eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کشف پیکرهای مطهر ۸ شهید دوران دفاع مقدس در منطقه عملیاتی شلمچه 🕊گروههای تفحص شهدا موفق شدند اردیبهشت ماه امسال پیکرهای مطهر ۸ شهید دوران دفاع مقدس را در منطقه عملیاتی شلمچه مربوط به تک دشمن در سال ۶۷ تفحص نمایند 📥دانلود نسخه با کیفیت 📎https://aparat.com/v/GKxbM 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 📱 | آپارات | روبیکا | ایتا | اینستاگرام 🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ 🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
 نام شهید: جعفر نام خانوادگی شهید: حیدریان نام پدر : رضا محل تولد:روستای فردو تاریخ تولد : 1335/03/10 وضعیت تاهل : متاهل تاریخ شهادت : 1361/01/02 محل شهادت :تپه چشمه نحوه شهادت :اصابت تیر به پا نام عملیات : فتح المبین رمز عملیات : یا زهرا (س) محل دفن :گلزار شیخان
شهید «جعفر حیدریان»؛ از قهرمانی در فوتبال تا عروج بر سکوی شهادت طلیعه سال ۱۳۶۱ سالروز عملیات «فتح‌المبین» است و نام فرماندهان شهیدی همچون سردار «جعفر حیدریان» در آن عملیات می‌درخشد. شهید جعفر حیدریان فرزند رضا متولد دهم خرداد سال ۱۳۳۵ در روستای فردو بخش کهک قم بود. این شهید بزرگوار در ۱۰ سالگی پدرش را از دست داد و مسئولیت سرپرستی خانواده را بر عهده گرفت. او در اوقات فراغت از کار و تحصیل، درس اخلاق آیت‌الله مشکینی شرکت می‌کرد. شهید حیدریان، چون از کودکی با نام امام خمینی (ره) و مبارزات سیاسی ایشان آشنا بود، در راه اندازی تظاهرات مردم قم در دوران انقلاب، نقش مؤثری داشت و با سخنرانی‌های آتشین، جوانان قم را به کوه انفجار علیه سلطنت پهلوی مبدّل ساخت. او که در تظاهرات قم دستش شکسته بود، شب و روز نداشت. هر جا حرکت جدیدی علیه رژیم ستمشاهی بوجود می‌آمد، جعفر از جمله طراحان آن بود. پس از پیروزی انقلاب، در زمره تیپ حفاظت از بیت امام خمینی (ره) قرار گرفت و پس از تشکیل سپاه به عضویت این نهاد مقدّس درآمد و در واحد عملیات، در کشف خانه‌های تیمی منافقین در قم تلاش کرد. سپس در واحد آموزش نظامی، به تعلیم و آموزش پاسداران همّت گماشت. وقتی سنندج میدان تاخت و تاز ضدانقلاب قرار گرفت، گروهی از پاسداران قم به فرماندهی جعفر به آن منطقه اعزام شدند. شهر در دست ضدانقلاب بود و در باشگاه افسران جمعی از برادران ارتشی در محاصره بودند، جعفر توانست با یک مدیریت قوی محاصره را شکسته و وارد باشگاه شوند. اما چیزی نمی‌گذرد که با حمله مجدد ضدانقلاب، باشگاه بار دیگر به محاصره درمی آید و به مدت نوزده روز آن‌ها در محاصره می‌مانند. آنان در این مدّت از کمبود غذا و آب در رنج بودند و برای رهایی از محاصره تمام