eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.1هزار عکس
20.1هزار ویدیو
438 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 فرماندۀ گردان پیاده لشکر8 نجف‌اشرف خود را موظف می‌دانست که به امر به‌ معروف و نهی ‌از منکر بپردازد و این اصل مهم دینی را در اولویت قرار داده بود و به دیگران نیز توصیه می‌کرد . 🌹 🕊 🕊🌹🕊
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 فرماندۀ گردان پیاده لشکر8 نجف‌اشرف وسط عملیات بودیم و زیر رگبار دشمن، دیدم دارد کفش‌هایش را درمی‌آورد . گفتم : چی کار می‌کنی؟ جواب داد : ظهر شده، باید نماز خواند . گفتم : تو این وضعیت درآوردن کفش ضرورت نداره . لبخندی زد و گفت : هرگز با کفش نماز نخواندم، این بار هم نمی‌خوانم . وضویش را گرفت و با هم به نماز ایستادیم، ناگهان خمپاره‌ای کنارمان خورد . از هوش رفتم. به هوش که آمدم، دیدم آن طرف‌تر از من، با همان لبخند همیشگی روی لبش، پابرهنه به دیدار معشوق شتافته . راوی : 🌹 🕊 🕊 🌹🕊
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 فرماندۀ گردان پیاده لشکر8 نجف‌اشرف وسط عملیات بودیم و زیر رگبار دشمن، دیدم دارد کفش‌هایش را درمی‌آورد . گفتم : چی کار می‌کنی؟ جواب داد : ظهر شده، باید نماز خواند . گفتم : تو این وضعیت در آوردن کفش ضرورت نداره . لبخندی زد و گفت : هرگز با کفش نماز نخواندم، این بار هم نمی‌خوانم . وضویش را گرفت و با هم به نماز ایستادیم، ناگهان خمپاره‌ای کنارمان خورد . از هوش رفتم. به هوش که آمدم، دیدم آن طرف‌تر از من، با همان لبخند همیشگی روی لبش، پابرهنه به دیدار معشوق شتافته . راوی : 🌹 🕊 🕊 🌹🕊
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 فرماندۀ گردان پیاده لشکر8 نجف‌اشرف وسط عملیات بودیم و زیر رگبار دشمن، دیدم دارد کفش‌هایش را درمی‌آورد . گفتم : چی کار می‌کنی؟ جواب داد : ظهر شده، باید نماز خواند . گفتم : تو این وضعیت در آوردن کفش ضرورت نداره . لبخندی زد و گفت : هرگز با کفش نماز نخواندم، این بار هم نمی‌خوانم . وضویش را گرفت و با هم به نماز ایستادیم، ناگهان خمپاره‌ای کنارمان خورد . از هوش رفتم. به هوش که آمدم، دیدم آن طرف‌تر از من، با همان لبخند همیشگی روی لبش، پابرهنه به دیدار معشوق شتافته . راوی : 🌹 🕊 🕊 🌹🕊