وقتش رسیده !😂
شب بود ، زیر چادر نشسته بودیم ،
حرف ازدواج شد، همه به هم تعارف
میكردند، هركس سعی میكرد دیگری
را جلو بیندازد. یكی از برادران گفت:
« ننه من قاعده ای دارد، میگوید
هر وقت پایت از لحاف آمد بیرون،
موقع زن گرفتن است! » وقتی این
حرف را می زد كه « علی پروینی»
فرمانده دسته خوابیده بود و اتفاقاً
پایش از زیر پتو بیرون افتاده بود
همه خندیدم و یك صدا گفتیم :
« با این حساب وقت ازدواجِ
برادر پروینی است» :)
#لبخندهای_خاکی🍃
این لحظات شادند ؛
اما چه میدانیم شاید مرورشان
برایِ بعضیها اشک دارد ..!
#جامانده
#رفیق_شهید
#عکس_یادگاری
#لبخندهای_خاکی
#لبخندهای_خاکی
#عملیات_کربلای_پنج
شلمچه دیگر نیاز به توصیف نداشت!
حجم آتیش دشمن و جنگِ سختی که
در اونجا جریان داشت....
بچهها تو جبهه در وصف آن یکجمله
میگفتند که بسیار شنیدنی بود:
یا اخوی لایُمکن الفَرار مِن شلمچه
إلّا به جراحت یا شهادت(:
#لبخندهای_خاکی
#عملیات_کربلای_پنج
شلمچه دیگر نیاز به توصیف نداشت!
حجم آتیش دشمن و جنگِ سختی که
در اونجا جریان داشت....
بچهها تو جبهه در وصف آن یکجمله
میگفتند که بسیار شنیدنی بود:
یا اخوی لایُمکن الفَرار مِن شلمچه
إلّا به جراحت یا شهادت 😂
😄 #لبخندهای_خاکی
⚪️ پسرك صدای بز را از خود بز هم بهتر درمیآورد!!! هر وقت دلتنگ بزهایش میشد، شروع می کرد به معمع كردن!!
🌗 یك شب، هفت نفر عراقی كه آمده بودند شناسایی، با شنیدن صدا، طمع كرده بودند كباب بخورند!! هر هفت نفر را اسیر کرده بود و آورده بود عقب. توی راه هم كلی برایشان صدای بز درآورده بود! میگفت چوپانی همین چیزهایش خوب است!!
دوران جنگ تحمیلی
🕊قرارگاه شهدا ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58