فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅این شهید عزیز را بشناسید
🌹شهیدی از لبنان مدفن درقم
🌺شهید انیس جابر
🎤روایت حاج حسبن کاجی در شبکه سه صداوسیما
-------------------------
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
👆 خاطره ای از #شهید_نصرالله_صالحی
به مناسبت سالروز #شهادتش 👆👆
از طرف تمام خانواده های #شهدا از همه ی مردم آگاه و ایران دوست که علی رغم برخی مشکلات و تلاش و تبلیغات دشمنان، برای پایداری و سر افرازی #مملکت_امام_زمان_ارواحنافداه جمهوری اسلامی ایران در انتخابات شرکت کردند تشکر میکنیم.
ان شاءالله همه از یاران آقا باشید.
ان شاءالله به مدد #شهدا در بقیه ی آزمون ها و فتنه های آینده هم سرافراز و با بصیرت بمانیم.
#شهید_والامقام
#نصرالله_صالحی
🌹 #سالروز_شهادت 🕊
#ارسالی_از_خانواده_شهید
https://eitaa.com/joinchat/1275527359C21136bc315
شادی روح امام راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴🕊🌹
🍂 نماز شب
✦━•··•✧❁✧•··•━✦
فرامرزیان میگفت: نماز شب برای رزمنده واجب است.
این جانباز دلاور جواد فرزامیان که دستش را به گردنم انداخته، در اولین اعزام به جبهه در شانزده سالگی (آبان ماه سال شصت) در قطار گفت که در جبهه نماز شب برای رزمنده واجب است. به اهواز رسیدیم و در مسجد بازار برای مدتی مستقر شدیم. جواد در اولین شب مرا برای نماز شب بیدار کرد. خواب آلود بودم و در تاریکی رفتم وضو گرفتم. خواب از سر و رویم می بارید.
به مسجد آمدم و در حالی که غالب ذهنم به خواب بود، ایستادم به نمازشب در حالی که نمی دانستم چند رکعت است. گاها در حمد چشم هایم بسته می شد؛ وقتی قنوت گرفتم سایه هایی را در اطرافم می دیدم که به رکوع و سجده می روند. به خود می گفتم حالا اینها مرا هم می بینند و کیف می کردم و قربه الی الله تبدیل شد به قربه الی افراد. در آن حال یک نفر آمد و گفت: برادر قبله را اشتباهی ایستادی! و۱۸۰ درجه مرا چرخاند. از خجالت عرق از پیشانی ام جاری بود. زود نماز را تمام کردم و سریع رفتم زیر پتو و آن را به سرم کشیدم. خُب نوجوانی و بی تجربگی این حرف ها را هم داشت. یادش بخیر آن زمان فرمانده مان علی تجلایی بود و اسم گردانمان شهید مدنی و شهید قاضی بود.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#طنز_جبهه #یادش_بخیر
🍂 آخرین روزهای زمستان
رزمندگان در ارتفاعات برفی غرب کشور
🔸 سال ۶۶ - ۶۷
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
نام شهيد: احمدرضا احدي
تاریخ تولد: 1345/06/25
محل تولد: ملایر
تحصیلات: دکتری
رشته تحصیلی: پزشکی عمومی
دانشگاه محل تحصیل: شهید بهشتی
تاریخ شهادت: 1365/12/12
محل شهادت: شلمچه
از دانشگاه تا دانشگاه
زندگینامه شهید نفر اول کنکور پزشکی «احمدرضا احدی»
شهید احمدرضا احدی از سرداران رشید دفاع مقدس است که در عملیات کربلای 5 شجاعانه به شهادت رسید. در آستانه سی امین سالگرد شهادتش، مروری بر زندگی این شهید بزرگوار داریم.
شهيد احمد رضا احدي در بيست و پنجم آبان ماه سال 1345 در شهرستان اهواز و در خانواده اي مذهبي و سنتي زاده شد.
پدرش درجه دار ارتش و مادر وي خانه دار بود. در شش سالگي وارد دبستان شد و مراحل تحصيل ابتدايي را با موفقيت کامل و احراز رتبه هاي اول طي کرد. دوره راهنمايي را نيز با معدل هاي 19 و 20 گذراند. در اين هنگام با شروع جنگ تحميلي همراه خانواده به زادگاه پدر و مادر خويش (ملاير) بازگشت و تحصيلات متوسطه را در رشته علوم تجربي در دبيرستان دکتر شريعتي پي گرفت و سرانجام در سال 63 موفق به کسب ديپلم گرديد.
سال 64 در کنکور سراسري دانشگاه ها با استفاده از سهميه رزمندگان رتبه نخست را در کل کشور و در همه رشته هاي انتخابي بدست آورد و از اين پس در رشته پزشکي دانشگاه شهيد بهشتي تهران به ادامه تحصيل پرداخت.
شهيد پس از مهاجرت به ملاير و همزمان با تحصيل در دبيرستان ضمن انديشه و تأمل در مسائل گوناگون، ايمان روز افزون خود را به حرکت پوياي انقلاب اسلامي و امام (ره) نشان داد تا آنکه در سال دوم تحصيل در دبيرستان، بر اثر روح کمال خواه و ايمان والاي خويش و به منظور حضور در ميدان هاي جنگ و جهاد لباس رزم بر تن کرد و نخستين بار در عمليات رمضان (سال 61) شرکت جست و در اين نبرد مجروح شد.
