eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.1هزار عکس
20.1هزار ویدیو
438 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 همان لحظه دست به دامان آقایم شدم و تا می‌توانستم فریاد زدم: «یا اباالفضل» ناگهان ویلچر خود‌بخود متوقف شد و آن آقا بلند شد و راه رفت. چرخ را دنبال خودش می‌کشید تا اینکه به من رسید. انگار که مرا بشناسد به من گفت: «می‌روی؟!» گفتم: «بله» گفت: «از این کوچه برو وگرنه داخل دسته‌ی حسینیه گیر می‌افتی!» البته که در عصر هشتم محرم در حسینیه زنجان یک دسته عظیم سینه‌زنی به راه می‌افتد. من از دور دسته را دیدم و از خواب بیدار شدم. همان‌روز به پایگاه رفتم. آن روز مراسم زیارت حضرت امیرالمومنین علیه السلام داشتیم و باید شله‌زرد هم درست می‌کردیم. طی مراسم، خانمی چندین بار از من سراغ مسئول پایگاه را گرفت؛ ولی چون در اوج کار بودیم جواب درستی به او ندادم. اصرارش باعث شد جلو بروم و علت درخواستش را جویا شوم؛ گفتم: «من مسئول؛ بفرمایید!» گفت: «من پسرم جانباز است! و شرایط خاصی دارد. دارم برایش دنبال دختر می‌گردم.» وقتی صحبت می‌کرد خوابم مثل یک فیلم از جلوی چشمانم رد شد. آنقدر منقلب شدم تا حدی که دیگر نفهمیدم صحبت‌هایش به کجا رسید. بلند شدم و بدون خداحافظی رفتم. بعد از من، درخواستش را با یکی از دوستانم مطرح کرده بود. بعد هم کلی معذرت‌خواهی کرده که من به آن خانم کاری نداشتم و ناراحتم از اینکه حالش بد شده است! چندروز بعد، یکی از بچه‌های پایگاه اعلام آمادگی کرد که با آن برادر جانباز ازدواج کند. اعضای شورای پایگاه تصمیم گرفتند که قبل هر اقدامی به صورت ناشناس دیداری با او داشته باشند. چون من هم عضو شورا بودم از من خواستند که باشم. البته من از نیت آنها از این دیدار، بعدا خبردار شدم و طبق روال دیدار از خانواده شهدا و جانبازان با آنها همراه شدم. وقتی به خانه برادر جانباز رسیدیم چشمم که به او افتاد دقیقاً همانی بود که چند روز پیش در خواب دیده بودم. صورت، ریش، صدا، لحن صحبت... دوباره به همان حال شدم؛ تا حدی که بعدها حاجی به من گفت آن روز، حال دگرگون شما را متوجه شدم. وقتی از آنجا برگشتیم آن دختر خانم با دیدن برادر جانباز نظرش برگشت و از ازدواج پشیمان شد؛ ولی من یک دل نه صد دل عاشقش شدم. با شنیدن این موضوع، خانواده شدیداً مخالفت کردند و این مخالفت نزدیک چهار ماه طول کشید؛ تا بالاخره من افتخار همسری حاج‌آقا ابراهیم صمدی را پیدا کردم! شاید جالب باشد که بگویم همان سال در نیمه شعبان، او به مکه مشرف شده بود. خودش برایم تعریف می‌کرد: «از اینکه همه جانبازان با همسرانشان آمده بودند و فقط من مجرد بودم ناراحت بودم. همانجا روبروی حرم حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله و سلم، ایشان را واسطه قرار دادم و از خدا خواستم که اگر قرار است کسی همسرم باشد تقدیر مرا انتخاب فاطمه خانم قرار بده. و خداوند خواست این زندگی، بدون ذره‌ای شناخت قبلی و با کلی درد و رنج تا امروز پایدار بماند. باشد که در محضر خدا و رسول خدا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام روسفید باشیم. ان‌شاءالله 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋 این عکس مربوط به زمانی است که حاج ابراهیم در آسایشگاه به سر می‌برد. او چهار سال با این وضعیت دمر خوابید بدون اینکه بتواند لحظه‌ای برگردد‌. به‌خاطر زخم عمیق و عفونتی که بر اثر ترکشی که در پشتش بود و پزشکان از آن بی‌اطلاع بودند این مشکل به‌وجود آمد. عمق زخم و بزرگی ایجاد شده باعث شده بود چندین ماه تب داشته و علیرغم درمان‌های مختلف تبش قطع نشود. تا حدی که قالب یخ روی سینه‌اش گذاشتند تا شاید بتوانند تب را کنترل کنند. بعد از مدت‌ها، پشتش خودبخود شکافته شد و عفونت بیرون ریخت و در همان لحظه بود که تب قطع شد. زخمش آنقدر عمیق شده بود که دوتا لیوان و یا یک کاسه داخلش جا می‌شد. به خاطر این زخم، چهار سال با این وضعیت خوابیده بود و تغییر شکل پاهایش نیز به همین خاطر است. لازم به ذکر است که هنوز که هنوز است آن زخم روزانه باید پانسمان بشود. 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