تدابیرشان را به کار می‌بندند. بالأخره با استقامت نیرو‌های تحت امر و تدبیر صحیح جعفر محاصره باشگاه شکسته می‌شود و با کمک نیرو‌های دیگر به تعقیب ضدانقلاب در شهر می‌پردازند و به فرماندهی شهید، محمد بروجردی از سپاه، شهید صیاد شیرازی از ارتش و دلاوری‌های جعفر و همرزمان او، سنندج و سپس جاده سنندج- مریوان از لوث وجود ضدانقلاب پاکسازی می‌شود و جعفر و همرزمانش بعد از پاکسازی سنندج، به قم مراجعت می‌نمایند. تعدادی از دوستان و نیرو‌های او در سنندج شهید شد. این داغ بزرگ قلبش را می‌سوزانَد و همیشه زانوی غم به بغل می‌گیرد. در سال ۱۳۶۰ جعفر مأموریت پیدا می‌کند این بار در جبهه جنوب در مقابل متجاوزان عراقی بایستد. قبل از اعزام در زادگاهش سخنرانی می‌کند و با بیان شیوا و پرصلابتش از انقلاب دفاع می‌کند و اهداف تجاوز عراق را به کشور اسلامی تبیین می‌نماید. بعد از سخنرانی ۱۵۰ نفر از جوانان غیور روستای «فردو» به همراهی جعفر به جبهه اعزام می‌شوند و در محور تپه چشمه در کنار او با متجاوزان بعثی می‌جنگند. دوکوهه شاهد سخنرانی حیدریان در سال ۱۳۶۰ بود که جعفر در حضور شهید صیاد شیرازی و جمعی از نیرو‌های مسلح با خدای خود عهد و پیمان بست که برای بیرون راندن متجاوزان از کشور اسلامی، تا آخرین نفس بجنگد. به ادعیه و مناجات مخصوصاً دعای فرج امام زمان (عج) علاقه زیادی داشت، هر موقع از کار خسته می‌شد یک گوشه‌ای می‌نشست و با یک حالت غریبانه و انقطاع از همه‌چیز، به دعا و مناجات مشغول می‌شد و تعجیل در ظهور امام زمان (عج) را از خدا می‌خواست؛ همچنین نام پرآوازه شهید جعفر حیدریان در زمره جوانان فوتبالیست قم و بر بالای بزرگترین ورزشگاه استان دیده می‌شود. شهید بروجردی با شنیدن خیر شهادت جعفر می‌گوید: «جعفر در کردستان چه حماسه‌ها آفرید و چه رشادت‌ها از خود نشان داد، چطور می‌شود او را نشناخت؟» شهید جعفر حیدریان در عملیات فتح المبین فرماندهی محور تپه چشمه را به عهده داشت، اما در این عملیات تیری به پایش اصابت کرد و در راه انتقال به پشت جبهه، به شهادت رسید و در گلزار شهدای شیخان قم به خاک سپرده شد. برادرش ابوالفضل حیدریان که ۱۰ سال از جعفر کوچکتر بود در بهمن ماه همان سال در منطقه عملیاتی رقابیه در والفجر مقدماتی بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه به درجه رفیع شهادت نایل آمد. عملیات فتح‌المبین از جمله عملیات‌های دفاع مقدس بود که به طور مشترک توسط سپاه و ارتش انجام شد؛ رزمندگان قمی در قالب گردان اباذر از تیپ هفت، ولی عصر (عج) دزفول از لشکر ۲۱ حمزه سیدالشهدا (ع) در منطقه تپه چشمه به انجام این عملیات مبادرت ورزیدند و فرماندهی این گردان را شهید حیدریان بر عهده داشت.