حضور در اين عمليات را مي بايست مبدأ تحولي شگرف و آغاز راهي نو فراروي او به شمار آورد، چنان که شکوه ايمان و اخلاص بسيجيان در اين عمليات و شهادت دوستان و هم رزمانش خصوصاً «محمد روستايي» تأثيري ژرف بر او نهاد. ماجراي اين واقعه در دو قطعه از يادداشت هاي وي با عنوان «ضيافت الله» و «با مرگ» با بياني آکنده از احساس و شور منعکس گرديده است.

از اين پس احمدرضا تا هنگام شهادتش پياپي در جبهه هاي جنگ حضور يافت و در تمامي نبردها از نفرات ويژه و فعال گردان ها و دسته ها بود و در مواقع سخت و پيچيده در ميادين نبرد، ديگران را نيز هدايت و مساعدت مي کرد و گاه اتفاق مي افتاد تا يک شبانه روز در ميان سپاه دشمن پنهان مي شد و جز خدا کسي از او خبر نداشت.
در مدت چهار سال حضور در جبهه جنگ بارها مجروح شد و در عين حال در بسياري از اين موارد کمتر اتفاق مي افتاد که دوستان و حتي خانواده اش از اين موضوع آگاهي يابند.
احمدرضا در استعداد و يادگيري، کم نظير بود و بدين جهت در طول مدت تحصيل در مدرسه و در دبيرستان و دانشگاه برجسته و سرآمد بود و نمره هاي عالي مي گرفت. چنان که در سال آخر دبيرستان پس از 6 ماه حضور در خط مقدم جبهه هاي جنگ و بازگشت و شرکت در امتحان نهايي به عنوان دانش آموز ممتاز شناخته شد.
فراست ذهن و طبع لطيف او موجب آن شد که حتي براي بيان مافي الضمير و انديشه خويش از فرمول هاي رياضي و مقوله هاي علمي نيز تعابيري بديع و گيرا به وجود آورد و به راحتي قلم را در بيان مکنونات دروني و مشاهدات خود به کار گيرد و شورانگيزي و عاطفه سيال خويش را در جملات و نوشته هايش جاي دهد. افزون بر اين، گاه طرح ها و نقاشي هايي نيز پديد مي آورد و مهم تر اين که اُنس دائمي با قرآن و ادعيه داشت و بر آن همّت مي گماشت.
به سخنان حکيمانه و اشعار عرفاني دلبستگي خاصي داشت آن گونه که در نوشته هاي خود به مناسبت هاي مختلف از اشعار نغز شاعران بهره مي گرفت.
آن چه که در نگاه نخست از او به نظر مي آمد سادگي و صميميتي بود که بيننده را از ديدار او مجذوب مي ساخت اما در پس اين چهره جذاب و شاداب، نگاه ژرف و قلبي محزون وجود داشت که باعث بي توجهي آن به تعلقات دنيايي گرديده بود و او را با عشق و ايماني خالص راهي ميدان هاي دفاع از دين و ميهنش مي کرد.

هميشه و در همه حال خدا را بر اعمال خود ناظر و حاضر مي ديد و به محاسبه و مراقبت از نفس خويش اهتمام مي ورزيد چنان که اعمال نيک و بد خود را رمز گونه در دفتري جداگانه ثبت مي کرد. حضور پياپي او در جبهه هاي غرب و جنوب به عنوان يک دانشجوي پزشکي هيچ گاه باعث برتري و غرور وي نمي شد چرا که او دنياي غرور و خودخواهي را سخت سست و بي مقدار مي شمرد. هنگام راز و نياز، حالتي وصف ناپذير داشت آن گونه که دوستان او گفته اند اهل تهجد و شب زنده داري بود. چنان که هنوز گريه هاي سوزناک او در جاي جاي سنگرها در ذهن و ياد دوستانش باقي مانده است.
امام (ره) را از ژرفاي جان دوست مي داشت تا بدان حد که وصيت نامه خود را با کوتاه ترين عبارت و در يک جمله به تحقق خواسته ها و سخنان رهبر ومقتدايش مزين کرد: «فقط نگذاريد حرف امام به زمين بماند.همين» و چون حضرت امام (ره) جنگ را در رأس امور خوانده بود، حضور در جبهه را با شگفتي تمام بر دنياي عافيت و سلامت کلاس درس و دانشگاه ترجيح داد.
احمدرضا که نوجواني و بلوغ جسماني خويش را در ميدان هاي جنگ آغاز کرده بود در مقام معرفت و سلوک علمي مدارج روحاني را در مقام انقطاع از دنيا و اتصال به مبدأ اعلي درمي نورديد و چنين بود که بسيجي مرد ميدان هاي جنگ سرانجام پس از شرکت فعال در عمليات کربلاي 5 ، در شب دوازدهم اسفند ماه سال 65 همراه تني چند از همرزمانش از آن جمله مجيد اکبري در درگيري با کمين هاي دشمن بعثي به شهادت رسيد و به لقاءالله پيوست و پس از 15 روز که پيکر خونينش ميهمان آفتاب بود بازگردانيده و درآرامگاه عاشوراي ملاير به آغوش خاک سپرده شد.
