〰🍃✨〰 〰✨🍃〰
﷽
#سلام_مولا_جان♥️
وقتی سلامت میکنم باور دارم
جواب سلامم را میدهی و به
حرف های دلم گوش میکنی
ای مهربان تر از پدر،دلم پرگشودن
در هوای شما را می خواهد...
رهایی در آسمان پاک حضور شما...
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
〰🍃✨〰 〰✨🍃〰
﷽
شبکه ی ضریح تو...
تلویزیون و آنتن نمی خواهد !
یک دل میخواهد و... یک سلام !
حتی از راه دور...
سلام آقای دلتنگی های من !
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
اطلاعات شخصی و شناسنامه ای شهید محمدرضا کفتری
نام پدر: محمد
محل تولد: استان خراسان جنوبی
شهرستان: ارسک بشرویه
تاریخ تولد:۱۳۴۷/۰۶/۰۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۲/۰۸
محل شهادت: استان خوزستان، شهرستان/ بخش: آبادان، منطقه: پاسگاه زید
سن: ۱۹ سال
شغل: دانشجوی تربیت معلم
تحصیلات: فوق دیپلم
وضعیت تاهل: مجرد
تعداد شهید از یک خانواده:
محل گلزار: استان: خراسان جنوبی، شهرستان/بخش: ارسک بشرویه،، نام گلزار: ارسک
محل تولد شهید:
عملیات منجر به شهادت:
ارگان اعزام کننده:
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
زندگی نامه :
یکم شهریور ماه ۱۳۴۷ ارسک از توابع شهرستان بشرویه به دنیا آمد.پدرش آقا محمد شغلش آزاد بود و مادرش فاطمه خانم نام داشت. وی در مرکز تربیت معلم نیشابور دوره ی کاردانی رشته ادبیات فارسی به عنوان دانشجو پذیرفته شد. هشتم خرداد ماه ۱۳۶۶در عملیات کربلای ۸به عنوان نیروی توپخانه در منطقه شلمچه براثراصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.پیکر مطهرش در زادگاهش به خاک سپرده شد
شهيد محمد رضا كفتري در سال 1347 در روستاي ارسك از توابع شهرستان بشرویه در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. او در كودكي سوره هاي كوچك قرآن را حفظ بود و دوستان زيادي داشت كه از جمله آنها: جواد اسدي، سيد رضا داوودي، سيد مهدي مظفري بودند كه همگي آنها به شهادت رسيدند.
با علاقه اي كه به درس و مدرسه داشت در سن 6 سالگي وارد مدرسه شد و از شاگردان ممتاز كلاس بود. پس از گذراندن تحصيلات راهنمايي و متوسطه در رشته ادبیات فارسی در مركز تربيت معلم نيشابور قبول شد. چون دانشجو بود از خدمت سربازي معاف شد ولي معافيت از سربازي وسيله اي نشد تا از رفتن به جبهه خودداري كند زيرا آرزوي او شهادت بود. شهيد در برابر سختي ها صبور و مقاوم بود و هميشه معتقد به نذر ومتوسل شدن به اهل بيت بود. او براي رفتن به جبهه هميشه اين را مي گفت: كه شركت در جنگ و رفتن به جبهه ها از وظايف اصلي هر فرد مسلمان ايراني است.
ولايت و رهبري امام را از صميم قلب دوست داشت و هميشه مي گفت: من با رفتن خود به جبهه مي توانم قلب امام را شاد نمايم. نظر او در مورد جنگ اين بود حالا كه كشورم مورد تهاجم دشمن قرار گرفته بر همه واجب است كه از كيان اسلام و از ناموس و سرزمين خويش دفاع كند و هميشه دوستانش را دعوت به حضور فعال در جبهه مي نمود.
اين شهيد بزرگوار در تاريخ 1366/2/8 بر اثر اصابت خمپاره در شلمچه به شهادت رسيد.
درباره شهید :
مادرشهید :یک روز آمد و گفت:« مادر! در خواب دیدم مرد سیدی با عمامه روی اسب نشسته بودند. وارد خانه شدند و یکبار دور حیاط خانه گشتند و در یک نقطه ایستادند و از من خواستند که با ایشان بروم. من از ایشان خواستم موضوع را با شما در میان بگذارم. شما در حال نان پختن بودید. نانی برداشتم و به ایشان تعارف کردم. ایشان خوردند و مقداری به اسب دادند. سپس من با آن سید، سوار بر اسب شدیم و اسب یک دفعه به پرواز در آمد. در این موقع من از خواب پریدم. تمام بدنم می لرزید. از آن موقع، عشق رفتن به جبهه در من جان گرفت.»
خاطرات مادر شهید محمد رضا کفتری
راوي : مادر شهيد
* محمد رضا همیشه می گفت مادر حاضرشهید شوم ولی به اسارت نروم در روزی از روزها که از خواب بیدار شد دیدم که قرآن می خواند و ناراحت است علت را جویاشدم گفت: دیشب خواب دیدم که یک آقای بزرگوار با اسب به خانه آمدند و گفتند بلند شو با هم برویم من هم از شما اجازه گرفتم و با آقا به راه افتادم که ناگهان اسب تبدیل به یک کبوتر شد و پرواز کرد.
* در ايام تعطيلات نوروز كه از تربيت معلم آمده بود، در يكي از شبها خوابي ديده بود و مي گفت: در خواب ديدم كه مردي سيد با عمامه كه روي اسب نشسته بودند وارد خانه شدند و يك بار دور حياط خانه گشتند و در يك نقطه ايستادند و از من خواستند كه با ايشان بروم، من از ايشان خواستم كه موضوع را با شما در ميان گذارم شما در حال نان پختن بوديد ناني را برداشتم و به ايشان تعارف كردم ايشان از آن خوردند و تكه اي را به اسب دادند سپس من با آن سيد سوار بر اسب شديم و اسب يكدفعه به پرواز درآمد و در اين موقع من از خواب پريدم و تمام بدنم مي لرزيد و از آن روز عشق رفتن به جبهه در من جان گرفت.
* شب پانزده رمضان بود که خواب دیدم که در آشپزخانه مشغول درست کردن غذا هستم که محمد رضا صدا زد مادر خداحافظ تا از خواب پریدم دیدم که مناجات را شروع کرده اند حالم دگرگون بود چون خبری از فرزندم نداشتم بعد از چند روزی خبر شهادتش را آوردند گویا همان شبی که خواب دیدم پسرم شهید شده بود.
وصیت نامه :
معلم متعهد و مومن کسی است که با اتکا به نیروی حق و دانش خود پرده های خرافه را از جلوی دیدگان دیگر انسان ها محو سازد و به آنها بفهماند که یأس و نا امیدی را هرگز به خود راه ندهند. معلم زمانه ما دین و سیاست را مکمل هم بداند و بدون هیچ گرایشی شاگردان خود را به صراط مستقیم تعمیم دهد و به آنها بفهماند که یأس و نا امیدی را هرگز به خود راه ندهند.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
#شهید_محمد_رضا_کفتری
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