد تحقير شود هر آنكه جامعه زرين تر در بر داشت مورد احترام قرار مي گيرد و گول خوردگان تا به كمر خم شده در برابرش تعظيم مي كنند . و با دلي سرشار از ايمان و سينه اي پر از خشم دوره راهنمايي را پشت سر گذاشت و به دبيرستان وارد شد و ستم رژیم شاهنشاهي در اينجا به وضوح بيشتر و بيشتر مشاهده كرد. در سال 1358 ديپلمش را گرفت و در آغاز آبان ماه 1358 به سمت ماشين نويس در اداره دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد معلمي را پشت ميز نشيني ترجيح داد و در مدرسه آذر پيرا به تدريس مواد تجديدي دانش آموزان همت گماشت . در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد اما چه مي توانست بكند هر روز نزد خدا دست به دعا به بر می داشت كه نصيبش شود . تا اينكه بار ديگربه بانك كشاورزي مراجعه و خواستار شغل ماشين نويسي شد و مدت دو هفته به شغلش مشغول بود و روساي اداره بخاطراخلاق و رفتارش و همچنين رضايت كامل آنها وي را به عنوان ماشين نويس رسمي به کار گرفتند . وي خواهران و برادرانش را به مبارزه عليه دولت جور ستمگران مي خواند و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد. از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات شخصي بر مي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد . وقتي كه خبر ياري را مي شنيد در دل به او مي گفت التماس دعا و شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش خواستار مي شد كه هر چه زودتر به نزد خدايش بشتابد تا اينكه در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی بعثيها متجاوز در محل كارش شربت شیرین را نوشید و به آرزویش رسید . 🌹 🕊 شادی روح و 🕊 🌹🌴
زندگي نامه شهيده پريوش ميرابي با طلوع هر اشعه زرين آفتاب فتح ،ستاره اي بر خاك ميا فتد اما دشمنان غافلند  كه هيچگاه آسمان خالي از ستاره نخواهد شد  و اين بار  سخن از چگونه زيستن و چگونه مردن عاشقي از تبار هابيليان است عاشقي كه درس عشق و شهادت  را از رهبرش حسين (ع) و در مكتب خانه اسلام و مبارزه را از بانويش  رهبر زنان زينب (ع) آموخت  و تا آخرين لحظه عمرش هموراه با ستم جنگيد.   شهيده در 26 آذر سال 39 در زادگاهش  ايلام  در خانواده اي نسبت فقير چشم به ديار هستي گشود  و هستي و جهان  كه بعد ها برايش  چون قفس تنگ مي شد.  با گذشت زمان  او پا به مدرسه گذاشت  كانوني كه او را با همه چيز آشنا كرد در آنجا دنيايي ديگر بود دنيايي از تبعيض ها  دنيايي از ستم ها ،  از فاصله ها  از فقر ها ، و از سرمايه داران  خوك صفت،او در آنجا فهميد كه هر كس كمتر داشته باشد تحقير شود هر آنكه جامعه زرين تر در بر داشت مورد احترام قرار مي گيرد و گول خوردگان تا به كمر هم شده در برابرش تعظيم مي كنند و با دلي سرشار از ايمان و سينه اي پر از خشم دوره راهنمايي را پشت سر گذاشت و به دبيرستان وارد شد ستم رژیم شاهنشاهي در اينجا به وضوح بيشترو بيشتر مشاهده كرد. خفقان سر تاسر ايران را در بر گرفته بود از نظاره گر عروسك هاي غربي بود مي ديد از طبقه اش  ( زنان ) چه ساخته اند همه اينها را مي ديد اما كه اين پنبه نفت آلود شده احتياج به جرقه داشت تا موقعي كه در سال 1358  ديپلمش را گرفت،سالي كه انقلاب  پيروزي نهاده بود او نيز طغيان كرد با اينكه انقلاب پيروز شده بود اما لحظه اي از ضد انقلابيون غافل نبود در آغاز آبان ماه 58  به سمت ماشين نويس در اداره  دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد معلمي را پشت ميز نشيني ترجيح داد  ودر مدرسه آذر پيرا به تدريس مواد تجديدي دانش آموزان همت گذاشت، در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد اما چه مي توانست بكند  هر روز  نزد خدا به دست دعا به بر می داشت كه شهادت نصيبش شود هر چند مي دانست كوچكتر از آن است كه اسم شهادت را ببرد. تا اينكه بار ديگربه بانك كشاورزي مراجعه وخواستار شغل ماشين نويسي شد ومدت دو هفته به شغلش مشغول بود وروساي اداره بخاطراخلاق ورفتارش و همچنين رضايت كامل آنها وي را به عنوان ماشين نويس رسمي كه مي خواستند روي كار آورند كه نشد.  