22.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋 این فیلم مربوط به سفر مکه ماست وقتی دارند حاج آقا ابراهیم را جابجا می‌کنند. چون پاهای حاج آقا کاملا خشک شده و شدیدا دچار پوکی استخوان هستند در جابه‌جایی ایشان باید کاملا مراقب باشیم. روی چرخ باید پاهایشان کاملا صاف باشد وگرنه با کمترین کوتاهی امکان دارد بشکند. سال گذشته سراسر لطف خدا بود که ما توفیق تشرف به این سفر معنوی حج را پیدا کردیم؛ با شرایط حاجی من اصلاً امید نداشتم چرا که نزدیک ۱۷ سال است حتی نتوانسته‌ایم به مشهد و پابوسی امام رضا علیه‌السلام مشرف شویم. 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
در خواب، خدا به چشم من داد نوید از لطفِ رسول و آلِ او عشق رسید صد شکر که سایه‌ی سر من شده است جانبازِ خدا که هست هر روز «شهید» ✍🏻سارا رمضانی ۱۴۰۳/۱/۲۱ 🕯🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷 بازدلتنگ می شوم بی قرار یاد یاران می شوم یاد میدان جنون آشنایان غبارخاک وخون یاد آنانی که بوده اند تشنه اروند و کارون بوده اند شادی روح مطهر و 🌹 🥀🕊
بازدلتنگ می شوم بی قرار یاد یاران می شوم یاد میدان جنون آشنایان غبارخاک وخون یاد آنانی که بوده اند تشنه اروند و کارون بوده اند
18.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌به روایت حاج خیرالله حسینی بازدلتنگ می شوم بی قرار یاد یاران می شوم یاد میدان جنون آشنایان غبارخاک وخون یاد آنانی که بوده اند تشنه اروند و کارون بوده اند
💐🌼🌺🍀🌺🌼💐 پرستاری ۷ ساله من از همسرم یک توفیق الهی بود و معتقد هستم که نیازی به مراقبت ما ندارند بلکه ما به آنان نیاز داریم تا از طریق مراقبت آنان، به دست بیاوریم . 💐 🌼
🥀🕊💐🌼💐🕊🥀 بیست و سوم مهر روز عصای سفید ایثار شجاعت شهامت رشادت دلاوری فداکاری مردانگی گذشت و و و .... یادگاران دفاع مقدس و عاجل همه معزز و سلامتی محترم و این عزیزان 🥀 🕊🌹
🔹️شما جانبازان، به هیچ‌وجه مشروطیِ دانشگاه شهادت نيستيد ✏️رهبر انقلاب: یک جمله به این برادر عزیزِ جانبازمان که میگوید «من مشروطىِ دانشگاه شهادتم» عرض کنم: به هیچ‌وجه شما مشروطی نیستید. ✏️شما ذخیره‌های باارزش دانشگاه جهادید. جهاد لزوماً با همراه نیست؛ اما لزوماً با فوزِ به رتبه‌ی مجاهدان و تقرّب به پروردگار همراه است. ✏️میدان جهاد هم همه جاست؛ هم در دفاع نظامىِ از کشور، هم در دفاع سیاسی و آبرویىِ از کشور و هم در تلاش برای پیشبرد کشور و ملت، که امروز شما در این سنگر کار میکنید. اینها همه است و همه باید مبارزه کنیم. ٨٢/٩/٢۶ 🌷فرا رسیدن سالروز میلاد حضرت اباالفضل علیه‌السلام و مبارک باد 💻 Farsi.Khamenei.ir
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷 بازدلتنگ می شوم بی قرار یاد یاران می شوم یاد میدان جنون آشنایان غبارخاک وخون یاد آنانی که بوده اند تشنه اروند و کارون بوده اند شادی روح مطهر و 🌹 🥀🕊
💐🌼🌺🍀🌺🌼💐 پرستاری ۷ ساله من از همسرم یک توفیق الهی بود و معتقد هستم که نیازی به مراقبت ما ندارند بلکه ما به آنان نیاز داریم تا از طریق مراقبت آنان، به دست بیاوریم . 💐 🌼 🌴 🕊🌹