💕یک روز آمد کنارم و گفت:
من قصد ازدواج دارم شما چه کسی را پیشنهاد میدهید؟
منم گفتم:
فامیل دختران مومن زیادی داریم هرکدام مورد پسند شماست بگو برایت اقدام کنم؛
مدتی بعد ذکریا منزل عمه اش در یکی از روستاهای زنجان رفته بود و دخترعمه اش خواستگاری کرد.
بعد آمد پیش من گفت:
من دخترعمهام را خواستگاری کردهام و با او درباره شرایط کاری خودم صحبت کردم.
من گفتم:
چطور خجالت نکشیدی خودت از عمه ات خواستگاری کردی؟
نگاهی به من کرد و گفت:
خیلی راحت بود.
پس از آن دخترعمه اش را با کمترین تشریفات عقد کرد و عروسی گرفتند و زندگی خودشان را شروع کردند.
#مادرانه_شهدا
#شهید_ذکریا_شیری