وي خواهران وبرادرانش رابه مبارزه عليه دولت جور ستمگران مي خواند و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد. از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات  شخصي برمي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد وقتي كه خبر  شهادت ياري را مي شنيد  در دل به او مي گفت  التماس دعا و شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش  خواستار مي شد كه هر چه زودتر به نزد خدايش بشتابد تا اينكه در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی بعثيها متجاوز  در محل كارش  به شهادت رساید. در حالي كه تنها 20 سال بيشتر نداشت به خدايش رسيد و آرزو و آرمانش را  خداوند به تحقق رساند. مزار این شهیده گرانقدردر جوار امامزاده علی صالح (ع) قرار دارد. منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
با غروب ستاره‌ها، خورشید خاموش نمی‌شود و کابوس شب، بر دامن سپید روز نخواهد نشست. چه خوش باورند دشمنانی که با خاموش کردن شمع‌ وجود مظلومان، در جستجوی رسیدن به جاودانگی‌اند غافل از آن که خون مظلوم، رستاخیزی از حقانیت و ابدیت است که ریشه‌ی ظلم را از بیخ و بن خشک خواهد ساخت و خانه‌های عنکبوتی‌شان را در هم خواهد کوبید. چه بسا مظلومانی که در اوج مظلومیت و گمنامی در خاک و خون غلطیدند و پر کشیدند، اما خونشان برای گواهِ تاریخ کماکان در حال جوش و خروش است و این نشان سرخ را از مکتب مولایشان اباعبدالله ‌الحسین (ع) با بهای عشق خریده‌اند. در این بین کم‌نظیرند شیر زنانی که زینب وار پای در رکاب عشق و درد نهادند و سرانجام مزد عاشقی خود را با نوشیدن شهد شیرین شهادت از دست خدای خویش گرفتند. امروز، به نیابت از زنان شهیده‌‌ با ایمان، در خدمت یکی از خانواده‌های این عزیزان هستیم که بنا به گفته برادر بزرگوارشان، اولین شهیده زن کارمند بانک کشاورزی است. در ادامه مطلب، گفتگوی ما را با این برادر عزیز خواهید خواند
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
با غروب ستاره‌ها، خورشید خاموش نمی‌شود و کابوس شب، بر دامن سپید روز نخواهد نشست. چه خوش باورند دشمنا
نوید شاهد: لطفا خودتان را معرفی بفرمایید. برادر شهید: بنده اکبر میرابی برادر شهید پریوش میرابی، جانباز 10درصد و کارمند بازنشسته آموزش و پرورش می‌باشم که در حال حاضر مشغول تدریس در مقطع ابتدایی در مدرسه ایثار و شهید فاطمی شهر ایلام هستم. نوید شاهد: بیوگرافی شهیده گرانقدر را لطف می کنید؟ برادر شهید: ما یک خانواده یازده نفره بودیم ۶ خواهر و ۳ برادر که پریوش ششمین فرزند خانواده ،در ۲۶ آذر سال ۱۳۳۸ در شهر ايلام متولد شد. نوید شاهد: لطفا از زندگی و دوران تحصیل تا زمان شهادت شهیده توضیح مختصری بفرمایید؟ برادر شهید: پریوش مانند دیگر هم سن و سالهایش با رسیدن به سن هفت سالگی به مدرسه رفت. بعد از گذراندن دوره راهنمايی وارد دبيرستان شد که این دوران هم زمان شده بود با سالهای مبارزات انقلابی و ضد پهلوی مردم. در آن زمان رژیم شاهنشاهي با اعمال تبعيض ها و ستم‌های مضاعف به مردم، آنها را از هر نظر در تنگنا و مشقت قرار داده بود ،ظلم خفقان نیز سرتاسر ايران را در بر گرفته بود. پریوش نیز همپای مردم و همراه دوستان دبیرستانی اش در تظاهرات خیابانی شرکت می کرد و همزمان از درس و مدرسه هم غافل نبود تا اینکه در سال ۱۳۵۸ مقطع دبیرستان را مشت سر گذاشت و مدرک دیپلم خود را کسب کرد. در آغاز آبان ماه ۵۸ به عنوان ماشين نويس در اداره دارايي مشغول به كار شد و چون حال و هوای انقلابی در سر داشت و نمی‌توانست نسبت به حوادث و اتفاقات اطراف خود بی توجه باشد و مي خواست به هر طریقی بین مردم و همراه با آنها باشد، معلمي را بر پشت ميز نشيني ترجيح داد و در دبستان آذر پيرای شهر ایلام به تدريس دانش آموزان تجدیدی همت گمارد. در اين زمان بود که جنگ تحمیلی آغاز شد و استان ایلام به علت داشتن مرز مشترک با عراق، در معرض حملات متعدد دشمن قرار گرفت. پریوش در این ایام تصمیم به تغییر شغل خود گرفت و با مراجعه به بانك كشاورزي به عنوان ماشين نويس موقتی مشغول بکار شد که در مدت دو هفته به بخاطر حسن اخلاق و رفتار، رضايت كامل مسئولان بانک را بدست آورد و به عنوان ماشين نويس به اسنخدام رسمی بانک درآمد. نوید شاهد: ایشان در زمان استخدام چند سال داشتند؟ برادر شهید: پریوش در سن ۲۲ سالگی به استخدام بانک کشاورزی درآمد. همیشه سربه‌زیر و دلسوز بود. بخشی از حقوق خود را برای دستگیری از فقرا درنظر گرفته بود و بخش عمده‌ای از آن را مبلغ نیز خرج خانواده‌اش می‌کرد‌. مقدار ناچيزي را هم برای رفع احتياجات شخصي خود بر می داشت. نوید شاهد: در مورد نحوه‌‌ شهید شدن ایشان بفرمایید؟ برادر شهید: هجدهم آذر ماه سال ۱۳۶۰ بود که شهر ایلام توسط رژیم بعثي متجاوز مورد بمباران هوایی قرار گرفت. آن زمان شهیده در محل كارش بود. ساعت ۱۲ بود که بمباران شروع شد. آنگونه که دوستش تعریف می کرد گویا در آن لحظه همه به پناهگاه پناه برده بودند، اما شهید چون چادرش را جا گذاشته بود، به بانک برگشته تا آن را بردارد. در همان لحظه مورد اصابت ترکش به ناحیه سر و گردن قرار می‌گیرد و در بانک شهید می شود. نوید شاهد: از خصوصیات اخلاقی شهیده برای ما تعریف کنید؟ برادر شهید: پریوش به حجاب خیلی اهمیت می داد. همیشه احترام بزرگتر‌ها را داشت مخصوصا احترام و توجه به پدر و مادرم.خیلی دلسوز و مهربان بود. وقتی شهید شد جای خالی اش خیلی احساس می شد. پدر و مادرم دل تنگشان را با بو کردن و بوسه زدن به جانمازش آرام می کردند. نوید شاهد: شما بیان کردید که اولین شهید زن در بانک کشاورزی کشور است؟ برادر شهید: بله من پیگیری و بررسی کردم به این نتیجه رسیدم که شهیده پریوش اولین شهیده‌ی زن کارمند بانک کشاورزی است، ولی متاسفانه هیچ شعبه بانک کشاورزی در هیچ جا و حتی شهرستان ایلام به اسم ایشان نیست و حتی در جامعه هم هیچ اسمی از شهیده پریوش برده نشده است و این یک گلایه ای هست که از مسئولین داریم. نوید شاهد: سپاسگزارم از زمانی که در اختیار ما قرار دادید. اگر حرف یا مطلب دیگری هست بفرمایید؟ برادر شهید: ممنونم از شما به خاطر فرصتی که در اختیار بنده قرار دادید. ما به عنوان خانواده‌های شهدا حداقل کاری که برای زنده نگه داشتن خون شهدا می توانیم انجام دهیم این است که نامشان را در یادها حفظ کنیم.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹 #شهيده_والامقام #پریوش_میرابی فرزند : حیدر #طلوع : 🗓 1338/09/26
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر 🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 شادی روح شهدا صلوات. 🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا