~🕊
🌿مرغابی امام زمان!
⚘همرزم یوسف میگوید هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
⚘یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم کسی را ندارم که.
⚘غواص دلاور زنجانی #شهید_یوسف_قربانی معروف به مرغابی امام زمان ؛
این شهید بدون پدر ومادر بزرگ شده وخانواده ای نداره .
برای شادی روح پاکش فاتحه ای قرائت کنیم ان شالله که شفاعتش نصیبمون بشه.🤲
#تلنگر🌱
همه عمرتان را صرف این بدنی که قرار است غذای کرم ها شود نکنید ..
صرف چیزی بکنید که
فرشتگان میخواهند ببرند ..
"استاد قمشه ای"
~🕊
🌿فرازی از وصیت نامه💌
بارالها من این وصیتنامه را در حالی
مینویسم که با کوله باری پر از گناه،
روی به هیچ جا نبردهام و فقط
شرمنده و درمانده، روی به درگاه تو آوردم
زیرا که در رحمت تو همیشه باز است
لطف تو چنان عظیم است که با این کوله بارِ
پر از گناه باز بندهات را می بخشی:)
#شهید_علیاکبر_ابارشی♥️🕊
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
▫️موقع خرید جهیزیه مادرم میخواست سنگ تمام بگذارد. فهرست عریض و طویلی تهیه کرده بود و هر روز چند قلمی به آن اضافه میکرد. امروز تخت و سرویس خواب، فردا مبل و میز ناهارخوری و... هر چه کردم نتونستم منصرفش کنم. دست به دامان علی شدم. آمد و خطبهای خواند غرا! به زمین اشاره کرد و گفت: مادرجان مگه قرار نیست یک روزی بریم اون زیر؟ مادرم لبش را گزید: خدا مرگم بده! اول زندگی به او زیر چی کار داری علی آقا؟ علی خندید: اول و آخر نداره مادرجان! آخرش سر از اون زیر در میآریم. بذارید روی خاک باشیم. بذارید باهاش انس بگیریم، بذارید همین یکی دو وجب فاصله را هم کم کنیم. مادرم خلع سلاح شد. خیلی چیزها را از لیست خرید حذف کردیم. نه مبل و نه تخت و نه ...
✍🏻به روایت همسر
#شهید_علی_نیلچیان♥️🕊
یاد شهدا⬇️
🆔️@yadeshohada1172
رد پای رفتنشان
تا ابد بر شانههای زمانه باقیست...
#اللهم_ارزقنا_شهادت
از مادر شهید پرسیدن:
حالا که بچه ات شهید شده،میخوای چیکار کنی؟
ایشونم دست گذاشتن روی شونه ی نوه شون و گفتن:
«یه مصطفی دیگه تربیت میکنم❤️:)»
#شهیدمصطفیصدرزاده
ناراحتبود)):
بهشگفتممحمدحسینچراناراحتۍ؟!
گفت:خیلۍجامعہخرابشدھ،
آدمبہگناهمۍافته..
رفیقشگفت:خداتوبہرو
براۍهمینگذاشته...
وگفتہڪہمنگناهاتونرومیبخشم...
محمدحسینقانعنشدوگفت:
وقتۍیہقطرھجوهرمۍافتہ
روآینہ،شایددستمالبردارۍ!
وقطرھروپاڪکنۍ،ولۍآینہکدرمیشه..(:
#شھیدمحمدحسینمحمدخانی
🔰زندگینامه شهید والامقام سید مجتبی هاشمی:
|🌻🕊🌿|
💐🍃شهيد سيد مجتبي هاشمي به سال 1319 در محله شاپور تهران (وحدت اسلامي فعلي) ديده به جهان گشود.
او فرزند سوم خانواده اي مذهبي و متوسط بود كه عشق به اهل بيت و علماي اسلام در فضاي آن موج مي زد. وي پس از طي دوران تحصيلات متوسطه به ارتش پيوست و به دليل اندام ورزيده و قدرت بدني قابل توجهي كه داشت، عضو نيروهاي ويژه «كلاه سبزها» شد، اما پس از مدتي با مشاهده جو حاكم بر ارتش و آگاهي بيشتر از ماهيت رژيم طاغوت از ارتش شاهنشاهي خارج و به كار آزاد مشغول شد.
🔸در ايام الله 15 خرداد سال 42 او و چند تن از دوستانش به موج خروشان مردم پيوستند و اقدام به آتش زدن يك خودروي ارتشي و مضروب نمودن عوامل رژيم نمودند، به همين جهت پس از سركوب آن قيام مردمي، شهيد هاشمي به مدت سه ماه متواري گشت و از آن پس دائماً در حال تعقيب و كنترل ماموران پهلوي بود كه با كوچك ترين بهانه اي به منزل او هجوم مي آوردند و اقدام به تجسس آن مي نمودند؛ اما سيد مجتبي بدون توجه به تهديدات دائمي رژيم ، اقدام به تهيه و توزيع اعلاميه ها، نوارهاي سخنراني و تصاوير حضرت امام(ره) مي كرد و در پوشش هاي گوناگوني، فعاليت هاي خود را در تمامي شهرهاي استان تهران وحتي استان هاي همجوار گسترش داد.