منبع: نشر الکترونیکی شاهد، سردار شهید احمدرضا احدی
چند روزی همقدم با شهید احمدرضا احدی-۱
کمی احمدرضا احدی را بشناسید؛ از رتبه اول کنکور پزشکی تا شهادت در عملیات کربلای ۵

احمدرضا احدی دانشجوی رتبه اول کنکور پزشکی بود که در سن بیست سالگی و در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید. از او مجموعه ای دستنویس که در مجموعه «حرمان هور» به چاپ رسیده است، به جای مانده است.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: آبان سال 1345 احمدرضا در خانواده ای سنتی و مذهبی در ملایر به دنیا آمد. مادر خانه دار و پدر در ارتش مشغول به فعالیت بود و همین باعث شده بود که احمدرضا از همان کودکی مهاجرت از این شهر به آن شهر را تجربه کند.
شش ساله بود که وارد دبستان شد و از همان ابتدا مشخص شد که او آینده درخشانی در تحصیل می تواند داشته باشد. باهوش بود و درسخوان و از همین رو همه دوران تحصیل را از ابتدا تا زمانی که می خواست دیپلم بگیرد با معدل 20 و 19 گذراند و همیشه کرسی اول کلاس مختص او بود.
با شروع جنگ، خانواده احمدرضا که سال ها دور از دیار اصلی خود بودند به ملایر بازگشتند و او برای ادامه تحصیل در مقطع متوسطه به دبیرستان دکتر شریعتی ملایر رفت و در رشته تجربی ادامه تحصیل داد و امیدی شد برای آینده پزشکی این مملکت اما احمد رضا که به همه اتفاقات اطراف خود با تیزبینی و فراست نظاره می کرد همزمان با رشد جسمی و روحی سعی در تقویت ایمانش داشت و در مسائل اجتماعی و سیاسی کشور هم مطالعه و تحقیق می کرد و با اینکه هنوز نوجوانی بیش نبود و در کلاس دوم دبیرستان مشغول به تحصیل، بر خود تکلیف دید که به یادگیری فنون نظامی بپردازد و به صفوف دفاع از کشورش بپیوندد و به این ترتیب بود که او برای اولین بار خود را در عملیات رمضان(1) محک زد و مجروح شد و چند تن از دوستانش مانند محمد روستایی را از دست داد.
این حضور آغازی بود برای شرکت های پی در پی در عملیات های مختلف و مجروح و زخمی شدن های مکرر.
با اینکه از سال 61 پای احمدرضا به جبهه باز شد اما در تحصیل چنان سختکوش بود که وقتی از جبهه برای دادن امتحان های نهایی اش در جلسات امتحانی شرکت کرد، دانش آموز ممتاز شد.
زمانه کنکور که فرا رسید او هم مانند بسیاری از دوستانش با علاقه بسیار در آزمون شرکت کرد و با هوش بالایش موفق به کسب رتبه اول کنکور پزشکی و حضور در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی شد.
احمدرضا همزمان با رشد جسمی اش در عرفان و شناخت خود و خدا روز به روز بیشتر رشد می کرد و مصداق همان هایی بود که به قول روح الله کبیر ره صدساله را در جبهه ها یک شبه طی کردند و دستنوشته های عارفانه ای که بعضی وقت ها با اصطلاحات ریاضی نیز آمیخته شده است از خود به جای گذاشته که بعدها با عنوان «حرمان هور» به چاپ رسید.
احمدرضا از بچه های فعال جبهه بود و برای پیشبرد اهداف هر کاری که در توانش بود انجام می داد و بچه ها را هم در کارهایشان یاری می کرد. گاهی اوقات او ساعت ها در میان سنگرهای دشمن بود بی آنکه دشمن بویی از آن ببرد.
این کارنامه نه از آن مردی میان سال یا سالخورده است که جوانی است که تازه بیست سالگی را تجربه می کند اما در حضور چهارساله اش بارها مجروح شده بی آنکه خانواده اش از این مساله چیزی بدانند.
سرانجام بارها مجروح شدن و حضور چهارساله و مدام او در جبهه حق علیه باطل در شب دوازدهم اسفند ماه سال 65 در هنگامه عملیات کربلای پنج به همراه چند تن از دوستانش از جمله مجید اکبری به شهادت رسید و پیکرش 15 روزی را مهمان خاک خون آلود جبهه ها بود تا به گلزار شهدای ملایر بازگشت و با مجید در کنار هم آرمیدند.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
چند روزی همقدم با شهید احمدرضا احدی-۱ کمی احمدرضا احدی را بشناسید؛ از رتبه اول کنکور پزشکی تا شهاد
با این حال من اصرار داشتم این زاویه دید را بهکار بگیرم چون خود شهید در دستنوشتههایش از همین روش استفاده کرده است.
منبع: همشهری