eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.6هزار عکس
17.6هزار ویدیو
349 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
هنوز هم می توان شهید شد خاطره از پیگیری های شهیده نجمه هارونی برای رشد معنوی خاطره به نقل از یکی از هم اتاقی های خوابگاه شهیده نجمه هارونی است: بسم الله الرحمن الرحیم نجمه خانم همیشه در کلاس های معرفتی مثل کلاس های دکتر غلامی (سیر شهید مطهری) و کلاس های تدبر در قرآن فعال بودند. انگار آموزش مطالب و معرفت افزایی برای ایشان یک امر جدی باشد. دنبال جواب سوال هایشان می رفتند. حتی پس از کلاس هم ارتباطشان با اساتید قطع نمی شد و همچنان برای رفع ابهات و پیدا کردن پاسخ سوالات پیگیر می شدند. یک تابستان در طرح ولایت ۴۰ روزه شرکت کردند. گویا با یک استاد گرانقدر (که احتمالا چشمانشان بیشتر از عالم مادیات را می دید) آشنا شده بودند که بعد ها از فضائلشان برای ما هم اتاقی ها تعریف می کردند و اگر سوالی پیش می آمد که فکرشان را خیلی درگیر کرده بود حتما مراجعه می کردند یا گاهی فقط از ایشان می خواستند به نجمه خانم مواردی را که لازم می دانند موعظه یا توصیه کنند... یادم است یکی از توصیه هارا که نجمه خانم برای ماهم تعریف کردند: نجمه خانم توصیه را در قالب چنین توضیحاتی به ما منتقل کردند که به امام زمانمان در هر شرایطی بیشتر توجه کنیم. امام زمان (عج) کنار ما هستند و از کنار ماهم عبور می کنند. وقتی وارد یک مکان شلوغی می شویم تصور کنیم که امام شاید در همین بین باشند و در حال تماشای ما... هر صبح که بیدار می شویم خوب است یک سلامی خدمت امام زمانمان عرض کنیم... همان لحظه که ما به اماممان توجه می کنیم، ایشان خوشحال می شوند انگار (درست توضیحات را به خاطر ندارم. شاید جملات اصلا مشابه توصیه ایشان نباشند و فقط برداشت های خودم از بحث نجمه خانم در آن روز را بیان کردم) از آن روز به بعد بارها و بارها پیش می آمد که وقتی باهم در خیابانی قدم می زدیم یا خصوصا به اماکن شلوغ و پرجمعیت می رفتیم؛ بهم می گفتیم به نظرت امام زمانمان کجا ایستاده است؟!  لباس یک روحانی سید را به تن دارد یا یک لباس معمولی؟! قابل دیدن هستند؟! دور یا نزدیک؟! در حال انجام چه کاری هستند؟!خوشحال هستند از دیدن این صحنه؟! و... همین صحبت ها مارا بیشتر به خود و اعمالمان متوجه می کرد...و همتمان را بیشتر برای حرکت و رسیدن به امام زمانمان... وقتی مدت طولانی باهم بودیم به ندرت یا شاید اصلا مواقعی پیش می آمد که درباره موضوعی بحثی نمی کردیم ... همیشه یک موضوعی مطرح می شد و شاید ساعت ها انتقال اطلاعات... به بنده می گفتند نگران نباش که نمی توانی فلان کلاس را شرکت کنی؛ خودم همه مطالب را یادت می دهم. بعد از کلاس برایت تعریف میکنم. بعد از کلاس هایشان، گاهی ناهار یا شاممان بیشتر از یک ساعت طول می کشید. گاهی یکی از بچه ها نقش مخاطبی پر از شبهه را می گرفت و ایشان به همراه دوستشان با توجه به مطالب کتاب های شهید مطهری یا کلاس دکتر غلامی، برای ایشان رفع شبهه می کردند. گاهی کنار سفره قرآن باز می کردیم و دانه دانه آیات را نگاه می کردند و توضیحات کلاس تدبر را منتقل می کردند. سفره هایمان همیشه پر خیر بود و پرشور و گررررررم... (عج)