🔹خروش ميليوني ملت مسلمان در سال 57، سرانجام راه بازگشت حضرت امام(ره) را به ميهن اسلامي گشود و در 12 بهمن، حضرتش خاك كشور را به قدوم خود متبرك نمود.
سيد مجتبي نيز به عضويت كميته استقبال امام(ره) درآمد و در آن استقبال تاريخي شركت نمود. طي 10 روز دهه فجر در محل كار خود كه يك مغازه لباس فروشي بود، به فروش اقلامي كه در انقلاب ناياب شده بودند با قيمتي به مراتب پايين تر از بهاي حقيقي آن، به مردم اقدام كرد، ضمن اينكه خود نيز با حضور در ميادين مبارزه رو در رو با بقاياي رژيم پهلوي، تمام توان خود را صرف پيروزي نهضت اسلامي نمود.
🔻پس از پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن، او به سرعت نيروهاي انقلابي و پرشور منطقه 9 را سازماندهي كرد و كميته انقلاب اسلامي منطقه 9 را تشكيل داد. يكي از همرزمان شهيد مي گويد: "بچه هاي آنجا اشخاصي نبودند كه به راحتي قابل مهار باشند و حقيقتاً سازماندهي آنها بعيد به نظر مي رسيد، هر كدام براي خود مدعي بودند. در آن شر و شور انقلاب هم كه قدرتي نبود تا اينها را براي شكل پيدا كردن مجاب كند ، اما سيد مجتبي با آن روح بلند و اعتباري كه بين خاص و عام آن محل داشت، با سرعت و موفقيت كامل اين بچه ها را دور هم جمع كرد.
☘اينها همه از سيد مجتبي حساب مي بردند و حرفش را مي خواندند و به اين ترتيب يكي از قوي ترين كميته هاي تهران را تشكيل داد و با دستگيري و مجازات عده زيادي از فراري ها و ايجاد نظم در آن منطقه متشنج، خدمت بزرگي به انقلاب كرد."
با شروع غائله كردستان، شهيد هاشمي به همراه عده اي از افراد كميته 9 در پي فرمان بسيج عمومي حضرت امام(ره)، عازم غرب كشور شد و در آزادي و پاكسازي آن منطقه شركت كرد. هنوز چند روز از تجاوز عراق به خاك كشورمان نگذشته بود كه سيد مجتبي، به همراه عده اي از دوستان و همرزمانش به صورت داوطلبانه و مستقل عازم جنوب كشور شد و در مدرسه "فدائيان اسلام"، واقع در شهر آبادان مستقر گرديد و بدين ترتيب اولين نيروي نظامي نامنظم براي مقابله با تهاجمات بعثيون در ابادان و خرمشهر به وجود آمد كه به گروه فدائيان اسلام معروف شد.
💥همسر شهيد در اين باره مي گويد:
"فرودگاه مهرآباد كه بمباران شد، سيد يك ساك برداشت و رفت جنوب. 9 ماه ها از او بي خبر بوديم. بعد از 9 ماه در حالي كه دستش مجروح شده بود، با ريش و موي بلند و ژوليده، به خانه برگشت."
در آن ايام شهيد هاشمي با كمترين امكانات و با بهره گيري از نيروهاي بي تجربه و آموزش نديده اي كه در اختيار داشت، به رغم كارشكني هاي دولت وقت و عدم پشتيباني مناسب، مقاومت جانانه اي را در برابر متجاوزين انجام داد.
پس از مدتي وي ستاد "فدائيان اسلام" را به هتل كاروانسراي آبادان منتقل كرد و تا مدت ها تنها راه اعزام به خطوط مقدم وديدن آموزش هاي اوليه رزمي، مراجعه به هتل كاروانسرا بود.
🌤 در آن روزهايي كه حتي يك تفنگ "برنو" يا "ام ـ يك" براي مدافعين شهر آبادان، قيمت طلا را داشت، سيد مجتبي با عده اي از مسئولين، از جمله مقام معظم رهبري تماس مي گرفت و از طريق آنان اقدام به تهيه اسلحه و مهمات مي نمود وغالبا با هزينه شخصي، آذوقه و مايحتاج عمومي را تهيه مي كرد و به ميادين نبرد مي برد.
همسر شهيد از آن روزها چنين ياد مي كند:
"سخت ترين دوران زندگي ما تازه بعد از انقلاب و شروع جنگ آغاز شد. سيد ديگر در خانه نمي ماند.
من بودم و 5 تا بچه قد و نيم قد. هر روز خودم مي رفتم و كركره مغازه را بالا مي كشيدم و كار مي كردم.
✨ادامه👇