شهید حیدریان؛ نام او بخش مهمی از خاطرات مردم شهر است  جعفر حیدریان در سال ۱۳۶۰ مأموریت پیدا می‌کند در جبهه جنوب در مقابل متجاوزان عراقی بایستد؛ اما قبل از اعزام در زادگاهش سخنرانی می‌کند و با بیان شیوا و پرصلابتش از انقلاب دفاع می‌کند و اهداف تجاوز عراق را به کشور اسلامی تبیین می‌نماید. بعدازاین سخنرانی، ۱۵۰ نفر از جوانان غیور روستای «فردو» و رزمندگان قمی به همراه جعفر به جبهه اعزام می‌شوند. بعضی نام ها، مثل نام خیابان ها، اماکن، اشخاص و... با خاطرات یک فرد، یک محله یا فامیل یا یک شهر و کشور گره خورده اند. بعضی نام ها را هیچ وقت نمی توان از ذهن ها پاک کرد حتی با تغییر نام آن مکان یا تغییرات دیگر. شهید حیدریان نیز از همان اسم هایی است که با خاطرات ۴۰ ساله مردم قم گره خورده و به جزیی از سرمایه ذهنی مردم از این شهر مبدل شده است. ورزشگاه شهید حیدریان که هم اکنون هم بزرگترین ورزشگاه قم و میزبان همه رویدادهای ملی و حتی بین المللی شهر است، جزء مهمی از فرهنگ اجتماعی این شهر به حساب می آید. این ورزشگاه برای سالهای سال است که میزبان علاقه مندان به ورزش و به نوعی آبروی ورزش قم به حساب می آید. اما کمتر شده است که پرداختی به شهیدی که نام ورزشگاه به وجود مبارکش مسمی یافته است صورت گیرد.  در اینجا با این شهید سعید بیشتر آشنا می شویم:  شهید جعفر حیدریان در دهم خرداد سال ۱۳۳۵ در روستای فردو به دنیا آمد. در سال ۱۳۴۲ پدرش وقتی خبر دستگیری و تبعید امام را شنید،   اهالی روستای فردو را علیه رژیم شاه شوراند و سبب شد مردم روستا کفن‌پوش و شمشیر به ‌طرف قم حرکت کنند. جعفر در ۱۰ سالگی پدر را از دست داد و مسئولیت سنگین خانواده هشت نفره را بدوش گرفت و در کنار تحصیل، در یک کارگاه طلا سازی در قم مشغول کار شد و از دوران نوجوانی نیز به روحانیت و دروس حوزوی علاقه مند شد. شهید جعفر حیدریان چون با نام امام خمینی(ره) و مبارزات سیاسی او، از کودکی آشنا بود، در راه‌اندازی تظاهرات مردم قم در دوران انقلاب، نقش مؤثری داشت و با سخنرانی‌های آتشین، جوانان قم را به کوه انفجار علیه سلطنت پهلوی مبدّل ساخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ورود امام به قم، حفاظت بیت ایشان را به عهده گرفت، با تشکیل سپاه، به عضویت این نهاد درآمد و در واحد عملیات و کشف خانه‌های تیمی منافقین در قم تلاش کرد، سپس در واحد آموزش نظامی، به تعلیم و آموزش پاسداران مشغول شد. وقتی در گیری های کردستان پیش امد با گروهی از پاسداران قم به کردستان اعزام شد، شهر در اشغال گروهای ضد انقلاب بود و جمعی از افسران در باشگاه افسران در محاصره ضدانقلاب بودند؛ جعفر با یک مدیریت قوی محاصره را شکسته و وارد باشگاه شد. اما چیزی نگذشت که با حمله مجدد ضدانقلاب، باشگاه بار دیگر به محاصره درآمد و به مدت نوزده روز محاصره ادامه یافت تا اینکه بالأخره با استقامت نیروهای تحت امر و تدبیر صحیح جعفر محاصره باشگاه شکسته شد.
در سال ۱۳۶۰ جعفر مأموریت پیدا می‌کند در جبهه جنوب در مقابل متجاوزان عراقی بایستد. قبل از اعزام در زادگاهش سخنرانی می‌کند و با بیان شیوا و پرصلابتش از انقلاب دفاع می‌کند و اهداف تجاوز عراق را به کشور اسلامی تبیین می‌نماید. بعدازاین سخنرانی، ۱۵۰ نفر از جوانان غیور روستای «فردو» و رزمندگان قمی به همراه جعفر به جبهه اعزام می‌شوند. سرانجام در دوم فرودرین ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین که از جمله عملیات‌های مشترک سپاه و ارتش بود و جعفر نیز در آن فرماندهی محور تپه چشمه را به عهده داشت به شهادت رسید و در گلزار شهدای شیخان قم آرام گرفت.
