🕊🕊
مستند بدون تعارف🎥
گفتگو با مادر شهید حسین زینالزاده🎤
https://b2n.ir/a49251
🌹🌹
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_حسین_زینالزاده
#شهید_دانیال_رضازاده
#شهدای_امنیت_وطن
#شهدای_اغتشاشات_۱۴۰۱
https://zil.ink/30rooz30shahid
🕊🕊
مادر شهید دانیال رضازاده🎤
مادر شهیدی هستم که تنها فرزندش را تقدیم نظام و انقلاب کرده است و با افتخار عرض میکنم که خیلی خوشحالم فرزندم اینگونه مسیرش را انتخاب کرد و به شهادت رسید.
برایم خیلی سخت است که دانیال کنارم نیست چرا که مرد خانهام بود. ماههاست که تنها هستم اما خوشحالم که فرزندم در راستای دفاع از امنیت وطنش به شهادت رسیده است.
فرزندم همیشه میگفت: «به عنوان یک بسیجی، فدایی رهبرم هستم» و دانیال با همه وجودش و بدون هیچ دریافتی خدمت میکرد، دانیال و دوستش حسین زینالزاده متعلق به همه کشور هستند و اگرچه دانیال به شهادت رسید اما صدها و بلکه هزاران دانیال دیگر را خداوند به من داد که امروز و بعد از شهادتش مرا مادر خطاب میکنند و فرزندان زیادی دارم. دوستان دانیال در این مدت برای من سنگ تمام گذاشتهاند چراکه دانیال به من قول داد اگر روزی نباشم به جای من دوستانم هستند که جای مرا برای شما پر کنند و میگفت مطمئن باش که تنها نیستی و نخواهی بود.
فرزندم در اردوهای جهادی پیش قدم و همیشه نفر اول بود، هر اتفاقی در کشور رخ میداد در خط مقدم قرار داشت، برای ساخت و ساز صحن مطهر حضرت فاطمه زهرا(س) در کربلا حدود دو ماه در کشور عراق بود و با دوست شهیدش حسین زینالزاده در دوران کرونا هم در خط مقدم قرار داشت.
دانیال در چهار سالگی از من درخواست داشت که میخواهم با رهبرم دیدار و صحبت کنم که پیگیری کردم فرزندم به آرزویش برسد اما نشد؛ او سپس بسیجی شد به گمان اینکه بسیجیان با رهبر دیدار میکنند اما باز هم دیدار رهبری نصیبش نشد.
اما دانیال با شهادتش کاری کرد که من مادر به آرزوی دیرینهام برسم و به دیدار رهبری بروم و سلام فرزندم را به آقا برسانم.
خداوند را شاکرم که به من صبری داد بتوانم مصیبت فرزندم را تحمل کنم و برایم دعا کنید که بتوانم راه فرزندم و دیگر شهدا را ادامه بدهم.
فرزندم به خاطر حجاب زنان این سرزمین جانش را از دست داد و از شما جوانان و بانوان خواهش میکنم که راه شهدا را ادامه بدهید و نگذارید که خون شهدا پایمال شود.
🌹🌹
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_حسین_زینالزاده
#شهید_دانیال_رضازاده
#شهدای_امنیت_وطن
#شهدای_اغتشاشات_۱۴۰۱
🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🕊🕊
🎥خداحافظ رفیق / روایتی از زندگی شهید مدافع امنیت دانیال رضازاده از زبان همسرش🎤
https://b2n.ir/s15581
🌹🌹
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_حسین_زینالزاده
#شهید_دانیال_رضازاده
#شهدای_امنیت_وطن
#شهدای_اغتشاشات_۱۴۰۱
https://zil.ink/30rooz30shahid
ایستادند روبروی حرم، دست در دست عهد میبستند
که اگر هرچه اتفاق افتد، پای عهد و قرارشان هستند
عاشقی را چه خوب فهمیدند، در عمل عشق را نشان دادند
آن زمان که غریب و بییاور، هر دو بر خون خویش بنشستند
✍🏻ملیحه بلندیان
🌹🌹
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_حسین_زینالزاده
#شهید_دانیال_رضازاده
#شهدای_امنیت_وطن
#شهدای_اغتشاشات_۱۴۰۱
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
4.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🌹🎥
📚 رفیق شفیق من
بیخوابی زده بود به سرم. گوشی به دست در فضای مجازی میچرخیدم.
همان موقع پیام محمدعلی افتاد بالای صفحهی گوشی: «سلام! میبینم که بیداری!»
تعجب کردم. ساعت نزدیک ۳ صبح بود. انگار که کنارم باشد لبخندی زدم و در جوابش نوشتم: «سلام رفیق شفیقم. خوبی؟! خوش میگذره؟!»
- شکر، شما خوبی؟ دیدم آنلاینی گفتم یه حالی ازت بپرسم.
- بابا بامعرفت! تو خوب باشی منم خوبم. چه خبر؟! کجایی؟ اومدی مرخصی یا هنوز سرکاری؟!
