حمیدرضا الداغی، شهید عفت و امنیت در سبزوار. کسی که برای رفع مزاحمت از دختران پیشقدم شد و اراذلِ آزادیخواه خون پاکش را ریختند.
#حمیدرضا_الداغی
#شهید_غیرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدشکر در تلاطمِ امواجِ دردها
رد میشوند گاهی از این کوچه مردها...
#شهید_غیرت ❤️
🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آره عزیزان دل هدف یکی بود
#دفاعاز_ناموس...
اگه بابک و امثال ایشون نمیرفتن امروز باید نظاره گر به تاراج رفتن ناموستون بودید!
یک لحظه خودتو بذار جای خانواده سوری یا عراقی که شهرشون افتاده دست داعشیا ، چنتا ریشوی بی ریشهی نجس ناموست رو دوره کردن
دست و پاهات رو بستن و مسلح و دست به ماشه بالاسرت واستادن
دارن حرف از تقسیم نوامیس #تو میزنن
از شدت عصبانیت داری میمیری اما کاری از دستت برنمیاد
بابک ، سعید و چندهزار مدافع دیگه رفتن تا تو کنار ناموست #امنیت داشته باشی
خیلیاشون برنگشتن
خیلیاشون نصف و نیمه برگشتن
بعضیاشون باخاطرات جانسوز رفقاشون برگشتن😔
اما نذاشتن پای حرامی به داخل کشور باز بشه
حالا غیرتتون کجا رفته که بعضیاتون شدید اهل جنبش فواحش #زن_زندگی_آزادی!!
بابا این شهدا زن و زندگی و آزادیشون رو دادن که تو و ناموست امنیت داشته باشید
حالا چیشده که خودت به اسم آزادی حراجش کردی...!!
#شهید_غیرت یعنی تموم این شهدا
یکی تو شهر خودش یکی خارج از کشورش هر دو برای دفاع از ناموس رفتن و وای بحال بیناموس ها...
هرگز نمیتونید جواب این خون های ریخته شده رو بدید
مردم و مسئولین عزیز #بیناموسنباشید 😊
🕊🕊
💢خاطرهای جالب از شهید حمیدرضا الداغی به نقل از همدانشگاهی او
🔹شهید حمیدرضا الداغی همدانشگاهی من بود. اواخر دههٔ هفتاد. من ارتباطات میخوندم و حمید حسابداری (اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوشتیپ دانشگاه. ظاهراً هیچ صنمی باهم نداشتیم.
🔹ماجرای آشنایی ما برمیگشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشیها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو مینوازه… تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ...
🔹رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوشهامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوشبریدهها…
شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. ۲۵۰هزار تومن برا ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که یحتمل ۲۵۰هزار تومن، حقوق چندماهش میشد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش… این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان اول خوشتیپ و خوشگل دانشگاه.
🔹پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته. دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد. حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ
#شهید_حمیدرضا_الداغی
#شهید_غیرت
#خاطرات_شهدا🌱