eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.1هزار عکس
20.1هزار ویدیو
438 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
مملکت باکری می خواهد رسیدیم به دژبانی لشکر عاشورا. دژبانیی که به دستور [مهدی] باکری برپا شده بود. دژبان آمد پای ماشین و گفت «آقا نمی‌شود بروید.» گفتیم «برای عبور از این جاده چه چیزی باید داشته باشیم؟» با همان لهجه گفت: «برگه تردّد.» باکری هم درآمد که «من باکری هستم.» گفت: «شما باکری باش. به من گفته‌اند امضای باکری. من فقط امضای باکری را می‌شناسم.» هر کاری کردیم، دژبان نگذاشت وارد جاده شویم. باکری گفت: «خُب همین الآن امضا می‌کنم.» گفت: «نه؛ باید بروید قرارگاه برگه بگیرید و بیاورید.» باکری خوشش آمد. پیاده شد و صورتش را بوسید و گفت: «خُب، حالا که نمی‌گذاری برویم، ما هم برمی گردیم.» خاطرات سردار جعفر جهروتی زاده
مملکت باکری می خواهد رسیدیم به دژبانی لشکر عاشورا. دژبانیی که به دستور [مهدی] باکری برپا شده بود. دژبان آمد پای ماشین و گفت «آقا نمی‌شود بروید.» گفتیم «برای عبور از این جاده چه چیزی باید داشته باشیم؟» با همان لهجه گفت: «برگه تردّد.» باکری هم درآمد که «من باکری هستم.» گفت: «شما باکری باش. به من گفته‌اند امضای باکری. من فقط امضای باکری را می‌شناسم.» هر کاری کردیم، دژبان نگذاشت وارد جاده شویم. باکری گفت: «خُب همین الآن امضا می‌کنم.» گفت: «نه؛ باید بروید قرارگاه برگه بگیرید و بیاورید.» باکری خوشش آمد. پیاده شد و صورتش را بوسید و گفت: «خُب، حالا که نمی‌گذاری برویم، ما هم برمی گردیم.» خاطرات سردار جعفر جهروتی زاده
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای سلیم موذن زاده اردبیلی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👈خیلی عالی👌👌 👈