- اومدم. جات خالی تو حیاط نشستم منتظر اذان صبح...
تعجبم بیشتر شد: «خیره! حالا چرا تو حیاط؟! مگه کسی خونه نیست؟!»
_ چرا مامان و بابا هستن. منتهی کلیدهام همرام نیست؛ چراغها هم خاموشه و حتما خوابیدن.
_ حالا آروم در بزن یا یه تکزنگ بزن شاید بیدار باشن و در رو برات باز کنن.
_ آخه درست نیست این موقع شب بیدارشون کنم.
_ پسر! هوا سرده! حاج خانم هم راضی نیست توی چله زمستون بمونی پشت در...
_ دلم نمیاد، بیدار میمونم تا اذان صبح.
_ تو دیوونهای به خدا! همین کارها رو میکنی آخرشم شهید میشی! میگی نه نگاه کن...
✍🏻 رضوانه دقیقی ۱۴۰۱/۱۱/۱۱
👩🏻💻طراح: مطهرهسادات میرکاظمی
💻تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: رضوانه دقیقی
🏴🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_محمدعلی_رخشانی
#شهدای_امنیت_وطن
#شهدای_مرزبان
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🇮🇷🌹
محمد علی رخشانی در ۷ آبان ماه ۱۳۷۴ در خانوادهای مذهبی در شهر زابل دیده به جهان گشود. فرزند آخر خانواده بود. هوش سرشار و خلاقیت بسیارش او را متمایز ساخته بود.
محمدعلی بعد از گذراندن تحصیلات دوره متوسطه در رشته تجربی وارد دانشگاه شد؛ اما با وجود پذیرفته شدن در یکی از رشتههای برتر، به علت علاقه فراوانی که به سپاه پاسداران داشت از دانشگاه انصراف داد و پس از گذراندن آزمونهای اختصاصی و عمومی وارد نیروی قدس سپاه پاسداران گردید.
پس از گذراندن دوران تحصیل خود در دانشگاه افسری امیرالمومنین اصفهان، وارد نیروی زمینی خاش شد و بعد از گذشت چند سال خدمت، در لباس مقدس سپاه، در ۲۵ سالگی، در درگیری با اشرار، در منطقه چاهکمال خاش، در تاریخ اول مرداد ۱۴۰۰ به آرزوی خود رسید و شهد شیرین شهادت نوشید.
🏴🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_محمدعلی_رخشانی
#شهدای_امنیت_وطن
#شهدای_مرزبان
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🇮🇷🌹
خیلی غیرتی بود. روی دین و اهلبیت (علیهمالسلام) حساسیت خاصی داشت. عاشق حضرت رقیه(سلاماللهعلیها) بود و برای مظلومیت ایشان خیلی گریه میکرد. برای همین هم بچهها را خیلی دوست داشت. فرقی نمیکرد غریبه باشد یا آشنا. وقتی توی خیابان به بچهای میرسید که وضع مالی خوبی نداشت و گدایی میکرد برایش هرچه میخواست میخرید. برخلاف خیلیها که از بچههای فقیر دوری میکنند؛ با وجود اینکه سر و وضع بچهها اصلا خوب نبود آنها را در آغوش میکشید و میبوسید. از ته دل و صادقانه همه بچهها را دوست داشت نه برای ریا و خودنمایی...
🏴🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_محمدعلی_رخشانی
#شهدای_امنیت_وطن
#شهدای_مرزبان
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🇮🇷🌹
مادر شهید🎤
شبها وقتی همه خواب بودند نگاهش میکردم و میدیدم که بیدار است. میرفتم کنارش و میگفتم: «چرا نمیخوابی مادرجان؟!»
میگفت: «همینجا زیارت عاشورا و دعای توسل و قرآنم را میخوانم. مامان هرچی شما در طول روز میخوانی من در شب تا قبل از اذان صبح میخوانم. وقتی اذان صبح را بگویند نماز میخوانم و کمی بعد میخوابم.»
به او میگفتم: «مادرجان چرا اینطوری؟! خب شب را بخواب.»
میگفت: «مادر! اقتضای کار من این است؛ عادت کردهام بیدار باشم. چون مسئولیتم زیاد است باید شب را بیدار باشم که مبادا دشمن به پایگاههای ما حمله کند. در ضمنی که مواظبم، نماز و زیارتهایم را هم میخوانم.»
پسرم از همه خواسته بود شب نوزدهم ماه مبارک برای شهادتش دعا کنیم و من هنوز از داشتن چنین پسری به خود میبالم.
🏴🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_محمدعلی_رخشانی
#شهدای_امنیت_وطن
#شهدای_مرزبان
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🇮🇷🌹
نقل از دوست شهید🎤
یک روز با محمدعلی به یک رستوران رفته بودیم.
در میز کناریمان دو دختر نشسته بودند. یک دختر باحجاب بود و دیگری کمحجاب.
دختر کمحجاب ما را که با صورتهای ریشدارمان دید شروع کرد به توهین کردن و مسخره کردنمان.
