صدای تیراندازی می آید از پشت صخره سرک میکشم حسین و بچه هایش درگیر شده اند
می گوید: چقدر بداخلاق شده ای، دیدی که زدیم بیچارشون کردیم...
داد می زنم: برای چی درگیر شدی حسین..؟!
با ده نفر؟!
قرارمون چی بود؟!
می خندد می گوید: مگه نمیدونی
كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ الله...
#شهید_حسین_خرازی🌷
گفت: توی عملیات خیبر، که دستم قطع شده بود بهم الهام شد:
حسین میخوای شهید بشی یا نه؟!
حس میکردم هر جوابی بدم همون میشه یاد بچه ها افتادم، یاد عملیات. فکر کردم وقتش نیست حالا
گفتم:
نه...!!
چشم باز کردم دیدم یکی داره زخممو میبنده
#شهید_حسین_خرازی🕊🌹