بخشی از سخنرانی شهید حیدریان بسم‌الله الرحمن الرحیم می‌خواهم به نمایندگی از طرف کلیه برادران مستقر در جبهه تپه چشمه دزفول چند کلامی سخن بگویم: مردم شهیدپرور! روزی که امام عزیز ما فریاد خروشان بر سر شاه و اربابانش آمریکا و شوروی و انگلستان و اسرائیل فرود آورد و از نجف اشرف و پاریس، تا امروز ادامه یافت، همه ما متحداً هم‌پیمان شدیم تا با احیای اسلام و قرآن و سنت اهل‌بیت عصمت و طهارت، با تمام قدرت، با کفر جهانی به سرکردگی امپریالیزم آمریکا بجنگیم و به دنیا ثابت کنیم که قدرت تسلیحاتی هرچقدر هم که زیاد باشد در برابر ایمان مردم مسلمان نمی‌تواند خودنمایی کند. مگر در پانزدهم خرداد ۴۲ این پیمان با شرافت، توسط خون سرخ پانزده هزار شهید منعقد نشد؟ مگر در اوایل انقلاب سال ۵۷ با اهدای خون سرخ شهید سید مصطفی حسینی به پیمانمان با امام جامه عمل نپوشاندیم؟ آیا می‌توان این همه عظمتی را که به دست آورده‌ایم با پیمان‌شکنی – خدای ناکرده –  از دست بدهیم؟ هرگز! حتی اگر به ریختن خون همه افراد امت اسلامی منجر شود.
فوتبالیستی که «سردارِ شهید» شد شهید بروجردی با شنیدن خبر شهادت او گفت: «جعفر در کردستان چه حماسه‌ها آفرید و چه رشادت‌ها از خود نشان داد، چطور می‌شود او را نشناخت؟» سردار شهید «جعفر حیدریان» یکی از شهدای شاخص استان قم و روستای فردو است که در کلامی از رهبر معظم انقلاب اسلامی از رشادت وی به نیکی یاد شده است. شهید جعفر حیدریان فرزند رضا متولد دهم خرداد سال ۱۳۳۵ در روستای «فردو» از توابع شهرستان کهک قم است. وقتی ۷ ساله بود، پدرش به دلیل تعصب دینی و عشق و ارادتی که به حضرت امام (ره) داشت، با شنیدن خبر تبعید حضرت امام (ره) اهالی روستای فردو را علیه رژیم شاه بیدار کرد و این موضوع سبب شد مردم روستا کفن‌پوش و شمشیر به‌دست با پیشتازی او به‌طرف قم حرکت کنند. جعفر همچنین شاهد عشق و دلدادگی پدر به اهل‌بیت (ع) و به‌ویژه امام حسین (ع) بود و با برپایی مجالس تعزیه که خود یکی از تعزیه‌خوانان آن نیز بود، انس و ارادت خویش را به غم و اندوه خود را به اهل‌بیت (ع) نشان می‌داد. جعفر در ۱۰ سالگی پدر را از دست داد و خود مسئولیت سنگین خانواده هشت نفره را به دوش گرفت؛ لذا مجبور شد در کنار تحصیل، در یک کارگاه زرگری در قم مشغول کار شود. نقل‌شده با پس‌اندازی که از کار در زرگری جمع کرده بود توانست یک عبا بخرد. آن را به دوش می‌انداخت و در درس حوزه شرکت می‌کرد. یک روز طلبه‌ای را می‌بیند که عبای بسیار کهنه به دوش داشته و وی عبای خود را به دوش طلبه می‌اندازد و می‌گوید: «عبای شما برازنده یک روحانی نیست. من عبایم را به شما می‌بخشم.» یکی از ویژگی‌های شهید حیدریان، چهره ورزشی او و انس وی با ورزش فوتبال و تیم‌های مطرح قم بود. شهید جعفر حیدریان از دل همین تیم‌ها برخاست و حماسه‌ساز میدان نبرد شد. ورزشگاه شهید جعفر حیدریان در قم سال‌های سال است که میزبان علاقه‌مندان به ورزش و به نوعی آبروی قم به حساب می‌آید.  شهید حیدریان که در کوران حوادث و مشکلات زندگی آبدیده شده بود، در اوقات فراغت در درس اخلاق آیت‌الله مشکینی شرکت می‌کرد و در مدت کوتاهی به کمالات روحی و معنوی رسید. با اخذ دیپلم و مطالعات کتب سیاسی و دینی به علم خود افزود و خود را برای مرحله جدیدی از دوران زندگی آماده کرد. شهید جعفر حیدریان، چون با نام امام خمینی (ره) و مبارزات سیاسی او از کودکی آشنا بود، در راه‌اندازی تظاهرات مردم قم در دوران انقلاب، نقش مؤثری داشت و با سخنرانی‌های آتشین، جوانان قم را به کوه انفجار علیه سلطنت پهلوی مبدّل ساخت. در تظاهرات قم دستش شکست، اما بااین‌حال، شب و روز نداشت. هر جا حرکت جدیدی علیه رژیم ستم‌شاهی به وجود می‌آمد، جعفر ازجمله طراحان آن بود. انقلاب در آستانه پیروزی بود که زمزمه ورود امام خمینی (ره) به ایران مطرح شد. جمعی از جوانان انقلابی در تهران حفاظت امام (ره) را در بهشت‌زهرا (س) به عهده داشتند، جعفر نیز در این کار فرماندهی جمعی از جوانان قم را در اختیار داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشریف‌فرمایی امام به قم، شهید حیدریان حفاظت بیت ایشان را به عهده گرفت. با تشکیل سپاه، به عضویت این نهاد مقدّس درآمد و در واحد عملیات و کشف خانه‌های تیمی منافقین در قم تلاش کرد، سپس در واحد آموزش نظامی، به تعلیم و آموزش پاسداران همّت گماشت. قبل از اعزام به کردستان و مبارزه با اشرار در خطّه سنندج، جعفر با دخترخاله‌اش ازدواج کرد و وی را در میدان غیرت و مردانگی شریک زندگی خود نمود. درخشش در سنندج وقتی سنندج میدان تاخت‌وتاز ضدانقلاب قرار گرفت، گروهی از پاسداران قم به فرماندهی جعفر حیدریان به آن منطقه اعزام شدند. شهر در دست ضدانقلاب بود و جمعی از برادران ارتشی در باشگاه افسران در محاصره ضدانقلاب بودند، جعفر توانست با یک مدیریت قوی محاصره را شکسته و وارد باشگاه شود. چیزی نگذشت که با حمله مجدد ضدانقلاب، باشگاه بار دیگر به محاصره درآمد و به مدت نوزده روز محاصره ادامه یافت تا اینکه بالأخره با استقامت نیرو‌های تحت امر و تدبیر صحیح جعفر محاصره باشگاه شکسته شد. شهید حیدریان و همرزمانش به تعقیب ضدانقلاب در شهر پرداختند و به فرماندهی شهید محمد بروجردی از سپاه و شهید صیاد شیرازی از ارتش سنندج و سپس جاده سنندج- مریوان از لوث وجود ضدانقلاب پاک‌سازی شد. پس‌ از آن جعفر به قم مراجعت بازگشت، ولی تعدادی از دوستان و نیرو‌های او در سنندج شهید شدند. این داغ بزرگ قلبش را می‌سوزاند و همیشه زانوی غم به بغل می‌گرفت.