محمدعلی با صبر خیلی زیاد فقط سرش پایین بود و گوش میداد. بعد از تمام شدن حرفهای آن دختر، محمدعلی از جایش بلند شد و به طرفشان رفت. با لحنی خیلی ملایم و آرام شروع به صحبت کردن با آنها کرد.
دختر از حرفهای محمدعلی و نوع صحبتهایش خیلی تعجب کرد. در حدی که همان موقع روسریاش را جلو کشید تا موهایش مشخص نشود.
🏴🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_محمدعلی_رخشانی
#شهدای_امنیت_وطن
#شهدای_مرزبان
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🇮🇷🌹
خواهر بزرگوار شهید در گفتگو با سیروز سیشهید🎤
توان دیدن ناراحتی دیگران را نداشت. هر کمکی از دستش برمیآمد برای اطرافیانش انجام میداد. خیلی هوای پدر و مادرم را داشت. همیشه میگفت: «وقتی دست و پایشان را میبوسم حس میکنم عبادت خدا را انجام میدهم.»
با وجود اینکه تازه سر کار رفته بود و حقوق زیادی هم نداشت اما همیشه حواسش به خمس و زکاتش بود.
عاشقانه خدا را عبادت میکرد. سر نماز چنان از ته دل گریه میکرد که دل سنگ هم آب میشد. آخرش هم خدا محمد علی را خرید.
🏴🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_محمدعلی_رخشانی
#شهدای_امنیت_وطن
#شهدای_مرزبان
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🇮🇷🌹
یکی از دوستان شهید🎤
دو ماه از شهادت محمدعلی گذشته بود.
حال روحیام اصلا خوب نبود. از یک طرف هم محمدعلی اصلاً به خوابم نمیآمد. همهی قلبم پیش محمدعلی بود که زودتر بتوانم بروم سر مزارش. اما بخاطر دور بودن مسیرِ کارم از زاهدان، شرایط مهیا نمیشد. عجیب دلم هوای محمدعلی را کرده بود. هوای خندههایش را. حتی دلم بیتاب شنیدن صدایش بود. همان موقع که شوخی میکرد. آنقدر بیقرارش شده بودم که قلبم تیر میکشید و اشکم بند نمیآمد.
همانجا به او گفتم: «چرا اینقدر بیمعرفتی کردی توی رفاقتمان؟! چرا تنهایم گذاشتی؟! حتی الآن هم نمیطلبی که بتوانم بیایم گلزار شهدا کنارت؟!...»
همان شب یکی از دوستانم خواب محمدعلی را دیده بود که او کنار درب گلزار شهدا ایستاده و منتظر آمدن یک نفر است؛ توی خواب از او پرسیده بود که: «محمدعلی منتظر کی هستی؟!»
محمدعلی هم چیزی نگفته و فقط یک لبخند زده بود.
بعد از آن دوستم خوابش را برایم تعریف کرد.
من هم تنها چیزی که در جوابش گفتم این بود که: «اگر محمدعلی دوست داشته باشد بروم پیشش، خودش کارهایم را درست میکند.»
چند روز گذشت و این قضیه را فراموش کردم.
تا اینکه یک مشکلی برایم پیش آمد. مجبور شدم بروم زاهدان. ناگهان یاد حرفم افتادم که گفته بودم: «شهید خودش کارم را درست میکند تا...»
دوستان باور داشته باشید شهدا زندهاند...
🏴🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_محمدعلی_رخشانی
#شهدای_امنیت_وطن
#شهدای_مرزبان
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
2.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋🎥
📚 آرام در آغوش مادر
صدای کوبیده شدن ماشین به در خانه، در کوچه پیچید. حمید ایستاد و از موتور پیاده شد. لیدرهایی که اغتشاشات امشب را هدایت میکردند وارد خانه شدند؛ به پشت سر نگاه کرد تا ببیند همراهانش رسیدهاند یا نه! ثانیهها انگار سینهخیز حرکت میکردند؛ تمام اتفاقات این چند سال اخیر در سرش با سرعت مرور شدند. مبارزهاش با پژاک، کمک به کادر درمان در کرونا، دفاع از حرم بیبی زینب و حالا هم اینجا میان خیابانهای ملتهب شهر لاهیجان...
صدای جیغ پیرزن را که شنید تاب نیاورد. آخرحمید روی ناموس حساس بود...
برای کمک به داخل خانه رفت، بیرحمی سر و شکل ندارد زن و مرد و نوجوان و جوان نمیشناسد، بیرحمان هر کدام به شکلی به او حمله کردند...
آن شب، پیکر غرق خون و غریب حمید پورنوروز با زمزمههای یا زهرایش در گوشهای از شهر آرام گرفت...
✍🏻زهرا فرحپور ۱۴۰۱/۱۱/۷
👩🏻💻طراح: مطهرهسادات میرکاظمی
💻تدوین: زهرا فرحپور
🎙با صدای: رضوانه دقیقی
🌹
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_حمید_پورنوروز
#شهدای_امنیت_وطن
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid