من کمتر عطر خریده ام، هر بار میخواستم معطّر شوم، از ته دل میگفتم:«حسین جان» آنگاه فضا معطر میشد🌸✨
🌱قسمتی از وصیت نامه📝 #شهید_علی_حیدری
🌱با شهدا راه را گم نکنیم😊
ماه رمضان توی تابستان بود علی فعالیت خیلی زیادی توی بسیج داشت.
همه وقت اذان میشد، شروع به خوردن افطار می کردند. ولی علی میگفت: اول نماز بعدا غذا
آن هم چه نمازی با آرامش تمام هیچ وقت قنوت علی رو یادم نمیره همیشه موقع قنوت کردن گردنش رو کج میکرد و با حالتی گدایی از خدا حاجت می خواست
#شهید_علی_حیدری🕊🌹
📚 علی بی خیال
شهدا گاهی دست آدم ها را می گیرند
و می برند جایی که باید بروند!
بی آنکه تو اختیاری از خود داشته باشی.
#شهید_علی_حیدری🕊🌹
📚علی بی خیال
۱۳۴۴؛ (یکم فروردین) ولادت در شهر مریوان
۱۳۴۶؛ سوختن شکم و آرنج بر اثر ریختن آب جوش
۱۳۴۸؛ دیدن خواب ای عارفانه؛ قرآن خواندن پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)
۱۳۴۹؛ مهاجرت از کردستان به تهران همزمان با بزنشستگی پدرش از ارتش
۱۳۵۰؛ شروع تحصیلات ابتدایی در دبستان دانش و اخوت
۱۳۵۵؛ ادامه تحصیل در دوره راهنمایی
۱۳۵۸؛ تشکیل کانون فرهنگی مسجد امام حسن (ع) و محفل شهدای مسجد جامع خزانه
۱۳۵۸؛ آموزش خطاطی و طراحی و شروع به نقاشی تابلو شهدا و پارچه نویسی انقلابی
۱۳۶۱؛ کسب رضایت خانواده و اعزام به دوره آموزشی ۱۵ روزه اصفهان و پس از آن به جبهه سقز و گردان جندالله.
۱۳۶۲؛ (فروردین) سفر به مشهد و گرفتن وعده #شهادت از امام رضا (ع)
#شهید_علی_حیدری🌹