در سال ۱۳۶۰ جعفر مأموریت پیدا می‌کند در جبهه جنوب در مقابل متجاوزان عراقی بایستد. قبل از اعزام در زادگاهش سخنرانی می‌کند و با بیان شیوا و پرصلابتش از انقلاب دفاع می‌کند و اهداف تجاوز عراق را به کشور اسلامی تبیین می‌نماید. بعد از این سخنرانی، ۱۵۰ نفر از جوانان غیور روستای «فردو» و رزمندگان قمی به همراه جعفر به جبهه اعزام می‌شوند و در محور تپه چشمه در قالب گردان اباذر تیپ هفت، ولی عصر (عج) دزفول از لشکر ۲۱ حمزه سیدالشهدا (ع) به فرماندهی شهید حیدریان به انجام عملیات فتح‌المبین مبادرت می‌ورزند. دوکوهه شاهد سخنرانی شهید حیدریان در سال ۱۳۶۰ بود، جعفر در حضور سردار رشید اسلام شهید صیاد شیرازی و جمعی از بسیجیان، پاسداران و ارتشیان با خدای خود عهد و پیمان بست که برای بیرون راندن متجاوزان از کشور اسلامی، تا آخرین نفس بجنگد.  عملیات فتح‌المبین ازجمله عملیات‌های دفاع مقدس بود که به‌طور مشترک توسط سپاه و ارتش انجام شد، جعفر در این عملیات فرماندهی محور تپه چشمه را به عهده داشت و شب و روز در جهت پیشبرد اهداف از پیش تعیین‌شده تلاش می‌کرد. اما در این عملیات تیری به پای مبارکش اصابت نمود و به پشت جبهه منتقل شد. اما در بین راه ندای پروردگارش لبیک گفت و به شهادت رسید. مزار مطهر این شهید عزیز در گلزار شهدای شیخان قم قرار دارد. شهید حیدریان حدوداً دو سال و شش ماه از عمرش را با حضور در سپاه گذراند، اما در طول این مدت کوتاه شب و روز کار کرد و بسیار منظم و دقیق بود. به ادعیه و مناجات مخصوصاً دعای فرج امام زمان (عج) علاقه زیادی داشت، هر موقع از کار خسته می‌شد یک گوشه‌ای می‌نشست و با یک حالت غریبانه و انقطاع از همه‌چیز، به دعا و مناجات مشغول می‌شد و تعجیل در ظهور امام زمان (عج) را از خدا می‌خواست. شهید بروجردی با شنیدن خبر شهادت جعفر می‌گوید: «جعفر در کردستان چه حماسه‌ها آفرید و چه رشادت‌ها از خود نشان داد، چطور می‌شود او را نشناخت؟»
‫خاطرات‬ امتحانات شهریور ماه ۱۳۶۳بود. یکی از مراقبین امتحانات کنارم آمد و پرسید: «شما برادر شهید جعفر حیدریان هستی؟» وقتی جواب مثبت دادم گفت: «در باشگاه قم مسابقه فوتبال داشتیم، جعفر از یاران تیم مقابل بود. همان دقایق اول یک گل به ما زد. از دست ایشان خیلی عصبانی شدم دنبال این بودم که توی بازی یک ضربه کاری به او بزنم. بالأخره در یک فرصت مناسب یک ضربه محکم به پای او زدم و افتاد. گفتم با آن پا دیگر توان بازی نخواهد داشت اما او برخلاف باورم از جا برخاست و بعد از چند دقیقه یک گل دیگر به ما زد. بازی تمام شد بی آن که جعفر اشاره ای به این مسأله بکند. جلویش را گرفتم و گفتم: «جعفر حلالم کن، اشتباه کردم.» او بدون اینکه بر من خرده بگیرد، از کنار آن مسأله با دیده اغماض رد شد. راوی: ابوالحسن حیدریان   در اوج مبارزات مردم با شاه، شب و روز در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد. آن موقع که کسی جرأت بردن اسم امام(ره) را نداشت، در مسجد فردو برای سلامتی امام(ره) صلوات فرستاد. بعضی از روستائیان از سر دلسوزی می گفتند: «جلوی پسرت را بگیر؛ مأموران دستگیرش می کنند، می اندازندش در سیاه چال و شکنجه اش می کنند.» جعفر گوشش بدهکار این حرفها نبود. وقتی نصیحتش می‌کردم می‌گفت: «مادر! افرادی هستند یک پسر بیشتر نداشتند و او را هم در راه خدا دادند، تو شش پسر داری، انصاف نیست مرا از این کار منع کنی.» راوی: مادر شهید   مدتی توی زرگری کار می کرد. با پس اندازی که جمع کرده بود توانست یک عبا بخرد. آن را به دوش می‌انداخت و در درس حوزه شرکت می کرد. یک روز طلبه ای را می بیند که عبای بسیار کهنه به دوش دارد او عبای خود را به دوش طلبه می‌اندازد و می گوید: «عبای شما برازنده یک روحانی نیست. من عبایم را به شما می بخشم.» راوی: ابوالحسن حیدریان     شهید حیدریان در فعالیت های انقلابی حضور گسترده‌ای داشت. او با گروهی که خود سازماندهی کرده بود، در شکل گیری تظاهرات و راهپیمایی های مردمی نقش مؤثری ایفا می کرد. از طرف خیابان آذر به طرف بازار با ذکر شعارهای کوبنده حرکت می کردند. یکی از شعارهای که آن زمان سر می دادند این بود: «در کوه و دشت و هامون، در کوچه و خیابون، با خون خود نوشتیم، یا مرگ یا خمینی.» راوی: برادر محمدرضا دل آذر     سنندج در دست ضد انقلاب بود. گروهی برای آزادی آنجا از قم اعزام شدند. فرماندهی این گروه را شهید حیدریان به عهده داشت. سنندج میان آتش و خون بود. جعفر آر.پی.جی به دوش و با شجاعت وصف ناپذیری جلوی دشمن همچون کوه ایستاده بود و نیروهایش را به جلو هدایت می کرد. مراکز مهم شهر یکی پس از دیگری آزاد شد. اما برادران ارتشی در باشگاه افسران، در محاصره کامل بودند. حدود بیست نفر از نیروها با یک حرکت وارد باشگاه شدند و آنجا را نیز آزاد نمودند. برادران ارتشی که اسارتشان صد در صد بود وقتی ناباورانه حضور شیردلانی چون شهید حیدریان را در صحنه کارزار دیدند، روحیه از دست داده را باز یافتند و دوشادوش پاسداران به تعقیب دشمن پرداختند. راوی: برادر براتی     از مأموریت سنندج که برگشت با این که فرمانده گروه اعزامی به سنندج بود از مسئولیتی که داشته و کاری که انجام داده بود، هیچ صحبتی نمی کرد. ما که از نقش او و مسئولیتش در آنجا خبر داشتیم به ایشان تبریک گفتیم ولی او در جواب تبریک ما گفت: «به من تسلیت بگویید، نه تبریک! چون تعدادی از دوستانم در سنندج شهید شدند ای کاش! من هم شهید می شدم.» -وقتی به جبهه جنوب اعزام شد برادر رحیم صفوی ایشان را به عنوان فرمانده محور معرفی کردند. آن زمان بنده در سپاه قم مشغول بودم، اما دوری‌اش برایم سخت بود. به همین خاطر راهی جبهه‌های جنوب شدم و در محوری که او حضور داشت افتخار خدمت پیدا کردم. اما ایشان برای این که ندانند برادرش هستم بنده را چند کیلومتر دور از خودش مسئول آتشبار قرار داد. راوی: داود حیدریان   حدودا دو سال و شش ماه از عمر حضورش در سپاه می گذشت که به شهادت رسید اما در طول این مدت کوتاه شب و روز کار کرد و بسیار منظم و دقیق بود. به ادعیه و مناجات مخصوصاً دعای فرج امام زمان(عج) علاقه زیادی داشت، هر موقع از کار خسته می شد یک گوشه ای می نشست و با یک حالت غریبانه و انقطاع از همه چیز، به دعا و مناجات مشغول می شد و تعجیل در ظهور امام زمان(عج) را از خدا می‌خواست. راوی: برادر محمدرضا دل آذر   چهلم شهید حیدریان تمام شده بود که شهید بروجردی و یک سری از بچه ها که عازم اصفهان بودند، در ایستگاه اتوبان قم توقف کوتاه داشتند. عکس جعفر به کیوسک کنار پاسگاه چسبانده شده بود. تا چشم شهید بروجردی به این عکس افتاد با تعجب گفت: «حیدریان شهید شد؟!» پرسیدم: «شما ایشان را می‌شناختی؟» گفت: «جعفر در کردستان چه حماسه ها آفرید و چه رشادتها از خود نشان داد، چطور می‌شود او را نشناخت.»   منابع: اسناد موجود در موسسه فرهنگی حماسه ۱۷
کتاب شهید جعفر حیدریان    این کتاب از مجموعه ستارگان حرم کریمه روایت سرداران و فرماندهان استان قم است که به گوشه هایی از زندگی این شهیدان می پردازد.    نام کتاب: شهید جعفرحیدریان نویسنده: فائزه سعادتمند      ناشر: انتشارات حماسه یاران          قیمت: ۲۵۰۰ تومان         قطع: پالتویی